در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مریم اسکندری | دیوار
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 20:15:45
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سانس ویژه کی باز شد ما بی خبریم؟؟؟؟ ای بابا همش انتظار میکشیم بعد یهو سانس ویژه بی خبر .... :(
hami، امیر مسعود و سپهر این را خواندند
امیرمسعود فدائی و مهرنوش نوری این را دوست دارند
آخ آخ منم جا موندم 😔
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سانس 20:30 کار کلا منتفی شده یا اصلا همچین سانسی در ابتدا وجود نداشته؟
نوید عسکری فراهانی و سپهر این را خواندند
دو سه روز روز ابتدایی، اجرا ساعت ۲۰:۳۰ بود و بعد کلا شد ۱۸:۳۰
و به همین دلیل ۲۰:۳۰ هم در برگه ذکر شده
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
سحر بهروزیان
خانم خیلی صبوری ، دور از جون😍😍 هر روز گرفتی اختتامیه تونستی بیا ببینمت♥️🙏🏻
ایشا الله اگه بتونم حتما با سر میام که بسیار دلتنگ شما دوستان عزیزم هم هستم💙
چه روزهای خوشی سر آلنده داشتیم…
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
مریم اسکندری
ایشا الله اگه بتونم حتما با سر میام که بسیار دلتنگ شما دوستان عزیزم هم هستم💙 چه روزهای خوشی سر آلنده داشتیم…
اره خیلی امیدوارم به زودی تکرار بشه🙏🏻💫
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عزیز من!
زندگی، بدون روزهای بد نمی شود،
بدون اشک و درد و خشم و غم نمی شود.
اما، روزهای بد، همچون برگهای پاییزی؛
 باور کن که شتابان فرو می ریزند،
و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان می شکنند
و درخت استوار و مقاوم بر جای می ماند.
عزیزمن!
برگهای پاییزی، بی شک، در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند.

نادر ابراهیمی
و تسأل: ما معنى کلمة وطن؟
سیقولون: هو البیت، و شجرة التوت،
و قن الدجاج، و قفیر النحل، و رائحة الخبز والسماء الأولى.

و تسأل: هل تتسع کلمة واحدة
من ثلاثة أحرف لکل هذه المحتویات،
و تضیق بنا؟

می‌پرسی: کلمه‌ی وطن به چه معناست؟
خواهند گفت: خانه است و درخت توت
لانه‌ی مرغ و کندوی زنبور عسل، بوی نان و آسمان نخست.

و می‌پرسی: چه‌طور کلمه‌ای سه‌حرفی
بر‌ تمامی این‌ها فراخ است و بر ما تنگ؟


محمود درویش
از تیوال که هیچ!،کاش مسئولین نمایش و سالن یه نگاهی به این صفحه بندازن تا ببینن چقدر دوستان این روزها درخواست واگذاری بلیط نمایش رو دارن!
یا کنسلش کنن یا موکولش کنن به روزهای دیگه....همه به خدا متوجه هستن که گروه ممکنه زیان ببینه اما این روزها واقعا حرف چیز دیگه ست.
گروه همیاری (support)
درود بر شما
تغییر روی بلیت ها با توجه به شرایط فعلی امکان پذیر است.
لطفا کاربرانی که درخواست لغو یا جابجایی بلیت خود را دارند درخواست خود را به پیشتیبانی تیوال ایمیل کنند.
باسپاس
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
فریبا
خواهش میکنم. من از دست اونا خیلی عصبانی شدم. این دو روز خودتون دیدید چقدر دوستان اینجا سوال کردند و کلافه بودند که زودتر تکلیف شان معلوم بشه. تا بالاخره برخی گروهها/سالنها به اصطلاح تکانی به ...
با احترام، یه مقدار مقایسه‌تون مع‌الفارقه. مغازه‌دار یک نفر هست و خودمختاره. سود یک شب یا نهایت یک هفته در کل عمر اشتغالش رو از دست می‌ده.
کارگردان برای لغو یک نمایش، با عوامل و خریداران و تیوال و اماکن و سالن و ... حداقل ۱۵۰ نفر درگیره و باید هماهنگ کنه و وضعیتشون رو در نظر داشته باشه. و با احتساب زمان تمرین کسر قابل توجهی از سودش رو در مدت محدود نمایش از دست میده.
تماشاگران اذیت شدن، قبول ولی به نظر من باید دو طرف رو در نظر داشت.
در هر صورت حق تصمیم و هرگونه برخورد برای شما وجود داره و بهش احترام می‌ذارم. این فقط یک گفتگوست.
۰۱ مهر ۱۴۰۱
هانیه مدرس
با احترام، یه مقدار مقایسه‌تون مع‌الفارقه. مغازه‌دار یک نفر هست و خودمختاره. سود یک شب یا نهایت یک هفته در کل عمر اشتغالش رو از دست می‌ده. کارگردان برای لغو یک نمایش، با عوامل و خریداران و تیوال ...
بله قطعا گفتگو مفید و آموزنده ست
۰۲ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آن پرندگانی که در آسمان کشته می‌شونـد،
حتی اگـر ستاره و ابـر و باد و آفتاب هم
جنایتکاران را نبیننـد،
افق هم خودش را به کـری اگـر بـزند،
کوه و آب نیـز فـراموششـان کنند،
سرانجـام تک‌درختی پیدا می‌شود
ببینـدشـان و نامشـان را
بـر ریشـه‌هـای خـود بنویسـد


شیرکو بیکس

برای من رئالیسم از لحظات برگشتن از دیدنش به خانه و دقیق تر فردای نمایش تازه شروع شد و خب کماکان ادامه داره!

