در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمد امین حریریان | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 17:51:23
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تجربه ای جسورانه برای کارگردانی آینده دار
قطعا اگر وارد جزییات بشویم می شود ساعت ها به نکات ریز و درشتی اشاره کرد که بهتر بود در این اثر نمایشی رعایت شود. برای مثال به دلیل نوع چینش صحنه و تماشاچیان و شکل میزانسن ها ارتباط مخاطب با بازیگران سخت بر قرار می شود. یا به شدت نیاز به افزایش برقراری دیالوگ بین کاراکترها احساس می شود یا برخی فضاها از کار بیرون میزند و...
اما با تمام این ها چیزی که در ذهن کارگردان می گذشت مشخص است. او گویی ما را به یک دور همی دعوت میکند که در آن میزبان ها روایتی واقعی را برایمان بازگو میکنند. روایتی که در نوع خود بسیار چالش برانگیز و برخواسته از دل اجتماع است. کارگردان به اهداف بزرگ خود رسیده است اما در اهداف کوچکتر دچار مشکل میشود.
چیزی که قابل تحسین است، تلاش کارگردان و گروه این نمایش برای رسیدن به یک اثر درست ، کافی و منطقی ست. آن هم در فضایی که اکثرا به دنبال صحنه و نور و متن و بازی های عجیب میروند و فقط می خواهند خودی نشان دهند و مثلا بگویند ما چیز جدیدی به این تئاتر اضافه کردیم. اما گروه نمایش نیست ، بر خلاف این جریان سعی کرده اند هر چیز را که برای اثرشان مورد نیاز و درست است استفاده کنند و از زیاده گویی و چرخاندن لقمه به دور سر و ژانگولرهای مرسوم در این عصر از تئاتر به شدت دوری کرده اند.
پس به دور از انصاف است که این گروه را حمایت و نقد نکنیم تا شاید به عنوان دوستانشان تاثیری مثبت در پیشرفتشان داشته باشیم.
سمیه سودا، محمد خداوردی و حمیدرضا مرادی این را خواندند
فاضل فروشانی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امروز خبری شنیدم که درد در تمام وجودم پیچید. یک مبتذل اینستاگرامی در صفحه ی شخصی خود اعلام کرده که به این پروژه اضافه شده است. امیدوارم این خبر شوخی بیش نباشد. اما وای که اگر راست باشد. من دوستان بسیاری دارم که با ذوق و علاقه رشته ی تئاتر را برای تحصیل انتخاب کردند با اینکه دیگران آنها را از آینده ای تاریک در این رشته میترسانیدند. اما آنها آمدند و سالها تلاش کردند و به آب و آتش زدند بلکه جایگاهی در این عرصه بدست بیاورند. اما هنوز اندر خم یک کوچه اند زیرا نه آشنایی دارند و نه پول قابل توجهی. اما همه ی اینها به کنار. اشکالی ندارد. می گوییم لابد هنوز آنقدر خوب نشده ایم تا ما را در جامعه تئاتر بپذیرند. اما چه می شود که یک مبتذل بی استعداد اینستاگرامی که تنها با فروش شرف خود به پول و شهرتی احمقانه دست یافته پایش به هنر باز می شود. کی به شما اجازه می دهد که این افراد را جایگزین هنرجویان زحمت کش تیاتر کنید؟ آقای حاتمی روی صحبت من با شماست. می دانید اگر این خبر راست باشد و شما این شخص را برای هر کاری در گروه خود آورده باشید چه قدر لعن و نفرین برای خود خریدید؟ می دانید چه حق هایی را پایمال کردید؟ من این نمایش را ندیدم و نمی دانم نمایش خوبیست یا نه. اما قطعا شما به کار خود ایمان دارید. چرا پای اسوه ی ابتذال را به کار خود باز می کنید؟ خواهش میکنم اگر کسی از اعضای تیم این نمایش این نظر را می خواند، این سوال را به جای من از بانو ژاله صامتی کند، که آیا شما این همه سال تلاش کردید و زحمت کشیدید که همچین کسی در کنارتان قرار بگیرد؟ و آیا به راحتی به خود اجازه می دهید که از مستعدان این عرصه به نفع ابتذال بگذرید؟ من باز هم میگویم که این خبر آنقدر دردناک است که نمی توانم آن را باور کنم. پس لطفا به من بگویید که دروغ است. تکذیب کنید و از کسی که خود را به شما چسبانده شکایت کنید تا ما گمشده های عرصه ی تئاتر نیز کمی آرام بگیریم. با تشکر، محمد امین حریریان
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در مورد این نمایش میتونم بگم نمایش دوست داشتنیی بود. با احساسات مخاطب بازی میکنه و حتی غافلگیرش میکنه. اما این جذابیت حاصل چیه؟ من میگم نورپردازی گریم لباس تا حدی موسیقی و بازی ها. چیزی که واضحه متن جذابیتی نداره و ضعیفه. شلخته س و خط مشخصی نداره. گویی نویسنده به دنبال بیان دو یا سه موضوع در یک متن بوده که عملا این کار هیچوقت جواب نداده و موجب گنگی متن شده. محور داستان مشخص نیست. نمیدونیم موضوع عشق دلقک پیر و دختر جوان منتظره یا پسر بزرگ یا پسر کوچک یا ورشکستگی سیرک یا...
در نهایت با یه سوال نظرم رو به پایان میرسونم. آیا کاری رو که از همه لحاظ قوی اما از لحاظ محتوی (متن) ضعیفه، میشه یک تئاتر نامید؟ یا ما صرفا به تماشای یه شوی جذاب رفتیم؟
اجرای کلفت ها به سبک برشت
شاید عجیب به نظر برسد اما باید نمایش رییل به کارگردانی حمیدرضا خسروی را ببینید تا باور کنید. حمیدرضا خسروی به خوبی با بهره گیری از فاصله گذاری درست و سبک کارگردانی مخصوص خودش توانسته عقده های دو کلفتی را که در پی کشتن ارباب خود هستند بیرون بکشد و به شکلی نو به تماشاچی نشان دهند. بهره گیری از ویدیو پرژکتور و انتخاب موسیقی درست بر جذابیت این نمایش می افزاید. اما ریسک بزرگتر خسروی ریتم کار است. او برای هدف بزرگی به حدی ریتم را پایین می آورد تا تماشاچی نیز با احساسات دو شخصیت کار همراه شود. و به خوبی توانسته مرز درست را تشخیص دهد تا کار ملال آور نگردد.
اما بزرگترین ایراد این کار عدم حمایت از آن و بسیاری از کارهای دیگریست که توسط گروه های جوان اتفاق می افتد. در حالی که نمایش های میلیونی و میلیاردی روی صحنه می روند و اکثرا از محتوی تهی هستند، این گروه های جوان با تفکر و تمرکز بر روی محتوی آثاری بس قابل تامل را به روی صحنه می برند که به علت عدم حمایت یکی یکی می آیند و می روند. شاید این بدبختی بزرگی باشد که اکثر مخاطبان به دنبال دیدن بازیگر مورد علاقه ی خود هستند تا محتوی. گویا دیگر کاری که بازیگر چهره، صحنه ی پرخرج و ریخت و پاش اضافی نداشته باشد را نمی توان تئاتر نامید. حمیدرضا خسروی قطعا در این کار ایرادات زیادی نیز دارد اما دیده شدن نمایشش باعث می شود در کار بعدی پیشرفت کند و اثری کم نقص تر به نمایش بگذارد. باشد که ما تماشاچیان و مخاطبان و منتقدین با حمایت از افکار نو و پر دغدغه، مسیر تئاتر و کلا هنر و کلا فرهنگ کشورمان را سیری صعودی ببخشیم.

البته بنده شاگرد آقای خامنه ای هستم و صحبت کردنم درباره ی این تئاتر جسارته. اما دیشب که به تماشای این اثر نشستم دلم نیامد چیزی در بابش ننویسم.
