در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال امیر صدیقی | دیوار
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 04:41:05
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
افق روشن *



روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت .

روزی که کمترین سرود
بوسه است

و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست .

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ... دیدن ادامه ›› یی ست
و قلب
برای زندگی بس است .

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی .

روزی که آهنگ هر حرف
زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم .

روزی که هر لب ترانه یی ست
تا کمترین سرود ، بوسه باشد .

روزی که تا تو بیایی برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .

روزی که ما دوباره برای کبوتر هایمان دانه بریزیم . . .

و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم .



( از مجموعه هوای تازه احمد شاملو )
بسیار دلنشین
مرسی از این انتخاب...
...
۱۴ فروردین ۱۳۹۴
شاملوی فقید بی همتا...
شاعری که هیچ وقت تکرار نمیشه از نظر بنده..
سپاس.
۱۴ فروردین ۱۳۹۴
خیلی ممنون از این انتخاب خوب
:-)
۱۶ فروردین ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

دل آدم ... چه گرم می شود گاهی ساده ... به یک دلخوشی کوچک...

به یک احوالپرسی ساده

به یک دلداری کوتاه

به یک " تکان سر " : یعنی تو را می فهمم

به یک گوش دادن خالی ، بدون داوری !

به یک همراهی شدن کوچک

به حتی یک همراهی ... دیدن ادامه ›› کردن ممتد آرام

به یک پرسش : " روزگارت چگونه است ؟ "

به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان قهوه !

به یک وقت گذاشتن برای تو

به شنیدن یک "من کنارت هستم "

به یک هدیه بی مناسبت

به یک " دوستت دارم " بی دلیل

به یک غافلگیری : به یک خوشحال کردن کوچک

به یک نگاه

به یک شاخه گل

دل آدم گاهی ، چه شاد است ...

به یک فهمیده شدن درست !

به یک لبخند !

به یک سلام !

به یک تعریف ، به یک تایید ، به یک تبریک ! ! !

و ما چه بی رحمانه این دلخوشی های کوچک و ساده را از هم هم دریغ میکنیم

و تمام محبت و دوست داشتن مان را گذاشته ایم کنار

تا به یک باره همه آنها را پس از مرگ نثار هم کنیم ... ؟ !


صهبا خانم سلام
ممنون از انتخاب فوق العاده زیبا و سرشار از احساس پاکتون
صمیمانه مچکرم
از شما آموختم



برای زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد ، قلبی که دوستش بدارند
قلبی که هدیه کند ، قلبی که بپذیرد
قلبی که بگوید ، قلبی که جواب بگوید
قلبی برای من ، قلبی برای انسانی که من می خواهم
تا انسان را کنار خود حس کنم ...

از احمد شاملو

۱۴ فروردین ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دلخوشی های کوچک :

" دلخوشی های کوچک را ، در بدترین وضعیت زندگی هم ، فراموش نمی کنم .
مدت هاست فهمیده ام برای رسیدن به خوشبختی باید دلخوشی های کوچک خودمان را کشف کنیم و بعد راه نگه داشتن و حفظ کردنشان را بشناسیم .
سخت بر این باورم که اگر نهضت کشف دلخوشی های کوچک در جهان راه بیفتد ، بعد از مدت کوتاهی ، همه احساس سرخوشی خواهند کرد .
نهضت جویندگان دلخوشی های کوچک !
آن وقت هرکسی در زندگی بهانه های بسیاری برای شادی پیدا می کند . "

از کتاب : دلخوشی های کوچک / نوشته : حسن فرهنگی / نشر : گمان
مجید سلیمی این را خواند
maria، مرتضی عبدی، roya imani، رویا، آرزو نوری و اقلیما این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سپاس بسیار از گروه هنری ، گروه کار گردانی ، بازیگران و همه عزیزانی که باعث پدید آوردن این اثر فاخر و کیفی شدند .
درود فراوان بر همگی شما
نوروز بهاری بر شما خجسته
حقا که بر دلها حکومت میکنید .
سیداحمد مدقق این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سقراط : علت بدنامی من صداقت و راستگویی منه !
جمعه ای دوباره رفتم این نمایش رو دیدم وزیر ورزشم آمدند واقعأ انسان خوب و صمیمی هستند !! این دفعه دومه که رفتم دلم میخواد بازم برم !!
۲۳ فروردین ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سقراط خطاب به سافو :
چرا باید بگذریم ؟
چرا باید از استخوانهای خرد شده ، گردن و پشت سافو گذشت .
بیایید برای یکبار هم که شده نگذریم .
سقراط :

جناب آریستیپوس ، من نمی فهمم چرا هر حرف ساده ای در آتن ، تبدیل به یه بلوای سیاسی میشه !

یه نمایش اجراشده ، همین .