متاسفانه یا خوشبختانه من آدمی ... دیدن ادامه ›› هستم که در لحظه سعی میکنم راجع به چیزی که شاهدش بودم هیچ تحلیل کوتاه یا بلندی رو در ذهن نگذرونم تا دچار هیجان کاذب دقیقه ای نشم.دلم میخواد همیشه همه ی جوانب رو در نظر بگیرم.این چند وقت و بعد از شروع مجدد دیدن تئاتر برای من این موضوع به وفور پیش امد،مخصوصا سر شکوفه ها و آلنده ی نازنین اما حین دیدن نمایش با خودم هیچ وقت فکر نکردم چیزی که من شاهدش بودم میخواد بگه؟!یا چی میخواد بشه؟!و خب به نظرم این بهترین روندی بود که در حق رئالیسم میشد کرد(حتی به دوستان هم بعد نمایش گفتم نمره ای که خواستیم بدیم رو موکول به فردا کنیم تا تطلیف بشه فکرهامون!)
اگر چه رئالیسم متن منسجمی نداشت (یا به خاطر ترس از سانسور و یا اینکه ویژگی بارز نویسنده ی کار بود که دلش میخواست پراکنده گویی کنه و خیلی روشن و رو داستان و تصوراتش رو برامون بازگو نکنه و فکر میکنم دومی دلیل روشن تریه)،ولیکن با این حال حس میکنم ایشون حرف زیاد برای گفتن داشتن و دوستان دیگه خیلی بهتر از من بهش اشاره کردن و خیلی از معانی نامفهوم رو بهمون نشون دادن و حتی بعدها بیشتر هم خواهند گفت.

من تنها میخوام از بارزترین مشخصه ی اثر در ذهنم بگم و و اون بی تردید اکت جناب گرجیه.
ایشون بدون هیچ اغراقی منطبق با چیزی بودن که می بایست،یک تغییر بزرگ از کارگردان آلنده ی نازنین و رسیدن به والتر روتشیلد اون هم درست بعد از دو هفته ی اتمام نمایش قبلیشون بدون هیچ نشانه ای از کاراکتر که پیش تر شاهدش بودیم تنها و تنها از ایشون برمیومد و بس.
ابتدای نمایش دقیقا در بستر بودنشون منو شدید یاد دوران بیماری پدر خودم می انداخت،مخصوصا سکانسی که مری لباس های پدر رو عوض میکرد و من مبهوت این بودم که چقدر شباهت و چقدر ریزبینی در اجرایی که هیچ نقصی درونش نمیتونم پیدا کنم!!و البته که بعد از اون هم دوباره ایشون شگفت زدمون کردن،از یک پدری که شاید در ابتدا ممکن بود همه ی سالن براش دل بسوزنن تبدیل به شیطانی شدن که بی تردید انزجار و نفرت رو در جان تک تک تماشاگران انداختن....
من در این لحظه هیچ چیز جز پناه بردن به عبارت اجانبه ندارم و میگم کلاه از سر برای این اجرای بی نقص برمیدارم و به انتظار شگفتی های دیگر خواهم ماند.
دوستانی که نمایش ندیدن کامنت من نخونن لطفاً!









در صحنه مرگ و زایش در لحظه سوئیج حالت های بدنی و تم صدا و نوع نگاهش خارق العاده بود تو اون پوزیشن معلق حتی با نگاهش ... دیدن ادامه ›› بازی می کرد و حس رو به مخاطب منتقل می کرد من بعد از اجرا که دیدمشون واقعاً کلمه ای نداشتم در خور استعداد و هنرشون بیان کنم.
شیدایی آخر آلنده ایجا هزار برابر بود برای من.
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
😂😂😂😂😂 به روح اعتقاد ندارینا!
اصلا :)))))
۲۰ شهریور ۱۴۰۱
محمدرضا بخشی
اصلا :)))))
😂😂😂😂
۲۰ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادش آمد که بر آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی و مهر

فرّ و آزادی و فتح و ظفرست
نفس خرّم باد سحرست

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زینها نیست

آنچه بود از همه سو خواری بود
وحشت و نفرت و بیزاری بود

بال بر هم زد و برجست از جا ... دیدن ادامه ››
گفت : کای یار ببخشای مرا

سال‌ها باش و بدین عیش بناز
تو و مردار تو عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار ترا ارزانی

