نمایش لانچر ۵
۲۴ تیر تا ۸ شهریور ۱۳۹۸
تئاتر شهر- سالن سایه
زمان ۲ ساعت
بها: ۳۰،۰۰۰ تومان
نویسنده و کارگردان: مسعود صرامی، پویا سعیدی
داده ها از برگه اولین اجرای تئاتر لانچر ۵ است. اجرایی که با توجه به استقبال فراوان در سالن های مختلف تا آخرین روزهای سال ۹۸ مرتب تمدید
... دیدن ادامه ››
شد و در نهایت با شروع کرونا پایان یافت. آخرین دوره اجرا در سالن سمندریان ایرانشهر بود که بهای بلیت به ۳۵ و ۵۰ هزار تومان و زمان اجرا نیز به ۲ ساعت و ربع افزایش یافته است.
پس از این موفقیت انتظار برای اجرایی مشابه و قوی از تیم نمایش طبیعی بود. امیدی که به علت شیوع کرونا، خراب تر شدن وضعیت اقتصادی و در نهایت جنبش سال گذشته و تبعاتی که در پی داشت در عمل امکان تحقق نداشت.
در زمانه های عسرت و اختناق، ادبیات و هنر همواره ملجائی برای اندک رهایی و آرامش بوده است. اما در بیشتر اوقات، شدت اِعمال سانسور و سلیقه های خاص این دریچه های اندک را هم مسدود می کند. در چنین وضعیتی خیلی از هنرمندان عطای کار کردن را به لقایش بخشیده و یا در عمل وادار به ترک ساحت هنر می شوند. عده ای دیگر با نشانه گذاری در اثر برای مخاطب و روی آوردن به پیچیدگی در فرم و/یا متن سعی در انتقال ایده با وجود محدودیت ها دارند. راهکار اخیر قدم گذاشتن بر روی لبه است؛ از طرفی ممکن است پیام ها و نشانه های مستتر و لایه های مختلف اثر به راحتی قابل کشف نباشند و مخاطب پیچیدگی را پس زند، و یا از طرف دیگر وقتی تنها به اشاره های گذرا بسنده می شود و طرح مسئله عمقی نمی یابد، احتمال ابتذال مفاهیم و خود اثر نمایشی وجود دارد. در این فضا آثاری که بازتاب درخور شرایط روز جامعه بوده و در انتقال ایده و تاثیر به مخاطب موفق شدند اندک بوده و نشان از تلاش زیاد و نبوغ خالقان شان دارند.
بدیهی است آن چه اهالی تئاتر و مخاطبین آن ها از آخرین اجرای لانچر تا امروز از سر گذرانده و در خیابان ها و اخبار به چشم دیده اند هر اجرای مدعی و انتقادی از جنس گذشته را پیشاپیش الکن و کم اثر کرده است.
اینک هنرمند باید چه کند، به انتظار گشایش اوضاع بنشیند، یا بسازد، چه بسازد و چگونه؟ مخاطب چه انتظاری از تماشای تئاتر دارد؟ نمایش اِسفرود بی دُم را می توان تلاشی در یافتن پاسخ به این سوالات دانست. نویسنده نمایشنامه، پویا سعیدی، به گواه پست های صفحه شخصی اش در سال گذشته در باب جامعهی درگیر بحران تعمق می کرده و به تحلیل آن پرداخته، فارغ از انفعال و یا مرثیه خوانی به جستجوی راه بود و به عبارتی در محدوده و بضاعت خود فعالیت روشنفکری می کرد. با لحاظ این امر باید به نمایش این روزهای او و تیم همراهش نشست و دلیل امتناعش از قصه گویی که پیشتر در آن موفقیتش تثبیت شده است را دریافت. سازندگان بر این نکته نیز واقفند که تماشاگر امروز چه از لحاظ اقتصادی و چه روانی، مخاطبی از نفس افتاده است، نه دیگر چندان حوصله دیدن کار دو ساعت و بیشتر و یا تعمق در نشانه ها را دارد و نه به آسانی می تواند بلیت بالای ۲۰۰ هزار تومنی تهیه کند. به شخصه در وضعیت عجیب و متاسفانه عادی شده هفته گذشته که آلودگی هوا راه تنفس را بسته بود به تماشای کار نشستم و تا آخرین لحظات برای رفتن به شهرزاد مردد بودم.
*ادامه امکان اسپویل نمایش را دارد.
نمایش ساختار اپیزودیک دارد، پنج روایت کوتاه یا موومان (شاید ارجاعی به پنج دوره زمانی) که راوی در ابتدای هر یک با نام بردن به نمونه های بهتر آن اشاره می کند. نوعی هجو تماشاگری که بلیت خریده و به زحمت خود را به سالن رسانده و تعیین تکلیف با او که قرار نیست با قصه خاصی مواجه باشد! لحن نمایش هجوآمیز و پارودیک انتخاب شده. نقش ها اغراق شده و دیالوگ ها تصنعی و هجوآلود است. موقعیت ها خنده دار و همزمان تا حدودی ترسناک است، دینامیک و روابط بین بازیگران مدام در حال تغییر است و در این میان دو عامل خشونت و قدرت، درام را پیش می برند. خشونتی که در میانهی اولین اپیزود در کلام کارگردان مستند ساز آغاز می شود تا جایگاه او را نسبت به استاد وارونه سازد و در طول نمایش ادامه یافته تا در اپیزود آخر به بالاترین میزان می رسد: روایت کشتار توسط مردی با اره برقی که راوی تعریفش می کند. میانه نمایش در اپیزودی نویسنده، با بازی خود پویا سعیدی، توسط کارگردان از اتاق فرمان کنترل می شود: مجبور به خواندن به سبک رپ برای بیان ایده اش به علت کم بودن وقت نمایش(!) می شود و در نهایت به علت تقابل با کارگردان مورد خشونت جنسی او قرار می گیرد. ایده مرگ مولف پارودی می شود. در یک اپیزود زن و شوهری و در اپیزودی دیگر دو بازجو با تغییر مدام در موقعیت شان به نسبت یکدیگر، بر دیگری اعمال قدرت کرده و خشونت می ورزند. در یک صحنه ببه غایت گروتِسک، کارگردانِ ترسیده از جو بازجویی و رفتار بازجوها نسبت به هم، ناگهان طغیان می کند و بر سر بازجوهایش فریاد می زند و ابراز وجود می کند. گویی تنها با خشونت و فریاد زدن است که دیده و انزوا خارج می شوی، حتا جایی راوی نسبت به خواننده پرخاش و او را از صحنه بیرون می کند.
در موومان آخر راوی بیان می کند که چه حوادث و مصائبی در چند ساعت گذشته داشته و علی رغم از دست دادن تراژیک برادرش و نشسته بر ویلچر با پاهای خونین خود را به سالن شهرزاد رسانده. او که از تمسخر تماشاگران دست برداشته و موقعیت خود را نسبت به آن ها اصلاح کرده با خواننده که با هیبتی مضحک با اره ای دستی و نقاب جوشکاری در نقش مردِ اره برقی و دیگر بازیگران در خواندن ترانه ای همراه می شود تا شاید نمایش و فلسفه وجودی اش را در تاریکی صحنه و زمانه پاس بدارد.
اگر چه اِسفرود بی دُم با سالن نیمه پر هر شب به اجرا می رود و از موقیت تجاری لانچر ۵ فاصله زیادی دارد اما نوعی رهایی از انتظار تکرار و کلیشه را برای سازندگانش رقم می زند و به زعم من تلاش نسبتا موفقی است برای ترسیم راهی برای خروج از بن بست تئاتر امروز.