حرکت زیبای دوستان خوبمون در تیوال (به سر گروهی جناب رضا میم) در راستای کمک مادی و معنوی به کودکان بی سرپرست و نیازمند
بنده را یاد اشعار زیبایی از شیخ اجل حضرت سعدی انداخت که به همین مضمون می باشد.
من آنگه سر تاجور داشتم / که سر بر کنار پدر داشتم
مرا باشد از درد طفلان خبر / که در طفلی از سر برفتم پدر
پدرمرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن
ندانی چه بودش فرو مانده سخت؟ / بود تازه بی
... دیدن ادامه ››
بیخ هرگز درخت؟
چو بینی یتیمی سر افگنده پیش / مده بوسه بر روی فرزند خویش
یتیم ار بگرید که نازش خرد؟ / وگر خشم گیرد که بارش برد؟
الا تا نگرید که عرش عظیم / بلرزد همی چون بگرید یتیم
به رحمت بکن آبش از دیده پاک / به شفقت بیفشانش از چهره خاک
اگر سایه خود برفت از سرش / تو در سایه خویشتن پرورش
یکی خار پای یتیمی بکند / به خواب اندرش دید صدر خجند
همی گفت و در روضهها میچمید / کزان خار بر من چه گلها دمید
مشو تا توانی ز رحمت بری / که رحمت برندت چو رحمت بری
چو انعام کردی مشو خود پرست / که من سرورم دیگران زیر دست
اگر تیغ دورانش انداختهست / نه شمشیر دوران هنوز آختهست؟
چو بینی دعا گوی دولت هزار / خداوند را شکر نعمت گزار
که چشم از تو دارند مردم بسی / نه تو چشم داری به دست کسی
کرم خواندهام سیرت سروران / غلط گفتم، اخلاق پیغمبران
بوستان سعدی-در باب احسان