گر بر اوج فلکم باید مرد
عمر در گند به سر نتوان برد



(عقاب اثر دکتر پرویز ناتل خانلری)


http://persianpoem.blogfa.com/post/40
با دیدن یکی دوتا اسم، اولش فک‌کردم شعر درباره بچه‌های تیواله
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
دوستان خواب ما رو نبینن صلوات😂😂😂
اینم نکته ی درست و واقعا غریبیه سحر جان 😂😂
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
مریم اسکندری
اینم نکته ی درست و واقعا غریبیه سحر جان 😂😂
😂😂😂😂😂🙏🏻♥️
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پس از مرگ سزار :



قاتلان که از عمل خود بهت‌زده شده بودند، پس از لحظه‌ایی پراکنده شده و فرار کردند. جسد بی‌جان سزار در سکوت تالار وسیع مجلس سنا در کنار مجسمه پمپه افتاده بود. شنل سفیدش دریده و خون آلود بود. از ۲۳ جراحتی که به صورت، گردن، سینه و شانه‌هایش وارد آمده بود، خون می‌چکید و دهانش که لحظه‌ای پیش کلمات عتاب‌آمیزی خطاب به بروتوس از آن خارج شده بود و پیشانی رنگ باخته‌اش، اندوه عظیمی را منعکس می‌ساخت و چشمانش به طرف مجسمه پمپه دوخته شده بود و گویی این پیکر برنزی را مورد پرسش قرار ... دیدن ادامه ›› می‌داد.

در تالار وسیع مجلس سنا، آفتاب کمرنگ روز ۱۵ مارس، اشعه غم‌انگیز خود را بر روی صندلی‌های مرمری می‌افکند.

در طی آن روز یک نوع حیرت و بهت بر شهروندان سایه افکنده بود و مردم دچار وحشت و افکار خرافاتی گردیده بودند. در میخانه‌های شهر مشتریان از هشدار‌های غیبی سخن می‌گفتند و کشف استخوان‌های عتیق، ظهور اشباح مسلح به شمشیر‌های آتش‌زا، فریاد‌های پرندگان شب‌خیز، زوزه‌های گرگ‌ها و شیهه اسبان را بخاطر می‌آوردند.

به عقیده آن‌ها خدایان خواسته بودند که با این علایم پدر میهن را از خطری که او را تهدید می‌کرد، آگاه سازند. ولی متاسفانه سزار به این هشدار‌ها توجه نکرده بود. روز بعد موقعی که بروتوس برای توجیه عمل خود در میدان عمومی شهر به سخنرانی پرداخت، کسی به گفته‌های او گوش نداد. یکی دیگر از توطئه‌گران که برای سخن گفتن پشت‌ تریبون قرار گرفت، با فریاد‌های تهدید‌آمیز مستمعان روبرو شد. بالاخره توطئه‌گران ناچار شدند که از خشم مردم به عمارت کاپیتولا پناهنده شده و تحت حمایت گلادیاتور‌ها در آیند.

سربازان سابق سزار که در اطراف رم مستقر بودند، به گروه‌های کوچکی تقسیم گردیده و وارد شهر شدند. سیسرون پیشنهاد کرد که کودتایی صورت گیرد و قدرت بین کاسیوس و بروتوس تقسیم شود. ولی بروتوس از مشارکت در حکومت امتناع ورزید.

کلمات سرزنش‌آمیزی که سزار هنگام مرگ به زبان آورده بود، توان و نیروی او را در هم شکسته بود. شب‌ها، خواب‌های وحشتناک به سراغش می‌آمد و شبح سزار همواره او را تعقیب می‌کرد تا این که سرانجام تصمیم به خودکشی گرفت و با افکندن خود بروی شمشیر خویش جان سپرد.

به دستور اوکتاو سر بروتوس را بریدند و به رم فرستادند و در پای مجسمه سزار قرار دادند.

هیچ یک از قاتلان سزار بیش از سه سال پس از مرگ او زنده نماندند. تمام آن‌ها به طرز تأثرانگیزی جان سپردند و بعضی از آنان با همان خنجری که برای کشتن سزار به کار برده بودند، خود را کشتند.

اهالی رم که مراسم تدفین سزار را با شکوه فراوان برگزار کرده بودند، تصمیم گرفتند که محوطه‌ای را که قتل سزار در آن به وقوع پیوسته بود، با کشیدن دیوار‌هایی به دور آن محصور و مسدود نمایند و روز ۱۵ مارس را روز پدرکشی نام‌گذاری کنند و برای همیشه تشکیل مجلس سنا در روز‌های ۱۵ مارس را ممنوع بدانند.

اغلب امپراتور‌های هم که پس از مرگ سزار به حکومت رسیدند، زیر ضربات خنجر‌های توطئه‌گران یا شورشیان جان سپردند و تاریخ آنان جز یک سلسله جنایات، کشتار‌ها، زهر خوراندن‌ها و شورش‌های ناشی از ستمگری چیز دیگری نیست.