اولین چیزی که مرا جذب کرد متن این نمایش بود که به شدت جذاب و بی نقص نوشته شده بود. گرچه من اصل متن رو نخوندم اما بی شک مطمئنم این گروه توانا به خوبی از پس آن برآمده اند. و من بابت این انتخاب هوشمندانه ی آقای خامنه ای. به ایشان تبریک می گویم.
اما در مورد اجرا...
کارگردانی آقای خامنه به دور از میرانسن ها و ایده های اضافی ست. همه چیز ساده و کافی است و استفاده از پروژکتور و انتخاب هوشمندانه ی فیلمی مستند به شدت بر جذابیت کار می افزاید. نمایش شما را می خنداند اما هر بار که میایید کمی با این خنده خوش بگذرانید اتفاقاتی خنده را بر لبانتان خشک می کند و اینگونه حس همدردی بیشتری در شما به وجود می آید. صحنه به شدت ساده است. اما این سادگی نه تنها ضعف کار نیست بلکه قوت آن یه حساب می آید. ایشان به جای استفاده از ایده های هزینه بر و بی خودی ، از ایده های ساده و ریزی استفاده نموده اند که به شدت تاثیر خود را دارند. مثل سرودهایی که به زبان (اگر اشتباه نکنم) صربی توسط بازیگران خوانده ... دیدن ادامه ›› می شود.
مشخص است که با بازیگرها (که همگی جوان و آینده دار هستند) تمرین زیادی شده و به همین خاطر بازی همه به دل می نشیند.
در کل به عقیده ی بنده این نمایش می تواند الگوی بسیار خوبی برای کسانی باشد که به دنبال تئاتر علمی هستند و دیگر حالشان از کارهای پرخرج و پر از دنگ و فنگی که محتوی در آن ها گم شده است به هم می خورد.
خسته نباشید گروه #اگزیت_نروژ
در طی نمایش انجمن بانوان مستقل ، بهترین اتفاقی که می توانست بیفتد بحث و شنیدن نظرات مختلف و برداشت های مختلف بود. من تعریف های زیادی از کار شنیدم ... دیدن ادامه ›› ، چه از مخاطب عام و چه مخاطب خاص. و همچنین انتقادهای زیادی هم شنیدم که برخی را با جان و دل پذیرفتم. اما در مورد برخی دیگر نمی توانم آنها را قبول کنم زیرا اگر هم درست باشند به درستی بیان نشده اند. من تمام تلاشم بر این است که نقد همه را بخوانم و بر آن تفکر کنم. اما برخی نقد ها آنقدر تند و جنگ طلبانه نوشته شده اند که با خواندنشان احساس می کنم جنایتکاری بی رحم هستم! حال آنکه ممکن است سرشار از مطالب درست و مفید باشند که متاسفانه زیر پتک ادبیشان خرد می شود. همچنین نقدهایی خواندم که در آن مرا مرتجع و زن ستیز خواندند. در حالی که در "نقد" چیزی به نام قضاوت وجود ندارد و کسی حق قضاوت کردن و اتهام زدن ندارد. من از یک نقد انتظار دارم که مرا با استناد به دیالوگ ها و نشانه های خودم نقد کند و با مثال آوردن از کار (چه از متن و چه کارگردانی) پرسش ایجاد کند. پرسش هایی که اگر ایجاد شود من موظف خواهم بود به آنها پاسخ دهم. نه اینکه یک روز صبح بیدار شوم و ببینم مرتجع شده ام! من به عنوان نویسنده ی اثر ، در نقدی که از همه چیز اعم از زمین و زمان صحبت شده ، تاریخ بیان شده و به حال و روز انجمن ها از قدیم تا به امروز اشاره شده ، در حالی که متاسفانه حتی یک اشاره ی کوچک نیز به گوشه ای از متن نشده ، چطور می توانم نکته ای پیدا کنم که برای آینده ی نویسندگی خودم مفید واقع شود؟ از تنها ، مرتجع و زن ستیز خواندن من چه چیز حاصل می شود؟ صحبت کلی من این است که من نقد می پذیرم به شرطی که "نقد" باشد. به قول هگل خیلی از افراد در نقد آثار هنری ، همین که ایراد و کاستی ها را می بینند گمان می کنند کار را به درستی انجام داده اند. از یک نظر حق دارند اما چون گوهر و حسن آن را ندیده اند به خطا می روند. بی گمان خرده گیری می تواند کاری درست باشد ، اما یافتن کاستیها آسانتر از شناختن گوهر راستین هر چیز است.
