سهم من از عشق شد دلواپسی
دیده گریان ، منتظر بهر کسی
شد نصیبم درد و اندوه فراق
سرد و یخبسته دلم از بی کسی
بعد از آن کوته تنعم میکشم
درد هجران مثل مرغ قفسی
یار بگسسته از آغوش منو
بعد از آن درد من و هم نفسی
شد سراسر ناله و سوز و دعا
بهر آن کایدم از وی قبسی
شرم باد بر غم ایام فراق
من اثیر و نیست در من نفسی