در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مریم جلالیان | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:38:13
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یادداشت خواندنی امیر پوریا در روزنامه اعتماد

صلح= حضور سایه جنگ : دو لیتر در دو لیتر صلح و جلوه تازه درام ضد جنگ

روزنامه اعتماد

اردیبهشت ماه 1391



در درام و هنرهای نمایشی، چه سینما و چه تئاتر، نقش هایی هستند که حتی پیش از بازی شدن، می توان بر سرشان جدل کرد. می توان ... دیدن ادامه ›› حدس زد که قابلیت بالقوۀ فوق العاده ای برای اجرا دارند؛ که البته ممکن است در مرحلۀ جان گرفتن به کلی از دست برود یا برعکس، به دست بازیگر گسترش یابد. همایون ارشادی و حمیدرضا آذرنگ با سوابق قابل اعتنا به ترتیب در سینما و تئاتر، در فیلم کم قدر دیدۀ «ملکه» ساختۀ محمد علی باشه آهنگر، نقش دو فرماندۀ عراقی و ایرانی را دارند که هر دو به نوعی جنون می رسند: اولی را در یکی از جسورانه ترین «قبول نقش»های سینمای این سال ها توسط ارشادی، فقط در نماهای دور و «فلو» از دید دوربین دیده بانی می بینیم که بعد از زخمی و کشته شدن چندین سربازش در حین تمرین ها و تنبیه های او، دچار نوعی افسردگی و پریشانحالی حاد شده و جایی در اواخر فیلم می کوشد خود را به ضرب گلوله از پا درآورد؛ و دومی را بعد از گذراندن سیر رفتاری و گفتاری بسیار به خصوصی که تا به حال کمتر در سینمای جنگ مان دیده شده، در نهایت در چنبرۀ جنونی غریب و البته درک شدنی می یابیم که باز مثل همان فرماندۀ عراقی، زمینه اش نوعی احساس گناه در قبال زیردستان از دست رفته است. تصویری تازه و گاه تکان دهنده از وضعیت وجدانی کسی در این جایگاه که با تمام کوشش های مشابه، جز در فرماندۀ دردکشیدۀ فیلم بزرگ «سفر به چزابه» (مرحوم رسول ملاقلی پور، با بازی حبیب دهقان نسب) در این سینما که قهرمانانش همیشه شعار پیروزی و افتخار بی خلل و بلامنازع سر می دهند، نمونۀ دیگری ندارد. و بازی آذرنگ به نقش فرماندۀ سر به جنون گذاشتۀ ایرانی رنج او را تا اعماق وجود تماشاگر انتقال می دهد.
در درام و هنرهای نمایشی، موقعیت هایی هستند که حتی پیش از پرداخت شدن و در دل قصه ای جریان یافتن، به تنهایی درگیرکننده اند. می توان حدس زد که قابلیت فوق العاده ای برای داستانسرایی دارند. موقعیت «اتمام جنگ» یکی از آنهاست و همیشه محور درام های سینمایی یا تئاتری مهمی بوده و هست. تماشای نمایش «دو لیتر در دو لیتر صلح» نوشته و کار حمیدرضا آذرنگ که با این موقعیت به شکلی بسیار فانتزی، کاریکاتوری و عمداً دور از مناسبات واقعی و عینی کار می کند، یکی از آن نظریه های اخیراً فراموش شدۀ استادان قدیمی مانند استلا آدلر و ریچارد بولسلاوسکی را به یادم آورد که معتقد بودند وقتی بازیگر منش و باورها و جهان بینی نقش خود را از درون باور داشته باشد، می تواند طوری در دنیایش رخنه کند که نقش آفرینی اش را به کمال نزدیک می کند. این نمایش به روشنی نشان می دهد که آذرنگ نسبت به تأثیر و رسوب تمام نشدنی جنگ در حیات بشری، چنان باوری دارد که نقش آن فرماندۀ دردمند و حتی سقوط او در ورطۀ جنون را از اعماق، در می یافته. تأکیدم به ویژه بر این نکته است که در نمایش آذرنگ، برخلاف اغلب آثار ضدجنگ که در ستایش صلح اند، خود صلح به عنوان راه حل و درمان مطرح نمی شود. این تئوری بسیار درستی است که ما هرگز به دو کشور همیشه آرام و بدون نبرد با هم، نمی گوییم «در شرایط صلح هستند». عبارت «در زمان صلح» برای کشورهایی به کار می رود که حتماً زمانی در جنگ با هم بوده اند. یعنی که وقتی جنگی تمام می شود و صلح می رسد، سایۀ جنگ همچنان برقرار است. هم امکان تداومش، هم حس های کینه توزانه ای که هر چه قدر هم پنهان، باز وجود دارند، و هم رنج ها و عمرهای از دست رفته و «حیف» هایی که جدی یا شوخی، یکی از تکرارشونده ترین صداهای اجرای آذرنگ را تشکیل می دهند. درک این «تداوم رنج» بعد از اتمام جنگ، معمولاً در آثار مشابه نیست و هر چه هست، تصور «پایان رنج» با اتمام جنگ است. این جا اما مانند آن فرماندۀ رنجور که آذرنگ بازی اش می کرد، بازی های چهار شخصیت/مدل او بناست کابوس های بعد از اتمام را به همان قوت و چه بسا تیره تر از زمان درگیری، نشان مان دهد.
این که دو «صدا»ی خارج از صحنه، متعلق به کهنه کارهایی چون بهرام شاه محمدلو و راضیه برومند، حرف های هر چهار شخصیت متعلق به دو طرف جنگ – با نام های طعنه آمیز «این ور» و «اون ور»- را می زنند، و این که گفته های مشابه فرماندهان هر دو را با همین صداها می شنویم، بی اختیار مرا به یاد تقارنی حیرت آور و باورنکردنی انداخت که بعد از اتمام جنگ هشت سالۀ خودمان، از طریق فیلم «نجات یافتگان» مرحوم ملاقلی پور و بعد طی صحبت با او دریافتم: مارش و موزیکی که برای اعلام موفقیت ها و پیروزی ها در طول جنگ از رادیو و تلویزیون دو کشور پخش می شد، همان که آوای دعوت کنندۀ «شنوندگان عزیز (یا بینندگان عزیز) توجه فرمایید» بر رویش می آمد، در هر دو سو یکی بود! میان این همه مارش و آهنگ بی سرود که می شد به عنوان پیش درآمد اخبار عملیات منجر به پیروزی انتخاب کرد، دو کشور برای این کار درست یک آهنگ را برگزیده بودند! تصادفی تمثیلی تر از این سراغ دارید؟
مریم خیابانی این را خواند
مسعود سعادتی راد و مژده میرشفیعی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خبرگزاری میراث فرهنگی- گروه میراث فرهنگی- «دو لیتر در دو لیتر صلح »، کاری از حمیدرضا آذرنگ در نهمین روز جشنواره تئاتر، خون تازه‌ای به رگ‌های خشک این جشنواره داد، با نگاهی نو به مصائبی که جنگ و صلح برای کسانی که موظف به جنگ و بعد صلح اجباری هستند، داشت.

این نمایش در دومین روز اجرا با استقبالی خوب مواجه شد، به طوریکه بسیاری از مخاطبان مجبور بودند که روی زمین نشسته و اجرا را دنبال کنند. برعکس نمایش‌ فرانسوی آسمان و باد که در تالار وحدت بسیار سرد برگزار شد و بسیاری از مخاطبان شاکی از اینکه چرا این نمایش باید اصلا اجرا می‌شد، تالار را ترک کردند.

نمایش «دو لیتر در دو لیتر صلح» با چهار بازیگر اصلی و دو گوینده دانای کل، تکه‌ای کوتاهی از زندگی چهار انسانی را نشان داد که دریایی آن‌ها را از هم جدا کرده و تبدیل به دو (زن و مرد) دشمن در برابر دو دشمن (زن و مرد) قرار گرفتند و اکنون باید انتقام کشته‌شده‌های خودشان در جنگ را از دشمن مقابل بگیرند، با این حال کسانی که در خط مقدم نیستند و برنامه ریز اصلی جنگ بودند اعلام می‌کنند که جنگ تمام شد و آن‌ها باید صلح می‌کردند و این برایشان دردناک بود به طوریکه در پنج دقیقه آخر مرتب زنده می شدند و دوباره خودشان ... دیدن ادامه ›› را می‌کشتند.

حمیدرضا آذرنگ، نویسنده و کارگردان «دو لیتر در دو لیتر صلح» در مورد نوع اجرای این نمایشنامه به CHN، گفت که من این مسئله را باور دارم که هر متنی اجرای خودش را پیشنهاد می‌دهد و این نوشته من هم این نوع اجرا را پیشنهاد می‌داد. نزدیک‌ترین حس من در این نمایشنامه به این اجرا بود.

او در مورد گوینده دانای کل در این نمایشنامه معتقد است که به تناسب اتفاقی که در این اثر می‌افتد و به تناسب این که این آدم‌ها که در جنگ ایزوله شده هستند و موظفند به جنگیدن و انتقام گرفتن صدای آن‌ها هم برای خودشان نیست. صدا از بازیگران گرفته شد تا کس دیگری به جای آن‌ها صحبت کند.

او در پاسخ به این سوال که نگاه شما به صلح خیلی تلخ بود، چرا ؟ توضیح داد: «صلح فرزند جنگ است و اگر جنگی نباشد، صلحی به وجود نمی‌آیند و به طور قطع جنگ ویرانی‌های خودش را دارد ولی گاهی آثار مخرب صلح بیش از جنگ می‌شود که اگر در صلح آسیب شناسی نشود، اثرات بسیار بدتری دارد. اگر صلح درمان نشود، آدم های به جا مانده، آدم‌های خشن، عصبی، بی انگیزه، مایوس و افسرده می شوند.»

به گفته او، وقتی گفته می‌شود، صلح چیزی خوبی است یک پله را نادیده می گیرد که صلح ما را ویران‌تر می‌کند. آدم‌هایی که بعد از جنگ درمان نمی‌شوند، هر روزشان مانند خودکشی است.

به این ترتیب جشنواره وارد روز دهم خود شد تا آثار دیگری از هنرمندان ایرانی و خارجی را به نمایش بگذارد و فصل جدیدی را در تئاتر ایران رقم بزند.


http://www.chn.ir/NSite/FullStory/News/?Id=96208&Serv=4&SGr=43

امید رستگار، محمدرضا دانش، مژده میرشفیعی و جم این را خواندند
شیدا میرزایی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

آذرنگ: دو لیتر در دو لیتر صلح ادامه نمایشنامه دو متر در دو متر جنگ است

یک شنیه 13 اردیبهشت 1391
چهاردهمین نشست تئاتر امروز با حضور حمید رضا آذرنگ، نویسنده و کارگردان رامین سیار دشتی و اشکان غفار عدلی برگزار شد
به گزارش روابط عمومی فرهنگسرای رسانه، در این نشست حمید رضا آذرنگ گفت: نمایش دولیتر در دو لیتر صلح ادامه نمایشنامه دومتر در دومتر جنگ است.
وی با اشاره به اینکه در این نمایش به شرایط پس از جنگ که در اکثر موارد صلح نام می گیرد، می پردازد، گفت: البته قالب نمایش فانتزی است.
وی ادامه داد: تمام تلاشم این بود تا هرچه که می توانم از تلخی اتفاقات جنگ بکاهم تا شاید آینه ای که در مقابل چشمان شماست دردهایتان را یاد ... دیدن ادامه ›› آور نباشد .

http://rasaneh.farhangsara.ir/tabid/1245/articleid/8732/Default.aspx?dnnprintmode=true&mid=2276&SkinSrc=[G]Skins%2F_default%2FNo+Skin&ContainerSrc=[G]Containers%2F_default%2FNo+Container
مسعود سعادتی راد این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کنجکاوانه، خلاقانه...زنانه
"نقد خسرو نقیبی بر نمایش عامدانه، عاشقانه، قاتلانه. روزنامه هفت صبح چهارشنبه 15 آبان"