اما مسئله ی دوم اینکه بر فرض چنین برداشتی از متن به درستی اتفاق بیفتد و طبق گفته ی دوستان ، یک فضای زن ستیز و ضد انجمن های فمنیستی به نمایش گذاشته شده باشد ، چه خواسته و چه ناخواسته. من در جواب این برداشت هم دلایلی دال بر اشتباه بودنش می آورم. البته با استناد به متن و نشانه ها.
اول اینکه اسم نمایشنامه "انجمن بانوان مستقل و چند نفر دیگر" می باشد (که باید توضیح بدهم ادامه ی اسم کار به تشخیص کارگردان حذف شد. ولی اینجانب به عنوان نویسنده تنها روی متن صحبت می کنم و در حال حاضر به تحلیل کارگردان کاری ندارم). وقتی به این اسم نگاه کنید می بینید که انجمن بانوان مستقل که مشخص است. اما پرسش و معما سر چند نفر دیگر می باشد که مخاطب اصولا باید بیاید تا بفهمد این چند نفر دیگر چه کسانی هستند. اما خیلی روی این مورد مانور نمی دهم زیرا تقریبا هیچ کس از ادامه ی اسم نمایشنامه با خبر نبوده است.
دوم اینکه شما از ابتدای نمایش یک انجمن به فساد کشیده شده را شاهد هستید. ما همان ابتدا تعریف می کنیم: انجمنی که در فساد غرق است. نمی گوییم انجمنی که فمنیستی است. حتی نمی گوییم یک انجمن دفاع از زنان در ایران. ما X را تعریف می کنیم و بر اساس آن معادله ی خود را مطرح می سازیم. همانطور که از صحنه ی اول ، یعنی خواب بانوی پنجم مشخص است ، این انجمن مکانی فاسد است. بانوی اول آن تربیت کودکان را امری حقیر می داند و بانوی چهارم در حال پاره کردن لباس است و صحبت از حسرت می زند که سخن از استفاده ی تبلیغاتی از زن در دنیای امروز دارد. و عروسکی که در خواب وجود دارد و در بیداری هم دیده می شود و بانوی پنجم از دیدنش جا می خورد ، به ارتباط مستقیم خواب و حقیقت پنهانی که پشت این انجمن می باشد اشاره دارد. پس صحنه ی اول ما ، صحنه ی معرفی x ماست و به نوعی روایت داستان را از جایی معرفی می کند که بانوی پنجم در حالی جدا شدن از مسیر فکری انجمن است. حتی در صحنه ی بعدی هم ما زنی را می بینیم که از عادی ترین رفتار های زنانه ی خویش منع شده است. دلش گردنبند می خواهد اما به دلیل ممنوعیت معاشرت با مردان نمی تواند به خواسته هایش برسد. درست است که تولید صدای زنان توسط مردان در ابتدای نمایش بسیار به چشم می آید اما نمی توان از این نکته هم گذشت که این زن ها به گمان خویش ، مردان را به خدمت گرفته اند. سوال من اینجاست که در دنیای واقعی انجمن های فمنیستی و دفاع از حقوق زنان ، آیا چنین چیز هایی وجود دارد؟ آیا تفکر در مورد مردان به این اندازه تند است و مردان را تا این حد حقیر می دانند؟ شاید بگویید فردی که مطلع نیست و این نمایش را تماشا می کند ممکن است چنین برداشتی کند. اما من می گویم این نمایش آنقدر پرسش ایجاد می کند که اگر کسی پس از آن به مطالعه ی مسائل پیرامون آن نپردازد ، به ذهن درگیر شده ی خود خیانت کرده است. و اگر تحقیق کند می فهمد که مقصود ما ابدا انجمن های فمنیستی نبوده. اما از کجا متوجه می شود؟ به ادامه ی صحبتم توجه کنید:
سوم ، در نمایش و در صحنه ی چهارم ، اشاره ای می شود به امپرسیونیست ها. بانوی اول در جواب بانوی پنجم که می گوید " بیرون از انجمن ما رو مسخره می کنند" این بحث را پیش می کشد. اما بانوی پنجم پاسخی می دهد: آنها موفق شدند چون ایدئولوژی شان حاصل سالها تفکر و مطالعه بوده و هیچ گاه هدف خویش را فراموش نکردند. پس بانوی پنجم معتقد است که مسیر انجمن تغییر یافته و هدف فراموش شده است. شاید بگویید این مسئله آنقدر به چشم نمی آید. اینجاست که من بحث اساس نامه ی انجمن را پیش می کشم. در ادامه ی صحنه و بحث دو بانو ، بانوی پنجم اساس نامه را برداشته و اینبار مستقیما اشاره می کند که روند فعلی انجمن حتی خارج از اساس نامه ی انجمن است. و با پرت کردن اساس نامه ، در حقیقت نابودی آن را به تصویر می کشد. پس ما انجمنی را شاهد هستیم که حتی به اساس نامه ی خود نیز وفادار نیست. ما در حال نقد انجمن هایی هستیم که خط فکریشان حاصل مطالعه و تحقیق نیست و برعکس از روی احساسات می باشد. ما در همین صحنه اندکی از پیشینه ی هر بانو و انگیزه ی آنها برای پیوستن به این انجمن را شاهد هستیم. همگی ، حتی بانوی پنجم نیز در یک امر مشترک می باشند: همگی دنبال پناهگاه بودند. همگی از جامعه فرار کرده و به جایی پناه آورده اند که پایه اش بر اساس توهم است. و این توهم در فرم اجرایی و طراحی صحنه ی کار قابل درک است. این مطلب را داشته باشید و به مطلب بعد نیز توجه کنید:
چهارم اینکه ما اشاره ای مستقیم داریم به کتاب قلعه ی حیوانات اثر جرج ارول. و من از این اشاره دو هدف داشتم. شما بانوی دوم را زمانی مردد می بینید که کتاب قلعه ی حیوانات را خوانده است و می گوید: تنها کتابی است که خوانده است. وقتی بانوی دوم یک انجمن در عمرش یک کتاب خوانده باشد ، از دیگران چه انتظاری می شود داشت؟ و من قصد داشتم نشان دهم که حتی خواندن یک کتاب هم موجب نجات فکری یک انسان می شود و هم نوعانم را به خواندن کتاب تشویق کردم. اما هدف دوم من این بود که داستان خود را مشابه معرفی کنم با داستان قلعه ی حیوانات. در این کتاب ، جرج ارول دانایی را در قالب خوک نشان می دهد که ایدئولوژی خویش را بیان می کند و اتفاقا نویسنده هرگز این ایدئولوژی را مخدوش نشان نمی دهد (همان ایده ی کمونیسم). اما در ادامه ما حیواناتی را شاهد هستیم که با درک نادرست این ایدئولوژی به دو دسته تقسیم می شوند: آنهایی که سوء استفاده می کنند و آنهایی که مورد سوء استفاده قرار می گیرند. و در جای دیگر ، به همین دلیل است که مارکس خود را مارکسیست نمی داند. زیرا او در اکثر مارکسیست ها چیزی که هدفش بوده را نمی بیند جز یک ظاهر ساختگی و یک میدان جدید برای جولان کسانی که قصد سوء استفاده از انسان های ساده لوح را دارند. پس ما باز اشاره داریم به انجمنی که هدف و طرز تفکر درست را فراموش کرده است.