متن منسوب به زنده‌یاد دکتر هادی خراسانی

پینوشت:همچنان خیلی مربوط به نمایش نیست اما من چون تحت تاثیر تاریخ نمایش هم قرار گرفتم،هرچیزی راجع به سزار میخونم و در نظرم جالب میاد اینجا میگذارم شاید شما هم دوست داشته باشین به خاطر همین ازتون عذرخواهی میکنم

ممنون که مارو هم شریک میکنید در راه این مطالعه 🌹
۱۲ شهریور ۱۴۰۱
جالب بود این تحلیل و اینکه به مردمی بودن سزار وبر خلاف طبقه حاکم بودنش به نوعی اشاره داشت
اگر اهل فیلم دیدن هستین سریال سخ فصلی رم به همین واقعه میپردازه
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
Ehsan Vahab
جالب بود این تحلیل و اینکه به مردمی بودن سزار وبر خلاف طبقه حاکم بودنش به نوعی اشاره داشت اگر اهل فیلم دیدن هستین سریال سخ فصلی رم به همین واقعه میپردازه
حتما موتشکرم از پیشنهادتون
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

خیلی نیاز نیست در این حد واقعا راجع به سزار دونستن ولی من چون دیدم مطلب خوبیه گفتم به اشتراک بگذارم اینجا تا دوستانی که نمایش رو دیدن خط و ... دیدن ادامه ›› ربطش رو باهم بسنجن


روز ۱۵ مارس مکررا به سزار راجع به خطری که او را تهدید می‌کرد، هشدار داده شده بود. کالپونیاه -همسرش- به سبب خوابی که دیده بود، دچار وحشت شده و کوشید که شوهرش را از رفتن به مجلس سنا بازدارد. سزار در بدو امر تسلیم نظر همسرش گردید ولی موقعی که دسیموس -یکی از توطئه‌گران- به دنبال او آمد، وی عازم مجلس سنا گردید.

وی در بین راه به فالگیری برخورد که قبلا او را از واقعه شومی که دروز ۱۵ مارس رخ خواهد داد برحذر ساخته بود. سزار با خنده به او گفت:

به طوری که می‌بینی روز ۱۵ مارس فرارسیده و واقعه شومی رخ نداده است.

فالگیر پاسخ داد: صحیح است ولی هنوز این روز به پایان نرسیده است.

اندکی دورتر، خطیبی به او نزدیک شده و یادداشتی را به وی تسلیم و تقاضا کرد که بی‌درنگ آن را بخواند. این یادداشت از وقوع توطئه‌ای که در شرف انجام بود خبر می‌داد. سزار یادداشت را گرفت ولی آن را نخواند. گویی وی تقدیر را به مبارزه می‌طلبید.

هنگامی که سزار وارد مجلس سنا گردید و به سوی صندلی مخصوص خود قدم برمیداشت، تمام سناتور‌ها به احترام او از جای بلند شدند. در این موقع یکی از توطئه‌گران به عنوان این که تقاضایی از سزار دارد، به او نزدیک شد و سایر توطئه‌گران به بهانه پشتیبانی از تقاضای همکار خود، دور سزار جمع شده و او را محاصره کردند.

سزار برای ر‌هایی یافتن از این محاصره از جای خود برخاست. در این هنگام تولیئوس سییمبر -یکی از توطئه گران- شنل سزار را گرفته و او را به سوی خود کشید و کاسکان – یکی دیگر از توطئه‌گران- با خنجر ضربه‌ای به گردن او وارد آورد.

سزار روی خود را برگرداند و فریاد زد: معنی این حرکت خشونت‌آمیز چیست؟

در این هنگام توطئه‌گران از تمام اطراف با خنجر‌های برهنه، خود را به روی او افکندند. موقعی که سزار در بین مهاجمان چشمش به بروتوس افتاد، با صدای آهسته و لحن ملامت‌آمیزی گفت: «بروتوس تو هم (چطور پسرم! تو هم جزو آن‌ها هستی)…»

آنگاه سزار صورتش را با شنل پوشاند و بدون آن که مقاومتی از خود نشان دهد در زیر ضربات مهاجمان از پای درآمد.
تشکر از شما بابت قراردادن این اطلاعات
۱۰ شهریور ۱۴۰۱
حسین کیانی
تشکر از شما بابت قراردادن این اطلاعات
قربان شما🙏
۱۰ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از همین الان خیره به شروع بلیط فروشی هستم و این بار هم عاجزانه استدعا دارم که دوستان کمی فقط کمی مرحمت بفرمایند یک بلیط درست حسابی بهمون برسه....روی سخنم هم با اون دوستان عزیز فرز و چابکی هست که مهارت زیادی دارن خواهشا یه چند ثانیه دست به موس نرسونن...😁
مریم اسکندری
اا سحر جان پنجشنبه نیستی؟
اقا من شرمندم چرا فکر کردم جمعه بلیط دارم؟!
از عوارض اجرای آخر آلنده است🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
دوستان با عرض پوزش من پنجشنبه بلیط دارم.
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
نه بار دوم😂😂🥰 دوشنبه ردیف چند هستین؟
ردیف A صندلی ۱۰
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آخ که یاد این فیلم افتادم و دوباره دلم خواست ببینمش :(
سومین بار دیدن شکوفه‌ها و مسرتی وصف نشدنی بود برام حتی بیشتر از دو دفعه‌ی قبل…در عجبم که این نمایش چرا با هربار دیدنش متحیرم میکنه از نادیده‌های ... دیدن ادامه ›› پیشین….امشب برای من داستان سایه‌ای بود که دفعه‌های پیش ذهنم رو کمتر درگیر خودش کرده بود(بالاخره موفق شدم متن‌های سایه رو کامل بخونم😎)
در مورد سوالی که پس ذهنم مانده بود به جوابی قطعی رسیدم…
یافتنی که تنها با خواستن اجابت نمیشد.
یافتن نه خواستن!
و اینکه واقعا دلم میخواست میتونستم آدم‌های زیادی رو برای ترغیب کنم به دیدنش،حیف از دست دادن این فوق العاده!