وقتی پای یک «خالق زن» در یک اثر هنری وسط می‌آید، مهم‌تر از چه گفتن‌، برای من، چه‌گونه گفتن است که اهمیت پیدا می‌کند. این‌که در تسلط عمومی نگاه مردانه، برگ برنده‌ی یک «خالق زن»، می‌تواند نگاه زنانه و ردکردن هر واقعه و رخدادی از فیلتر زنانه‌گی‌اش باشد. ‌حس‌هایی که یک زن درک‌شان می‌کند، اتفاقاتی که فقط برای یک زن ممکن است رخ دهد، یا آن‌چه به واسطه‌ی زن‌بودن امکان حضور در دایره‌اش مهیا می‌شود.
پیش از «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» از ساناز بیان یک کار دیگر دیده بودم: «خواب‌های خاموشی»؛ که همان زمان اجرا درباره‌اش نوشتم قصه‌ی «ما بچه‌های کودکی را زیر بمباران ۶۶ گذرانده» است و پر از حس‌های مشترک نسلی؛ و باز درباره‌اش نوشته بودم «...هنوز دردش مانده و آزاری که لحظه‌لحظه‌اش داد و من یادم افتاد چه‌قدر این کودکی‌‌مان سخت گذشت و چه‌قدر آن‌ها که تجربه‌ی مشابه‌ش کرده‌اند، شکل خودمان شده‌اند در سال‌های بعد...». اگر در «خواب‌های خاموشی» بیان سعی کرده بود فیلترش «فیلتر نسلی» باشد و گزارش یک کابوس تجربه‌شده‌ی مشترک، حالا این‌جا در نمایش تازه، همان کاری را کرده که از پخته‌گی حاصل از چندسال بزرگ‌ترشدن‌ش انتظار می‌رود. رد کردن یک واقعه‌ی مستند اجتماعی دیگر (نه به فراگیری تجربه‌ی جنگ، اما آشنا) این‌بار از فیلتر نگاه زنانه؛ همان چیزی که اثرش ... دیدن ادامه ›› را متعلق به او می‌کند و متفاوت با هر خوانش دیگری که آدم‌های دیگر می‌توانند از همین پرونده‌های جنایی داشته باشند.
حُسن بزرگ «عامدانه...» این است که ادعای تئاتر مستند بودن ندارد. نه این‌که «تئاتر مستند» بد باشد، که اتفاقن از جدی‌ترین علایق نگارنده است، اما اینجا اصلن قرار بوده که راوی قضاوت داشته باشد و برای این اجازه‌ی قضاوت‌داشتن، از مانور تبلیغی فراوانی که می‌توانست روی بازخوانی دو پرونده‌ی شهلا جاهد و افسانه نوروزی داشته باشد، گذشته؛ تا بتواند به راحتی روی رفتار شهلا مُهر «عاشقانه» بگذارد، یا دیگری را چنان که در تحقیقات‌ش به آن رسیده تصویر کند. حتا در پرده‌ی اول که عنوان «عامدانه» را بر خود دارد و تکلیف قضاوت روشن است، سعی می‌کند به زوایای زنانه‌ی روح قاتلی چون مهین (همان زن رنوسواری که روزنامه‌ها آن زمان عنوان اولین قاتل سریالی‌ زن ایران را به او داده بودند) برسد و نه به جزئیات کارهایی که کرده بود. زن‌های قاتل نمایش‌نامه‌ی بیان، همه دل‌بستهی خانه‌شان هستند، به گناه و شرع و سنت مثل هر زن ایرانی دیگری از طبقه‌ی واحدی که می‌آیند ایمان دارند و از پخت‌وپز و لذت خوردن چای در استکان‌های خانه‌ی خودشان حرف می‌زنند. جوری که برای لحظاتی می‌توانی فراموش کنی آن‌ها چرا میان زندان‌های شیشه‌ای دکور گرفتارند یا راوی مُرده هستند، و به عکس‌العمل‌هاشان، شوخی‌هایی که می‌کنند، و سرزندگی‌شان، لبخند بزنی. این «انسان»ساختن، از معروف‌ترین قاتلان این سال‌ها، رویکرد به روح‌شان و سعی در واکاوی دلایل رفتاری و تناقض‌هایی که آن‌ها را به این‌جا رسانده، همان بُعد زنانه‌ای‌ست که درباره‌اش حرف می‌زنم. این‌که یک «خالق زن» می‌تواند به چیزهایی برسد که هم‌تایان مردش، از خلق آن ناتوان‌ند؛ و چه پایانی برای همه‌ی این‌ها، بهتر از یک راوی زن در خود نمایش؟ که شوک آخری را هم خودش می‌دهد و فاصله‌ی «قربانی» و «قاتل» را به حداقل می‌رساند، تا مرزهای متعدد و قضاوت‌های طول نمایش، یک‌باره با رو شدن مُرده‌بودن خود او رنگ ببازند و با هم جا عوض کنند.
نمایش در اجرا هم تکلیف خود را می‌داند. خلوت است، دکوری با معانی چندگانه و وجوه بصری چشم‌گیر دارد، و بازیگران، هرکدام به یک سبک، به کاراکترشان بُعد می‌دهند. در مورد آن‌که بیش‌تر می‌شناسیم، شهلا، که این‌جا نام ژاله را بر خود دارد، بیش از آن‌چه تصورش را کنید، بازی نسیم ادبی نزدیک به اصل و درخشان است و واقعی به نظر می‌رسد، و به اعتماد این یکی، می‌توان باور کرد که نمایش‌نامه‌نویس در دو پرونده‌ی دیگر و بُعدبخشیدن به کاراکترهای محوری‌شان هم سعی کرده ضمن داشتن قضاوت شخصی، راوی صادقی در روایت ماجرا باشد. تبدیل‌شدن کیش به قشم، یا قزوین به کرج، این‌که فوتبالیست ملی‌پوش چهره‌ی سرشناس شود یا مأمور حفاظت اطلاعات، یکی از کله‌گنده‌های جزیره، هیچ‌کدام لبه‌ی تیز حقیقت را کند نکرده اما در ازای آن، این امکان را به بیان داده تا روایت خودش را از آن‌چه دربارهاش خوانده و دیده و تحقیق کرده، داشته باشد.
اگر «یرما»ی علی رفیعی کهنه‌کار، امسال در تئاتر کلاسیک ذوق‌زده می‌کرد و حال‌مان را از تماشای یک نمایش به معنای واقعی آن جا می‌آورد، حالا در نقطه‌ی مقابل «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه»ی بیانِ جوان، روایت درست نسل امروز از نمایش است؛ آن‌چه که دور از کاسب‌کاری، در ذات خود هنر نمایش را دارد، و قرار نیست همه‌چیز را فدای گیشه‌ی تئاتر کند.
اجرای پنجشنبه شب نمایش "عامدانه، عاشقانه، قاتلانه..." به اصغر فرهادی که برای تماشای اثر حاضر شده بود تقدیم شد.
این نمایش در آخرین اجرای خود، فردا جمعه 17 آبان در تالار شمس موسسه کشورهای فارسی زبان به روی صحنه خواهد رفت.
محمد فروزنده این را خواند
محمود زهره‌وند، امین میرزاباقری، تینا و آنیتا این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت ستایش آمیز لیلی گلستان برای نمایش «عامدانه، قاتلانه، عاشقانه»/ چطور دوباره بهاره می شوی؟
همه ما کمابیش روزنامه می خوانیم و کمابیش تر صفحه حوادث اش را نگاه می کنیم. من هر روز روزنامه می خوانم و اولین صفحه ای که نگاه می کنم، صفحه حوادث است.
خواندن ماجراهای این صفحه برایم عجیب، جذاب و تاثیر گذار است. می تواند تمام روزم را خراب کند؛ می تواند دنیا را روی سرم آوار کند (به خدا مازوخیست هم نیستم). تمام روز به فکر فرو می روم که چطور می شود آدم کشت آن هم به این راحتی. چطور می شود به دلیل یک اهانت، یک خیانت یا یک خواست برای زندگی بهتر یا دفاع از خود، آدم کشت. چطور می شود بچه ها را آزار و اذیت کرد و بعد شب با دختر کوچکت در اطاق بنشینی، تلویزیون تماشا کنی و شام بخوری. زن ها بیشتر می کشند و دلایل آدم کشتنشان