از مطلب چهارم و سوم می خواهم به این برسم که بنده ، تنها یک هدف را دنبال می کردم. من نه تنها در جامعه ی خویش بلکه در تمام دنیا زن هایی را دیدم که در ناآگاهی به سر می برند. نمی گویم مردان در چنین وضعی دچار نیستند اما در مورد زنان وضع بسیار بدتر است زیرا زمینه ی سوء استفاده گسترده تر است. مردم همچنان در دنیا به بردگی گرفته می شوند اما به شکلی جدید که جامعه شناسان آن را برده داری پست پست مدرن می خوانند. در سراسر دنیا انجمن های دفاع از هر چیز تشکیل می شوند ، جریان ها بوجود می آیند و اتفاقات به ظاهر خوب رخ می دهند. اما در نهایت همگی آنها تسیلم سیاست های کثیف هستند. این حقیقت واضح است که اگر نظام سرمایه داری و سرمایه داران سود خود را در برچیده شدن تمامی این جریانات ببینند ، در یک چشم به هم زدن همه آنها محو می شوند. و انتقاد من به این موضوع است. به این موضوع که وقتی زنان می خواهند از حق طبیعی خویش در جامعه دفاع کنند باز هم افرادی هستند که سعی در کره گرفتن از آب دارند. و البته نقدی هم به زنان و البته همه ی انسان ها دارم و می گویم تا وقتی مطالعه نباشد سوء استفاده خواهد بود. من اگر قصد زن ستیزی داشتم ، بسیار راحت تر بودم که داستان را به خانه ی زن و شوهری می بردم که در آن زن از شوهرش نافرمانی می کرد و در نهایت به تباهی کشیده می شد. اما این ایده و این فکر فقط برای نشان دادن خفقان حاکم در نظام سرمایه داری مخصوصا علیه زنان بود که متاسفانه در کشور ما نیز در حال وقوع است.
البته در اینجا نمی توان از اختلاف عقیده ی اینجانب با برخی در نوع نگاه به مسئله ی زن و مرد گذشت. من اصرار دارم که زن و مرد باید واقعیت های جسمی و روحی خود و تأثیرش بر جنس مخالف را بشناسند ، شرایط جامعه و قوانین بدیهی زندگی اجتماعی را بپذیرند و در حقیقت ابتدا خود را شناخته و سپس هدفی را دنبال کنند. ممکن است در فضای کنونی ، از این تفاوت ها بر ضد کسی و برای سرکوب استفاده شود. اما از نظر بنده چیزی که درست است درست است و چیزی که غلط ، غلط! و باز هم می گویم اگر از ما به هر وسیله ای سوء استفاده می شود به خاطر ناآگاهی خودمان است. و اگر عده ای استناد من به مطالب عملی را امری کهنه در زمینه ی سرکوب می بینند ، باید بگویم علم چیزی است که دنیای امروز با آن صحبت می کند و شاید تنها چیزی است که همگی حرفش را قبول دارند. و تمامی مطالب علمی مطرح شده در نمایشنامه ، مطالبی است اثبات شده. حال اگر عده ای از آنها برای سوء استفاده استفاده می کنند ، باز هم می گویم که به دلیل ناآگاهی ماست! اما بحث عقیده را بیشتر باز نمی کنم زیرا هر کس حق دارد عقیده ی خویش را داشته باشد و آن را بیان کند و کسی حق سرزنش آن عقیده را ندارد. اگر هم عقیده ای نادرست باشد به مرور زمان از بین خواهد رفت. شما را ارجاع می دهم به اوایل انقلاب صنعتی که افرادی چون ویلیام موریس به شدت با صنعتی شدن مخالفت کردند و حتی برای زنده نگاه داشتن صنایع دستی جنبش هنرها و پیشه ها را راه اندازی کردند. اما به مرور متوجه شدند که باید تغییر شرایط جهان را بپذیرند و همانند دیگران وارد دنیای مدرن شوند. پس جزو اولین افرادی شدند که زیر نام آرت نوو به فعالیت پرداختند. تاریخ ثابت کرده است که دنیا (خصوصا دنیای امروز) به راحتی عقیده ی درست تر را می پذیرد. پس دلیلی برای حرص خوردن و توهین به عقاید مخالف وجود ندارد. در کل به همین دلیل است که من انسان را موجودی اجتماعی و موظف به اطاعت از قوانین اجتماعی می دانم. در جایی هم که بانوی پنجم رانندگی زنان را نقد می کند اشاره می کند که منظورش چیزی فراتر از این موضوع است. اما آن چیست؟ آمدن بانوی اول و نابود شدن تابلویی که تنهای تابلوی نقد آلود در آن انجمن است. در واقع من به این بهانه نشان می دهم که این انجمن راه نقد را نیز بر روی خویش می بندد. اجازه ی صحبت می دهد اما اجازه ی عمل خیر.