گلایه نوشت:از نورهای پی در پی گوشی بگذرم از صدای صاف کردن گلو اون هم چندباره به خدا نمیتونم بگذرم!،برادر من مگه قرار بود بعدش سخرانی کنی که این کار رو چندبار امشب در اون سکوت تکراری کردی و با وجود فاصله اعصابمون رو بهم ریختی🫤🫤☹️☹️
خیلی خوشحالم که بازهم غرق لذت شدی مریم جان😍😍😍
چرا ناخودآگاهمون یافتن خواستن خونده؟!
۲۱ مرداد ۱۴۰۱
مریم اسکندری
شاید هم با استنباط به فرموده‌ی شما اون تیکه‌ی تعظیم سامورایی به زن بوده و ایشون رو در مقام استادی دیده!
البته در قسمتی از نمایش بانو بر میگرده تعظیم میکنه سمت در دروازه و میگه استاد رد شد، عقل و چشم ظاهر میگویند استاد دیگری وجود دارد اما مولانا می فرمایند:

در عشق تو از عاقله عقل برستیم
جز حالت شوریده دیوانه ... دیدن ادامه ›› ندانیم

در باغ به جز عکس رخ دوست نبینیم
وز شاخ به جز حالت مستانه ندانیم
💙🦋❤️

و حافظ می فرمایند:


عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
💙🦋❤️


و در نهایت :
من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم
عقل هی فلسفه می بافد و ما می خندیم! 😄
💙🦋❤️
در این وادی مریم خانم عقل جایی ندارد...
۲۱ مرداد ۱۴۰۱
hami
البته در قسمتی از نمایش بانو بر میگرده تعظیم میکنه سمت در دروازه و میگه استاد رد شد، عقل و چشم ظاهر میگویند استاد دیگری وجود دارد اما مولانا می فرمایند: در عشق تو از عاقله عقل برستیم جز ...
جز این تعظیم که شما فرمودین بعد از مبارزه‌ی سامورایی هم زن به یک‌باره و دوباره تعظیم کرد …همون جایی که سامورایی هم تعظیم کرد و ابهام مجددی در سر گذاشت
ولی حرف شما کاملا درسته در این وادی عقل خیلی منطق رونده‌ای نداره!🙏🍒
۲۱ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای تماشای بار سوم گیلاس ها بازهم نشستم به خوندن این مقاله ی معرکه و حس کردم به این قسمت از مقاله باید خیلی ویژه توجه بشه و جدا اینجا گذاشتمش و اگه از دیدنش اذیت میشین واقعا عذرخواهی میکنم :)
حتی اگه حوصله ی خوندن کل مقاله رو ندارین،این قسمت رو حتما بخونین چون در نظرم برای درک بهتر شکوفه ها واقعا کمک کننده ست....مخصوصا درک لحظه و اینکه چرا حرکات دو بازیگر در ابتدا بسیار آهسته و شاید خسته کننده به نظر بیاد.


آنچه رفتار ژاپنی­ها را متمایز می ­کند این است که زودگذر بودن زندگی را تبدیل به بهانه ­ای برای غم پروردن و دریغ خوردن نکرده­ اند. بودایی ­هایی که معتقدند گذشته و آینده هردو توهّمند نمی ­توانند به اندازهء بقیهء مردم دنیا نوستالژی را جدّی بگیرند و برای ذات ناپایدار جهان مرثیه بخوانند. در عوض، ژاپنی­ها دربارهء احساس دیگری حرف می ­زنند که همهء ما از وجودش آگاهیم، امّا نمی ­توانیم به راحتی توصیفش کنیم. در زبان آنها این حسّ مبهم با عبارت «مونو_نو_آواره» بیان می ­شود. ترجمهء کلمه به کلمهء این اصطلاح «احساس همدردی نسبت به چیزها» است، امّا معنای حقیقی آن «آگاهی به فانی بودن» است. اگر نوستالژی را حسرت خوردن برای گذشته تعریف کنیم، «مونو­­­_نو_آواره» نقطهء مقابل آن خواهد بود. در این طرز فکر خاطرات تلخ و شیرین گذشته اهمیت ندارند. آنچه مهم است ... دیدن ادامه ›› آگاه بودن به حضور لحظهء اکنون و بازگشت ناپذیر بودن آن است. «مونو_نو_آواره» نوستالژی زمان از دست رفته نیست، مراقبت از لحظه ­هایی است که همین حالا مثل شکوفه­ های گیلاس جلوی چشم­های ما می ­شکفند و به سرعت پژمرده می ­شوند.

