یقین درم اثر امشو به های های مو نیست
که یار مسته و گوشش به گریههای مو نیست
خدا خدا ،چه ثمر ،ای موذنا،کامشو
خدا خدای شمایه، خدا خدای مو نیست
نمود خونمه پامال و خونبهامه نداد
زدم چو بر دمنش دست، گفت پای مو نیست
بریز خونمه با دست نازنین خودت
چره که بیتر ازی هیچه خونبهای مو نیست
بهار اگر شووی صدبار بمیرم از غم دوست
به جرم عشق و محبت، هنوز جزای مو نیست
ملک الشعرا بهار