برای تماشای بار سوم گیلاس ها بازهم نشستم به خوندن این مقاله ی معرکه و حس کردم به این قسمت از مقاله باید خیلی ویژه توجه بشه و جدا اینجا گذاشتمش و اگه از دیدنش اذیت میشین واقعا عذرخواهی میکنم :)
حتی اگه حوصله ی خوندن کل مقاله رو ندارین،این قسمت رو حتما بخونین چون در نظرم برای درک بهتر شکوفه ها واقعا کمک کننده ست....مخصوصا درک لحظه و اینکه چرا حرکات دو بازیگر در ابتدا بسیار آهسته و شاید خسته کننده به نظر بیاد.
آنچه رفتار ژاپنیها را متمایز می کند این است که زودگذر بودن زندگی را تبدیل به بهانه ای برای غم پروردن و دریغ خوردن نکرده اند. بودایی هایی که معتقدند گذشته و آینده هردو توهّمند نمی توانند به اندازهء بقیهء مردم دنیا نوستالژی را جدّی بگیرند و برای ذات ناپایدار جهان مرثیه بخوانند. در عوض، ژاپنیها دربارهء احساس دیگری حرف می زنند که همهء ما از وجودش آگاهیم، امّا نمی توانیم به راحتی توصیفش کنیم. در زبان آنها این حسّ مبهم با عبارت «مونو_نو_آواره» بیان می شود. ترجمهء کلمه به کلمهء این اصطلاح «احساس همدردی نسبت به چیزها» است، امّا معنای حقیقی آن «آگاهی به فانی بودن» است. اگر نوستالژی را حسرت خوردن برای گذشته تعریف کنیم، «مونو_نو_آواره» نقطهء مقابل آن خواهد بود. در این طرز فکر خاطرات تلخ و شیرین گذشته اهمیت ندارند. آنچه مهم است
... دیدن ادامه ››
آگاه بودن به حضور لحظهء اکنون و بازگشت ناپذیر بودن آن است. «مونو_نو_آواره» نوستالژی زمان از دست رفته نیست، مراقبت از لحظه هایی است که همین حالا مثل شکوفه های گیلاس جلوی چشمهای ما می شکفند و به سرعت پژمرده می شوند.
زمانی از یک دوست ژاپنی خواستم مفهوم «مونو_نو_آواره» را برایم توضیح دهد. او گفت: “قابل توضیح دادن نیست. فیلم های یاساجیرو اوزو را تماشا کن.” بعدها فهمیدم این جوابِ بسیاری از ژاپنی های اهل فرهنگ به کسانی است که دربارهء معنای این اصطلاح غریب کنجکاوی می کنند. ریتم فیلم های یاساجیرو اوزو برای بینندهء عام بسیار کُند و تماشای آنها خسته کننده است، امّا اگر کمی صبر و حوصله داشته باشیم بالاخره متوجّه می شویم که حرف حساب این کارگردان فقید چه بوده است. در سینمای اوزو بیش از آنکه قصّه مهم باشد یادآوری این حقیقت اهمیت دارد که پیش پا افتاده ترین لحظات زندگی منحصر به فرد و غیر قابل بازگشتند. می توان به پلان هایی مثل حرکت چند قایق روی رودخانه، دویدن بچّهها به سمت مدرسه، یا دمپایی هایی که پشت در اتاق خواب جفت شده اند نگاه کرد و از خود پرسید که چرا اوزو داستانش را قطع می کند و برای مدّتی نسبتاً طولانی چیزهایی را نشان می دهد که ربط چندانی به ماجرایی که در حال اتّفاق افتادن است ندارند. اگر با مفهوم «مونو_نو_آواره» آشنا باشیم قصد کارگردان را میفهمیم. او می خواهد به یاد ما بیاورد که داستان اصلی خود زندگی است. برای اوزو برخورد قطرات آب با چتر سرخ رنگی که در خیابان و زیر باران جا مانده است از فراز و فرود دراماتیک سرگذشت آدم هایی که از پشت پنجره به همان چتر نگاه می کنند کم اهمیت تر نیست. در یک روایت دراماتیک بعضی لحظات زندگی یک قهرمان فرضی را برجسته می کنند و اضافه ترها را دور میندازند، زیرا فرض بر این است که بخش هایی از زندگی قیمتی ترند و ارزش در یاد ماندن و به یاد آورده شدن را دارند. مابقی فقط اعدادی روی صفحات تقویمند. نقطهء مقابل چنین دیدگاهی مکتب ذنِ آیین بودایی است که ستون اصلی فرهنگ ژاپن به حساب می آید. برای رهروان ذن تمام ثانیه ها هم ارزش و گرانقیمتند. این همان طرز فکری است که آدم هایی مثل اوزو را می پروراند؛ کسانی که می توانند تا ابد به قطره های باران نگاه کنند و دلزده نشوند، زیرا در چشم آنها هیچ دو قطرهای شبیه هم نیستند و تکرارشان ملال نمی آورد. بی جهت نیست که سینمادوستان هموطن اوزو به او لقب ژاپنی ترین فیلمساز تاریخ را داده اند، زیرا تا پیش از او هیچ سینماگری چنین مشتاق تک تک لحظات زندگی نبوده است.
http://fardmag.ir/%D8%B4%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%B1-%D9%88-%D8%B4%DA%A9%D9%88%D9%81%D9%87-%C2%AD%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%DB%8C%D9%84%D8%A7%D8%B3/