زمانی از یک دوست ژاپنی خواستم مفهوم «مونو_نو_آواره» را برایم توضیح دهد. او گفت: “قابل توضیح دادن نیست. فیلم­ های یاساجیرو اوزو را تماشا کن.” بعدها فهمیدم این جوابِ بسیاری از ژاپنی­ های اهل فرهنگ به کسانی است که دربارهء معنای این اصطلاح غریب کنجکاوی می ­کنند. ریتم فیلم­ های یاساجیرو اوزو برای بینندهء عام بسیار کُند و تماشای آنها خسته­ کننده است، امّا اگر کمی صبر و حوصله داشته باشیم بالاخره متوجّه می ­شویم که حرف حساب این کارگردان فقید چه بوده است. در سینمای اوزو بیش از آنکه قصّه­ مهم باشد یادآوری این حقیقت اهمیت دارد که پیش پا افتاده ­ترین لحظات زندگی منحصر به فرد و غیر قابل بازگشتند. می ­توان به پلان­ هایی مثل حرکت چند قایق روی رودخانه، دویدن بچّه­ها به سمت مدرسه، یا دمپایی­ هایی که پشت در اتاق خواب جفت شده­ اند نگاه کرد و از خود پرسید که چرا اوزو داستانش را قطع می­ کند و برای مدّتی نسبتاً طولانی چیزهایی را نشان می ­دهد که ربط چندانی به ماجرایی که در حال اتّفاق افتادن است ندارند. اگر با مفهوم «مونو_نو_آواره» آشنا باشیم قصد کارگردان را می­فهمیم. او می ­خواهد به یاد ما بیاورد که داستان اصلی خود زندگی است. برای اوزو برخورد قطرات آب با چتر سرخ رنگی که در خیابان و زیر باران جا مانده است از فراز و فرود دراماتیک سرگذشت آدم ­هایی که از پشت پنجره به همان چتر نگاه می ­کنند کم اهمیت ­تر نیست. در یک روایت دراماتیک بعضی لحظات زندگی­ یک قهرمان فرضی را برجسته می­ کنند و اضافه ­ترها را دور می­ندازند، زیرا فرض بر این است که بخش­ هایی از زندگی قیمتی ­ترند و ارزش در یاد ماندن و به یاد آورده شدن را دارند. مابقی فقط اعدادی روی صفحات تقویمند. نقطهء مقابل چنین دیدگاهی مکتب ذنِ آیین بودایی است که ستون اصلی فرهنگ ژاپن به حساب می ­آید. برای رهروان ذن تمام ثانیه­ ها هم­ ارزش و گرانقیمتند. این همان طرز فکری است که آدم­ هایی مثل اوزو را می­ پروراند؛ کسانی که می ­توانند تا ابد به قطره­ های باران نگاه کنند و دلزده نشوند، زیرا در چشم آنها هیچ دو قطره­ای شبیه هم نیستند و تکرارشان ملال نمی ­آورد. بی­ جهت نیست که سینمادوستان هموطن اوزو به او لقب ژاپنی­ ترین فیلمساز تاریخ را داده ­اند، زیرا تا پیش از او هیچ سینماگری چنین مشتاق تک تک لحظات زندگی نبوده است.


http://fardmag.ir/%D8%B4%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%B1-%D9%88-%D8%B4%DA%A9%D9%88%D9%81%D9%87-%C2%AD%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%DB%8C%D9%84%D8%A7%D8%B3/
کسانی که می ­توانند تا ابد به قطره­ های باران نگاه کنند و دلزده نشوند، زیرا در چشم آنها هیچ دو قطره­ای شبیه هم نیستند و تکرارشان ملال نمی ­آورد.🤍💛🧡👌🏻👌🏻
۱۹ مرداد ۱۴۰۱
مریم اسکندری
عزیز دلین سحر جانم،من که کیف میکنم از خوندن این نوشته های پر شور و اشتیاق برای آلنده و شکوفه ها :*
♥️♥️♥️♥️♥️🙏🏻💫
۲۰ مرداد ۱۴۰۱
جالبه روح زمانه آلنده یا نمیدونم چی چی منو اتفاقی رسوند به این مطلب جذاب ، نمیدونم از کجا فهمید من فردا اولین بار میخوام برم شکوفه ببینم و دلش نیامد دست خالی برم داخل سالن . مرسی از اشتراک این مطلب کمک بزرگیه برام
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من خیلی اهل نوشتن نقدهای بلند نیستم و این مورد رو دوستان با تحلیل های فوق العاده شون ماهرانه تر انجام دادن و خواهند داد،اما باید بگم از پنجشنبه و دیدن دوباره ی شکوفه های گیلاس ذهنم همچنان مبهوت چیزی مونده که شاهدش بودم.
قبل دیدن دوباره ی اجرا یک دوست محترم و عزیز مقاله ای رو فرستاد که با خوندن اون مقاله لذت دیدن نمایش رو دو چندان چندان کرد.
از اجرای اولی که تو ایرانشهر دیدم یک سوال تو ذهنم جا مونده بود که چرا نمایش ریتم کندی داره وحتی با وجود اینکه میدونستم قطعا فلسفه ای پشتش هست اما باز هم خیلی متوجهش نشدم!؛اما اجرای مجددی که تو سالن اصلی تئاتر شهر دیدم و لحظه ای ورود جناب رسولی به صحنه؛ یادآوری اون مقاله و ربطش به اجرا؛ذوق عجیب فهمیدنش لذت دوباره دیدن نمایش رو در وجودم صد چندان کرد.(با پذیرش این فکر که با خوندن نظرات دوستان و یا صحبت باهاشون شاید به این مورد هم میرسیدم اما یکباره فهمیدنش با گریز به این نوشته برام خیلی عجیب و غریب خوشایند شد!)
نمیدونم قبل تر،این لینک رو دوستان دیگر تو صفحه به اشتراک گذاشتن یا نه ولی فکر میکنم خوندنش برای کسانی که میخوان به دیدن شکوفه ها برن و حتی رفتن و سوالاتی همچنان براشون وجود داره خالی از لطف نیست.هرچند مطمئنم همتون ماشاء الله در استدلال ؛درک اجرا بسیار قهار و استاد ... دیدن ادامه ›› هستین.

http://fardmag.ir/%D8%B4%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%B1-%D9%88-%D8%B4%DA%A9%D9%88%D9%81%D9%87-%C2%AD%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%DB%8C%D9%84%D8%A7%D8%B3/
بسیار سپاسگزارم از متنی که به اشتراک گذاشتید . جدا از بحث تئاتر شکوفه های گیلاس بسیار آموزنده و تامل برانگیز بود . امشب به دیدن این نمایش میرم خوشحالم حالا می تونم کمی درک کنم اجرا رو
۰۴ مرداد ۱۴۰۱
عالی بی نظیر فوق العاده بود😍😍😍👌🏻
۰۶ مرداد ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
عالی بی نظیر فوق العاده بود😍😍😍👌🏻
نمایش واقعا از بی نظیر هم برای من بی نظیرتر بوده،همش بهش فکر میکنم
۰۶ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من جدا از خود نمایش که میدونم تا مدت‌ها درگیرش خواهم بود یک چیزی ذهنم رو بعد از نمایش حسابی درگیر کرده و اون اینکه رو آینه چی نوشته بود؟از اون فاصله موفق به دیدنش نشدم👀
Jakarta

نوشته آقای reza1991 رو تو همین صفحه یخونید
۲۴ تیر ۱۴۰۱
مریم اسکندری
مرسی،دقیقا شک کردم نوشته باشن jakarta خیلی سپاسگزارم ازتون،چشم چشم حتماا
کامنت جناب حجازی رو هم بخونید.
۲۴ تیر ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
کامنت جناب حجازی رو هم بخونید.
چشم حتما
۲۴ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه خوش خبری برای ماها که همچنان دلمون میخواست دوباره این شاهکار رو ببینیم💙قطعا نه فورا ولی برای هفته‌ی دوم و سوم باید شتاب کرد😍😍😍😍
من میترسم یا توقیف بشه یا به خاطر کرونا کنسل کنن. به هفته ی ۲ و ۳ فکر نمیکنم. :))
۲۲ تیر ۱۴۰۱
مریم اسکندری
خیلی زیاد موافقم باهات،منم سر آلنده با اینکه تازه این جمعه قرار به دیدنش دارم هم حس میکنم کاش هفته های آخر بلیط رو میگرفتم...
😂😂😂
نه برو با یک ذهن باز، لذت می بری♥️🙏🏻
۲۲ تیر ۱۴۰۱
سحر لیلی ئیون
من صبح فکر میکردم جدا کیا اجراهای اول می رن جز سپهر البته🤣
بیا و خوبی کنا 😁
۲۳ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من الان اومدم نقدای صفحه رو خوندم کمی گیج شدم!
چرا به نظر من جن گیری و... توطئه ی آمردان اومد برای اینکه مردم روستا رو به خاطر سدسازی آواره ... دیدن ادامه ›› کنه؟!!!
اما در کل فیلم رو دوست داشتم خیلی خوش ساخت بود،مخصوصا تو این وانفسای بی داستان بودن فیلمهای روی پرده،بازی های یک دست و کارگردانیش به دلم خیلی نشست ولی آخرش بسیار با خودم زمزمه کردم که اعصابم خرد شد :دی
راستش مریم جان به نظر من یه مقدار تناقض در فیلم وجود داشت.
قاعدتا آمردان یک شیاد بود که داشت مردم رو سرکیسه میکرد و حتی اگر پول هم نمی گرفت ولی داشت با اعتبار بخشیدن به خودش و کارش، همه رو مرید خودش میکرد.
و همانطور که در فیلم هم ذکر شد، هدف از این کارها جلوگیری از سد سازی و خرید زمین ها و دامهای مردم به قیمت پایین بود.
ولی از طرف دیگه در انتهای فیلم وقتی آمردان در درمانگاه تنها بود و هیچکس پیشش نبود، داشت با اعتقاد راسخ تلاش می کرد که جن ... دیدن ادامه ›› رو بگیره!
این یعنی خیلی به کاری که انجام میداد اعتقاد داشت. چون کسی اونجا حضور نداشت که آمردان براش نقش بازی کنه.
هرچی فکر کردم، این موضوع برام حل نشد. ولی منم دوست داشتم فیلم رو
۲۰ تیر ۱۴۰۱
واقعاً همهٔ لذت فیلم و تئاتر ایرانی دیدن به همین کشف رازها و معما‌های از پی سانسور و ممیزیه برای من😅😅
دارم فکر می‌کنم اگر همه چیز رو عریان نشون میدادن به من انقدر خوش می‌گذشت؟! یا انقدر لذت می‌بردم؟!
اینو جدی گفتم‌ها!
سانسور احمقانه‌ترین کار ممکنه، ولی برای من باعث شده بیشتر فکر کنم و بیشتر لذت ببرم.
شما اسب‌های انباری رو ببین! با این همه سانسور و الکن شدن زبان در پاره‌ای موارد برای من بهترین تئاتر عمرمه، یا ارور ۴۰۴.
می‌دونم احتمالاً با این حرف‌ها مخالف باشید. پس زنده باد مخالف من♥️♥️🌹🌹
۲۱ تیر ۱۴۰۱
امیرمسعود فدائی
واقعاً همهٔ لذت فیلم و تئاتر ایرانی دیدن به همین کشف رازها و معما‌های از پی سانسور و ممیزیه برای من😅😅 دارم فکر می‌کنم اگر همه چیز رو عریان نشون میدادن به من انقدر خوش می‌گذشت؟! یا انقدر لذت ...
حق با شماست ولی بذارین باهاتون صدرصد موافق نباشم ،چرا که گاهی این سانسور مخاطب رو به اشتباه می اندازه!
استنادم میشه همین فیلم ماها قطعا میدونیم که کارگردان یه پیام خیلی روشن داشت تو این مسئله و اون هم مبارزه با خرافه ست ولی به نظرتون چند درصد واقعا این پیام رو درک کردن؟
چند درصد سعی کردن به کشف و شهود بپردازن؟
و چند درصد همچنان به این باور بودن که خب واقعا جنی بوده و اتفاقات از سر ... دیدن ادامه ›› واقعیته؟!
به نظرم صد تکیه کردن فیلمنامه و یا فیلم و تئاتر موقع بازبینی همچنان اجحاف در حق بیننده و سازنده ای هست که میخواست یه مثال درستی بزنه و در مجبور شد در لفافه ترین شکل ممکنش بگه
و در آخر هم همچنان گریز بزنم به جمله ی خودتون که زنده باد مخالفت شما
۲۱ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بازی ها رو بیشتر از متن دوست داشتم!،کیف کردم از اجرای هماهنگ تک تکشون
فقط پایان بندیش رو خیلی باهاش همذات پنداری نکردم!
ولی با خیالی آسوده خندیدم مخصوصا سر پرده ی دوم ،هرچند پرده ی اول رو هم دوست داشتم
همه گفتن نور و تهویه من میگم صندلی نامناسب :)))
پس خدا رو شکر که مورد پسند و توجهتون قرار گرفت .
۱۸ تیر ۱۴۰۱
کلا پکیج نور و صندلی و تهویه کامل بود و یه هتریک جانانه رو ثبت کرد
خداروشکر نمایش همه رو شست برد :)
۱۸ تیر ۱۴۰۱
محمد مجللی
کلا پکیج نور و صندلی و تهویه کامل بود و یه هتریک جانانه رو ثبت کرد خداروشکر نمایش همه رو شست برد :)
کاملا درست میفرمائین...واقعا خود اجرا کاستی ها رو شست و برد
۱۹ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خدا کنه ساعت دوازده همه بریزن اون یکی صفحه (پلاس پلاس به) من چهارتا صندلی درست و درمون گیرم بیاد :)
اون که دیگه بلیط نداره ، خدا کنه بریزن برای خرید مانش🙃
و امیدوارم هیشکی چهارشنبه تصمیم نداشته باشه برای دیدنش
همه برای پنجشنبه جمعه بخرن😁
۱۳ تیر ۱۴۰۱
مریم اسکندری
آقا آقا آقا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!الان گل قالی رو نشستین دیگه چی میخواین؟
ردیف ۱ میخواستم🥲
۱۴ تیر ۱۴۰۱
محمدجواد کرمی
ردیف ۱ میخواستم🥲
حالا اگه عدالت تو بلیط فروشی بود من جز اونایی هستم که میگم ردیف دوم و سوم از اول بهتره
۱۴ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید