در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | احسان زیورعالم درباره نمایش پچ پچه های پشت خط نبرد: پشت متن نادری درام جنگی همواره جذاب بوده است. همواره هنرمند، در مق
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 07:11:23
پشت متن نادری

درام جنگی همواره جذاب بوده است. همواره هنرمند، در مقام جنبه لطیف بشریت، در تضاد با جهان پرخشونت جنگ گارد می‌گیرد. لب به مذمت می‌گشاید و آن را به باد نقد می‌گیرد. شاید نمایشنامه‌های برشت معیار جذابی در این باره باشد. تئاتری بزرگ آلمان در میانه دو جنگ جهانی تصویری از جنگ ارائه می‌دهد که با آنچه وطن‌پرستی ناسیونالیستی می‌دانیم در تضاد است.

دیگران نیز چنین بودند. در زمانه‌ای که سینما تصاویر قهرمانانه‌ای از مبارزه سربازان در جبهه‌های غرب را به نمایش می‌گذاشت، تئاتر از مخاطب می‌پرسید چرا جنگ. جنگ برای هنرمند تئاتر امری غیرقابل‌درک بود. امری بود که جهانش را با آتش کشیده بود و از وجه اندیشه‌ورزانه هنرش فاصله داشت. او نمی‌توانست کشتن و کشته شدن را به تصویر بکشد و بگوید خوب است.

علیرضا نادری نیز در چنین موقعیتی دست به قلم می‌شود. او جنگ را تجربه کرده است. او جنگ را دیده و لمس کرده است. او مفهوم آتش، حمله و شکست ... دیدن ادامه ›› را درک کرده است. او جان دادن رفیق در آغوش و وهم جنگ را چشیده است. او تلخ‌ترین وضعیت جنگ را مکاشفه کرده است و آنچه روی صحنه به تصویر می‌کشد، پرسش‌هایی است که هیچگاه به او پاسخ نداده‌اند.

«پچپچه‌های پشت خط نبرد» مهمترین متن علیرضا نادری در میان آثار جنگی اوست. آثاری که تصویری شخصی و بی‌پرده از جنگ به مخاطب عرضه می‌کند. در درام نادری خبری از رجزخوانی و آه و ناله‌های حاجی و سید نیست. برخلاف بخش عمده‌ای از آثار نمایشی درام جنگی ایرانی که بستر داستان در میان بسیجیان سپری می‌شود، نادری جهان اثرش را به میان سربازان ارتش می‌برد. سرباز در جنگ هشت ساله معنی دوگانه‌ای دارد. از یک سو با شخصیت‌های روبه‌روییم که عامل حضورشان در جبهه اجبار است و نادری این مهم را بی‌پرده بیان می‌کند. در کنار نیروهایی چنین شخصیت‌های داوطلب نیز به تصویر کشیده می‌شود. داوطلب‌ها از طبقه مذهبی تیپیکال نیستند. داوطلب او یک چپی دوآتشه است. نادری ابایی ندارد نشان دهد جبهه محل تضارب آراست، جایی که در آن یک چپی با یک مذهبی در باب اسرائیل چانه‌زنی می‌کنند و در نهایت حَکم یک سرباز یهودی است.

«پچپچه‌های پشت خط نبرد» یکی از صریح‌ترین متون نمایشی ایرانی است. با نگاهی به آثار پیش از نادری می‌توان گفت نادری محصول مبارزه امثال ساعدی در شکستن نمادها و جهان انتزاعی ادبیات ایران است. او از ساعدی پیشه می‌گیرد. او سرراست است. شروع نمایش خود را لحظه‌ای از یک آتش‌بس تعیین می‌کند و سربازان از این می‌گویند که جنگ در حال پایان گرفتن است، آن هم جنگی که می‌دانیم قرار است ادامه پیدا کند.

نادری این پرسش را مطرح می‌کند که جنگ برای چه ادامه پیدا کرده است؛ در حالی که او و رفقایش در انتظار بازگشت هستند. این بازگشت نیز در شکل مرخصی نمود پیدا می‌کند. از قضا این شخصیت علیرضا – که به احتمال قوی خود نادری است – کسی است که مرخصی خود را به تعویق می‌اندازد. این تعویق آرام آرام به یک مرگ‌آگاهی منجر می‌شود؛ آن هم وقتی علیرضا نمی‌تواند دریابد که چرا جنگ ادامه پیدا می‌کند.

پس درام نادری یک پرسش دارد؛ چیزی که عمده درام‌های جنگی ایرانی از آن بری هستند. نمونه‌های بسیاری می‌توان نام برد که هدف از نمایش صرفاً به تصویر کشیدن جوانی پاک‌سیما و رسیدنش به زمان شهادت است. درام جنگی جایی می‌شود برای مرثیه‌سرایی که در آن قهرمان در نهایت شهید می‌شود تا به بالاترین و والاترین درجات ماورایی دست یابد. در «پچپچه‌های پشت خط نبرد» چنین نیست. ما شهادتی نمی‌بینیم؛ اگرچه تمام شخصیت‌ها – منهای یک نفر – به شهادت می‌رسند. در «پچپچه‌های پشت خط نبرد» شهادت در میانه رخ می‌دهد، زمانی که برای علیرضا مرگ مسجل می‌شود. این نخستین بار است که شخصیت قهرمان جنگ در درام ایرانی به مرگ می‌اندیشد و حتی ترس را نیز مزه‌مزه می‌کند.

حال گامی به پیش داشته باشیم. یک کارگردان جوان با تعدادی جوان دیگر به سراغ متنی می‌روند که از اجرایش کمتر از 20 سال گذشته است. آنان متن نادری را دوباره احیا می‌کنند. خاطره عجیب جماعت تئاتربین در دهه هفتاد از دیدن فرهاد اصلانی در نقش علیرضا کماکان نقل مجالس تئاتربین‌های قدیمی است. این بار اما نقش علیرضای عصیان‌گر به دوش بازیگری است که خواسته یا ناخواسته تصوری از عصیان شده است.

کمی به عقب‌تر بازگردیم. سال 1391، تالار بزرگ مولوی. «پچپچه‌های پشت خط نبرد» با مجموعه هنرمندان کنونی روی صحنه می‌رود. نمایش به سبب اجرای مجدد نمایشنامه‌ای محبوب سرزبان‌ها می‌افتد و گویی تابویی شکسته شده است. مخاطب جوانان دانشجو که پاتوق تئاتریشان مولوی است. نمایش دو و نیم ساعته محبوب می‌شود. بازیگرانش که دوستان دانشجویان حاضر در سالن است به این می‌اندیشند که چرا جنگ در اوایل دهه شصت تمام نمی‌شود. آنان برای دیدن بازیگران پا به سالن نمی‌گذارند. آنان در پی یافتن پاسخ نادری به این پرسش هستند. اینکه چرا علیرضا در سیاهی شب به سوی سنگر ایرانیان سنگ پرتاب می‌کند و شائبه حمله عراقی‌ها را دامن می‌زند.

آن روزها در مواجهه با نمایش و البته بازی تأثیرگذار گروه نمایش، مخاطب در فکر فرومی‌رفت. برخلاف نمونه‌های آن روز نمایش‌های موسوم به دفاع مقدسی، کسی اشک نمی‌ریخت. آنان با پرسش از سالن خارج می‌شدند. از اینکه آیا جبهه مجموعه‌ای شخصیت‌های نامتجانس بوده است. به یاد داشته باشیم که نادری متن «پچپچه‌های پشت خط نبرد» را پیش از فیلم‌های به ظاهر تابوشکن نوشته است.

پرسش کماکان با ما بوده است. یحتمل با نادری نیز بوده است. نمایش در میانه سال 96 بار دیگر روی صحنه می‌رود. با حضور نوید محمدزاده در نقش بازیگر عصیان‌گر این روزهای سینمای ایران. باز با همان پرسش پا به سالن می‌گذاریم؛ ولی آیا با همان اتمسفری مواجه می‌شویم که در چند پاراگراف فوق بیان شده است. پاسخ خیر است.

درام جنگی نادری دیگر جذاب نیست و این فقدان جذابیت از متن و اجرایی نیست؛ بلکه از بستر مخاطب برمی‌خیزد. مخاطب برای دیدن مکاشفه چند جوان در باب جنگ نیامده است. برای آنان نادری – که در اوایل دهه نود در دانشگاه تهران تدریس می‌کرد و محبوب جمع بود – محلی از اعراب ندارد. برای آنان مهم نیست که گروه بازیگری پیش‌رو همه دانش‌آموختگان تئاتر هستند و از بستر اجراهای دانشجویی بیرون آمده‌اند. برای آنان نوید محمدزاده مهم است. کافی است به پوستر تبلیغاتی دو اجرا نگاهی بیاندازیم. در نسخه 91 پوستر کلاه‌خودی سبزرنگ بود که مملو از معنای نشانه‌شناسانه و نمایش امروز تصویر تک از نوید محمدزاده.

نمایش همان است. انرژی بازیگران همان است. میزانسن همان است و حتی پویاتر و کنش‌مندتر؛ ولی اتمسفر چیز دیگری است. خبری از مردمان پرسشگر نیست. برای اینان جنگ مهم نیست. برخلاف دانشجویان دهه شصتی که جنگ به عنوان یک وقفه در زندگی – آن هم زندگی کودکی – یک مسئله است، برای مخاطب امروز جنگ هیچ معنایی ندارد. جنگ تصویری برای مخاطب ندارد. یک جهان با سلبریتی‌هایش، جایی که نادری در متنش با آن می‌جنگد. جایی که علیرضا با تمام زیبایی‌هایش یک بشر از مملو از خطا، خطاهایی که خود بیانش می‌کند. خطای ندانستن و از همین روست که در پی پاسخی برای این پرسش است.

مخاطب امروز «پچپچه‌های پشت خط نبرد» پرسشی ندارد. او در گوش کناری خود پچ‌پچ می‌کند و می‌پرسد آیا می‌تواند با نوید عکسی بگیرد. نوید می‌گرید و از مرگ سخن می‌گوید. این کجا سیر می‌کند و آن کجا.
پوستر این نمایش کلاه خودى است که مردى بر روى بند آن تاب مى خورد
۱۱ مهر ۱۳۹۶
نمایش رو دوست داشتم. یه نگاه دیگه به جنگ و دیدن صحنه های ناب واقعی جنگ با بازی خوب همه بازیگرا.
ولی شرایط تهویه سالن واقعا بد بود. ای کاش یه زمانی سالنهای تئاتر ما استاندارد بشن.
من واقعا فکر کنم رو همین صندلیای بی کیفیت دیسک کمر بگیرم بالاخره
۱۶ آبان ۱۳۹۶
عالی بود و چقد خوب که تمدید شد و تونستم تا ببینم
۱۷ آبان ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید