در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال رها | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 14:52:46
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ستون شده سنگ بی قراری زیر سینه ام، خشت خشت ، سایه افکنده بر فراز نفس هام، پریده اند پرندگان خندان از انحنای گلو، دود زده شده شهر چشمانم و سوزش تلخ علامت سوال های بی مکان افکار دود گرفته ام را مسموم تر میکنند.
به فاصله می اندیشی
دورتر از این هم میشود مگر؟
فاصله ای به اندازه نامی غریب در شناسنامه ات.
عالی
و تلخ..
۱۶ شهریور ۱۳۹۳
متشکرم خوب میشم از برکت دعای شما
۱۶ شهریور ۱۳۹۳
نفرمایید خانوم
۱۶ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خاطراتت را متناسب با جرمشان، بایکوت، تبعید و اعدام میکنم، این جانی ها با تذکر کتبی آرام نمی گیرند
*******
خاطره نزدیک حلقه دیگری بر انگشتت را در کدام دادگاه رسیدگی کنم؟
چه خوب و چه غمگین :(
۲۶ مرداد ۱۳۹۳
تیز و عالی ...

و نارها...
۰۸ شهریور ۱۳۹۳
ممنون افشین عزیز
۰۸ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
همه جا پر شده از حرفهایی که هر قدر دقت میکنی نه گذشته ای دارند و نه آینده ای، فقط میان فریب همون لحظه بشن و بعدها انکار.
دست از طلب ندارم، از سر گریز از سکون، اگر نه ناکام اعلامیه ام را بر قنداقم نوشته بودند
جالبه*
.......
ممنوم از خانم رها
۲۳ خرداد ۱۳۹۳
چه پر معنا**
۲۳ خرداد ۱۳۹۳
ممنون
۲۳ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رها (abane)
درباره نمایش آخرین نامه i
نمایش اجرای پنج شنبه نداره؟
مینا ابراهیمی این را خواند
واقعأ نداره؟؟؟منم میخوام!!
۱۴ خرداد ۱۳۹۳
22 خرداد و 23 خرداد دو اجرایی هست علاوه بر 16 خرداد
۱۵ خرداد ۱۳۹۳
ممنون
۱۵ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در رفت این تکرار آمدی نیست
رفتی هزار بار که نیایی
که گم شوی یا گمت کنم در درازای انتظار رفت و نیامد
جوانیم با تو گذشت؛ خواستم با تو نیز پیر شوم و غافل شدم از کنایه رفتم که بیایمت که بمانمت
پیر شدم در هزارتوی بی آمد امید
نیامدی از آن رفت
در رفت این تکرار آمدی نیست
رفتی هزار بار که نیایی
۰۴ خرداد ۱۳۹۳
خیلی قشنگه
.........
ممنونم از خانم رها
۰۹ خرداد ۱۳۹۳
ممنون از شما آقای صدری
۰۹ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هوا را تاریک کردم و دنیا خاموش شد، لبالب از انتظار،

برای زایش فریادی از عمق چشم به راهی ام به اشارتی از آن دیدگان

که صدایم را به بند کشیده اند در کشیدگی های سیاهشان

و احاطه کرده اند در برندگی مژگانی تابدار و نمناک.

تاریکی پر است از خون دل هایم، که آلوده اند دستانت به آن،

که کشته ایم بیگناه در سیاهچال بی ثباتی ات.
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۳
مازیار مجد، امیر هوشنگ صدری، امین و افشین . د این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کاش قاصدک حرف هایم را شبها کنار گوشت میخواند
میگفت که از وقتی رفتی دیگر حتی سوسک ها هم مرا نمیترسانند،

از وقتی رفتی از آفتاب هم نمیگریزم،

از وقتی رفتی دیگر حتی دست هایم را هم نمیشویم،

دنیای بی تو همه آلوده است

دنیای بی تو همه مضر است

دنیای بی تو همه هراسناک است

دنیای بی تو گوری است منتظر که در آن دراز کشم

سفارش داده ام کفنم را از اشک هایم ببافند

به خیال وسوسه رها شدن از دنیای بی تو
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
Someone، امین، رضا میم، امیر هوشنگ صدری و مینا ابراهیمی این را امتیاز داده‌اند
کاش میشد عشق را تفسیر کرد خواب خوب عشق را تعبیر کرد....
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
شما همیشه به من لطف دارید آقای صدری، ممنون که راهنمایی ام میکنید
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۳
کاش میشد آقای عرفان
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لعنت به من ، لعنت به تو، لعنت به این احساس بد
این آهنگ غمگین که معلوم نیست از کجای روحم از کجای دردم بالا میاد و میشه این ناله مبهم زوزه وار
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۳
آهنگ خوبیه
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
درد داره خوب :(
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقاش تپه های شنی قلم گیرایی داره، با سه رنگ، رنگ شن و آسمون و باد.
دستشو میکشه و همه جا میشه صاف صاف، قلم میزنه و میشه زخم روی تن شن ها

زخمای ریز، زخمای درشت.

باز دستشو میکشه و همه جا میشه صاف صاف،

چه قرینه ای داره با دست تو و دل من.

اگه نقاش بشم، تپه های شنی میکشم، با بوته های تنک منتظر بارون و

باد که میخوره به تنشون که ایستادن ... دیدن ادامه ›› روی بلندترین تپه وهرم آفتاب تو صورتشون،

که غم نگاهشون میشه نقش کویر.

نقشا هی عوض میشن ولی پاک نمیشن،

مث این متن که نمیخواد تموم شه و هی جمله ها رو این ور اون ور میاندازه ولی بهش نمیان،

نقش اما به شن میاد، قالب تنشه انگار،

قالب تنشه.
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۳
Arash، امیر هوشنگ صدری و صبا فرزانه این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نمایش قبل از عید توسط یک گروه دیگه سه شب اجرا رفت که خیلی خیلی زیباتر طراحی و اجرا شد با اینکه واقعا مهجور بود
http://www.tiwall.com/users/zarei777/
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چاکریم های تو همانقدر مفهومند که یا ناله یاکریم ها،
دوستت دارم های من ولی عیانند بی هراس از ترس ها و بیم ها

نه گمان کنی که این شعری است با قافیه ایم ها،

فقط روایتیست از دردی ، از آن قدیم ها
۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۳
خیلی خوبه
.......
ممنونم از خانم رها
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
ممنون آقای صدری عزیز
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
او را به شام دعوت کن و مرا به آغوشت

او را به لبخندی مهمان کن و مرا به عشق

او را به نام بخوان و مرا به جان

و تنها مرا ببوس مرا ببوس و مرا ببوس
عالی بود******.
به آخرش که رسیدم اینطوری شد>>>>>>

مرا ببووووووس
مراااا ببووووووس
برای آخررررین بار
تو را خداااا نگهدار
که میروم به سوی سرنوووووشت
بهار ما گذشته گذشته ها گذشته
منم به جستجوی سرنوششششت

۲۸ فروردین ۱۳۹۳
ممنون برومند عزیز خودمم آخرش دقیقا همین جوری بودم :))
۲۸ فروردین ۱۳۹۳
زری جان :***
۲۸ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یا من با تو
یا با دل تنگم.

چه فرق میکند برای چشم و دل سیرت،

رنگ و لعاب این غصه ها.

به کجای بی خیالی هایت بر میخورد؟

یک بامی و هزار هوا،

گیری که چشمانی رنگ باخته هم برایت گریستند.

سال ها گذشت و رو سیاهی اش به من ماند، با اینکه بخاری پاک کنی نمیدانستم
نمیتوان او را مجبور به بودن با خود نمود ولی میتوان خود را مجبور به نبودن بی او نمود
تاریک کلماتش، در شب
سیاه در سیاه
ضرب مجموعه ها از هر دو سو یکی است
رخصت ده ای غم اندکی ،جایی نمیروم، از این بهار تا همیشه تبعید سرزمین توام
*** سال نو مبارک ***
۰۱ فروردین ۱۳۹۳
عالی بود رها
۲۳ فروردین ۱۳۹۳
لطف داری افشین جان
۲۳ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من دچار سوء تفاهم شدم
وقتی گفت تو تنها کسی هستی که اینجور باهاش دوست بودم، باید میفهمیدم که ازم بیزاره
وقتی گفت چقدر زیبایی ، باید میفهمیدم که میگه ازم دور شو
وقتی گفت برای بیماری اون دختر میرم، باید میفهمیدم که عاشقشه
وقتی گفت نفروختمت، باید میفهمیدم که ارزونم
وقتی گفت واسه تنت باهات نبودم باید میفهمیدم که حتی اندازه یه بدن بی فکر هم ارزش نداشتم
وقتی گفت بیماره، باید میفهمیدم که بیمار نفس همند
وقتی گفت یه روزی میفهمی که نذاشتمتو برم، باید میفهمیدم که هرگز نیومده که بره
وقتی گفت صبر کن باید میفهمیدم که میگه نباش
به همین سادگی اون حرفاشو روشن زد ولی من دچار سوء تفاهم شدم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مرا ببوس، نه به خاطر شیرینی لب هایت،


به سبب سرگیجه وارونگی دنیا در آن دقیقه های کم.

مرا به نام بخوان، نه از برای آهنگ بی همتای صدایت،

که برای کما در سکوت پس از انعکاسش.

مرا در آغوش بگیر، نه برای گرمی دستانت،

که برای گم شدن در آن انفرادی کوچک، در انتظار سرگیجه وارونه شدن دنیا.