یک هنرمند ، یک اندیشمند باید بدونه که میتونه بدون ترس و لرز ، نظرش رو ابراز کنه

و گرنه اون دولت و اون حکومتی که تعیین میکنه ، آدمهاش چی بگن و چگونه فکر کنن

در واقع یک برده داری مدرن رو اعمال میکنه .
تئودوته :
زن ها به دنبال حقوق برابر بودند
اما چون شماها نمی تونستید ، به این برابری تن بدید ،
ترجیح دادید ، اونها رو به بدنامی متهم کنید .
افلاطون : مده آ ، اثری که پرسشهای زیادی رو ایجاد میکنه .
رومینا خلج هدایتی و نیلوفر امین این را خواندند
زهرا و آرتا خسروی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سقراط : شاید روزگار بهتری در انتظارمون باشه ، کسی چه میدونه .

زانتیپه : شکوفه هاش رو دارم از اینجا می بینم .
سقراط خطاب به لامپروکلس ( پسر سقراط ) :
من وظیفه بزرگی رو به عهده گرفتم .
آتن در حال نابودیه !
اخلاق از بین رفته .
خرافات ، ریا و دروغ از درز دیوار خونه ها ، داره بیرون می ریزه .
لااقل یه نفر باید با این فساد موجود بجنگه .

نیلوفر امین این را خواند
سارا ثقفی، محمد شفائی و آرتا خسروی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لامپروکلس ( پسر سقراط ) : من در اولین فرصتی که پولی دستم بیاد ، برای همیشه از آتن می رم .

سقراط : کجا ؟

لامپروکلس ( پسر سقراط ) : هر خراب شده ای ، غیر از اینجا .

سقراط :
هی مواظب باش .
دیگه درباره من حرف نمی زنی .
داری راجع به آتن حرف میزنی .
... دیدن ادامه ›› این چیزی که تو بهش میگی خراب شده ،
وطن توست .
خراب شده ، خوب درستش کن .
چرا خیال میکنی این وظیفه دیگرانه ؟


سقراط :
زانتیپه چرا من رو چپ چپ نگاه میکنی !
به جای اینکه من رو چپ چپ نگاه کنی ، خودت رو بشناس !
خودت رو به عنوان یک انسان بشناس .
منظورم اینکه از طریق درد و رنج بشناس .
حد و مرز خودت رو بشناس .
گناهت رو به گردن بگیر .
و سعی کن ، گناهت رو جبران کنی .
سقراط :
زانتیپه آدم نباید دربند این باشه که عوام راجع بهش چی فکر میکنن .
زانتیپه خطاب به سقراط :
به نظر من یه قرص نان 1000 بار ، با ارزش تر از فضیلت اجتماعیه
سوزش معده افتخار حالیش نیست سقراط
آخه بیماری ، برهنگی و بدهی چه فضیلتی که باید نصیب ما بشه .
غزاله کهن دل، محمد شفائی و آرتا خسروی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سقراط :
میدونی خوبی تو چیه تئودوته ؟
تو همیشه همون چیزی رو که هستی نشون میدی .
نه مثل مردم آتن ،
که همیشه اون چیزی رو نشون میدن که نیستن .
لاک پشت و خدا :

پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی .
می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت.
آهسته آهسته می خزید . دشوار و کند.
دورها همیشه دور بود.
سنگ پشت تقدیرش را دوست نمی داشت و آن را چون اجباری سخت بر دوش می کشید .
پرنده ای در آسمان پر زد .
سبک
سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت : این عدل نیست !
کاش پشتم را این همه سنگین نمی کردی .
من هیچ گاه نمیرسم ... دیدن ادامه ›› .
هیچ گاه
و در لاک سنگی خود خزید .
خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد .
زمین را نشانش داد .
کره ای کوچک بود .
و گفت : نگاه کن : ابتدا و انتها ندارد .
هیچکس نمی رسد چون رسیدنی در کار نیست؛
فقط رفتن است . حتی اگر اندکی ؛ هر بار که می روی رسیده ای .
باور کن آنچه بر دوش توست ، تنها لاکی سنگی نیست .
تو پاره ای از هستی را بر دوش می کشی ؛ پاره ای از مرا .
خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت .
دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راه ها چندان دور
سنگ پشت به راه افتاد و گفت : رفتن؟ حتی اندکی ؛ و پاره ای از «او» را با عشق به دوش می کشم .

از سرکار خانم عرفان نظر آهاری
عالی بود..
عالی!
۱۳ فروردین ۱۳۹۴

مجتبی خان تاج میری ، درود فراوان بر شما

و سپاس از همه دوستان که دوست داشتند
۱۳ فروردین ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سقراط خطاب به سافو :
... مگر نه اینکه همه این آدم ها منفوران جامعه ، مترودان دولت ها ، زندانی ، اعدامی و کافران اند .
پس چگونه اینچنین در نزد خدا قابل احترام و عزیزند ؟
انگار شکنجه ، زندان و زنجیر در پیشگاه خدا معیار شرافت ، انسانیت و آزادگیه .