چه حال عجیبی است
که هیچ چیز به ذهنم نمیآید
حتی خزعبلات معمول هر روز که بر برگه سفید دفترم مینویسم
دیگر بالا نمی آید
احساس میکنم بد شده با من
سیلی خورده ام سنگین و محکم
و این ذهن آلوده خودخواه
به هم ریخته است و نمیتواند جمع شود
آدمی! در
... دیدن ادامه ››
خلاء خاطرات قشنگ...
تو را از من گرفته اند
و دلم حضه ضربت سیلی تقدیر را چشیده
همه توان من فاصله ایی از بودن گرفته است
و نابودی رشته افکار من تنهاست!
از: خود