در پایان بنده قصد اعتراضی کلیشه ای دارم. اعتراض به این که چرا هر گاه هر کس اثری خلق می کند به عده ای بر می خورد؟ چرا به سرعت همه چیز بسط و تعمیم داده می شود؟ چرا اگر من در نمایشنامه ی خویش دکتری فاسد را نشان دهم ، همه ی دکترها اعتراض می کنند؟ چرا وقتی من می خواهم انجمنی فاسد را نشان دهم ، به همه ی انجمن ها باید بربخورد؟ یک هنرمند سعی می کند فیل داخل اتاق را از زوایای دیگر نگاه کند. زوایایی که دیگران شاید کمتر دیده باشند. اما دیدن یک فیل از زاویه ی زیر ، آیا دلیل بر زشت بودن کل فیل می شود؟ هرگز!
به هر حال امیدوارم که این توضیحات برای دوستانی که دچار سوء برداشت شده اند کافی و مفید بوده باشد و امیدوارم اگر پس از این نوشته ای در مورد اثر می خوانم ، نوشته ای مفید برای من و نقدی واقعی باشد.
موفق و پیروز باشید – محمد امین حریریان
کتاب عقل در تاریخ اثر گئورگ ویلهلم فردریش هگل - کتاب تاریخ طراحی صنعتی اثر توماس هاف
۳۰ خرداد ۱۳۹۵
بیتا نجاتی (tina2677)
ذوق زده عزیز
نوشته منطقی شما را خواندم و لذت بردم و موضع شما را با خود یکسان می بینم.از اینکه می بینم لااقل نویسنده اثر، نقد وارده را با ساختار نوشتار جنابعالی پذیرفته اند خرسندم.
۳۱ خرداد ۱۳۹۵
مادر ناهید عزیز حضور پر مهرتان سرمایه ی بزرگیست. مهرتان جاودان

محمد امین حریریان عزیز در حقیقت صداقت شما فضای دیالوگ و تفاهم را بین ما به وجود آورد و ازین بابت از شما ممنونم

در مورد توهین به نظرم هر کدام از ما نسبت به عقاید مختلف قضاوت خودمان را داریم، حال مسئله این هست که این قضاوت را کجا طرح کنیم و ... دیدن ادامه ›› به چه صورت؟ به هر حال این آزادی ابراز نظر باید وجود داشته باشد جز در مواردی که مزاحم یا خلاف قانون باشد. من فکر میکنم شاید گاهی شروع یک دیالوگ اتفاقن با یک توهین باشد گرچه طبیعتن نظرم این نیست که هر جا حق توهین کردن داریم حتمن باید ازین حق استفاده کنیم ولی اعتقاد دارم گاهی توهین به یک عقیده ی ظالمانه خوب است.

بیتای عزیز من هم از نظر شما در مورد این نمایش بسیار استفاده کردم. وجود دوستانی چون شما، ابرشیر و بانو ثانی که فراتر از هنر، به وجه اندیشاری آثار نیز توجه دارید و نسبت به تأثیر آن در دیگر حوزه ها و نسبتش با جامعه و ساختارهای اجتماعی و قدرت حساسیت نشان میدهید، مایه ی دلگرمیست.
۰۱ تیر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شهر جای جالبیه مگه نه؟ اگه وسط یه کوه یا دشت بزرگ فریاد بزنی بعیده کسی صداتو بشنوه. جالب اینجاست که وسط شهر هم همینطوره