بسیار متفاوت از مردان است. شهلاجاهد که از عشق دیوانه شده بود رقیبش را کشت و کبری که مادرشوهرش را کشت (که از همه بیشتر برایش دل سوزاندم و تمام روند این سال هایش را دنبال کردم) از تحقیر و توهین جانش به لب رسیده بود و بعد فاطمه- نمی دانم اسمش را درست می گویم - در کیش دوست شوهرش را که قصد تجاوز به او را داشت، کشت، برای دفاع از خود چاره ای جز این نداشت. حالامی بینم دغدغه من، دغدغه ساناز بیان، کارگردان این نمایشنامه هم هست. نمایشنامه «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» در تالار شمس. همه چیز به درستی دست به دست هم داده بودند تا حسابی این نمایشنامه روی ما تاثیر بگذارد که تاثیر گذاشت؛ صحنه آرایی ساده و بسیار فکرشده، با آینه های روبه رو و شیشه های بزرگ که هم خودت را می دیدی و هم بازیگران را و بعد نمی دانستی خودت کدامی و بازیگر کدام است. انگار تو هم آن وسط بودی. انگار تو هم داشتی بازی می کردی، رخشان بنی اعتماد که در کنارم نشسته بود پرسید آن روبه رو تماشاچی ها نشسته اند؟ و من با اطمینان گفتم بله تمام آن ردیف روبه رو نشسته اند که اینچنین نبود. خود ما بودیم که خودمان را می دیدیم و خود ما بودیم که آن روبه رو نشسته بودیم؛ روبه روی خودمان. ... دیدن ادامه ›› سه زن قاتل: زن اول، قاتل زنجیره ای در کرج. زن های پیر را می کشت و طلاهایشان را می برد. زن دیگر، شهلاجاهد که همگی او را خوب می شناسیم و زن آخر، زنی که دوست شوهرش قصد تجاوز به او را داشت و از قصه این زن ها، نمایشنامه ای موفق نگارش شده بود. دیالوگ ها، گفتار روی بازی ها، ربط دادن بازی ها با ما توسط آینه ها و ربط دادن حس های زنانه به همدیگر. نویسنده هیچ قضاوتی نکرده بود فقط تعریف قضیه بود و پرسش از این زن ها و همین شیوه تاثیر را بر ما بیشتر می کرد. من هر بار که بازی بهاره رهنما را می بینم، با خود می گویم این همه رهایی و راحتی از کجا می آید. مگر می شود به این خوبی با نقش یکی شد، یعنی آنقدر یکی شوی که خودت همان شوی. همان فاطمه یا شهلایا ژاله یا... و همیشه این پرسش مضحک برایم پیش می آید که بعد چطور دوباره بهاره می شوی؟ چقدر طول می کشد که دوباره بهاره شوی؟ دست مریزاد به کسی که نقش شهلارا بازی کرد، با آن میمیک صورت و آن نگاه ها. از همه مهم تر خود کارگردان جوان بود. خانم جوان 30ساله ای که چه پیشینه فعالی در زمینه تئاتر دارد و چه آینده درخشانی در پیش رو. آن شب از لذت کمال این نمایشنامه بسیار به هیجان آمده بودم که مگر کار هنر همین نیست؟ همین که تاثیر بگذارد و حس هایت را به هم بریزد و به هیجان بیایی؟ دست مریزاد.
قتل های آشنا در یک نمایش نو آر
نگاهی به نمایش عامدانه، عاشقانه، قاتلانه

نویسنده: هوشنگ گلمکانی

نویسنده/ کارگردانی جوانی که در 10 سال اخیر دست به تجربه های متفاوتی زده، به در و دیوار زده، آزمون وخطا کرده و تردید و یقین کرده، حالابه نظر می رسد مسیر درستش را پیدا کرده است: از اجرای متعارف و معمولی نمایشنامه یی کلاسیک (مهاجران اسلاومیر مروژک، 1384)، تا اجرای مدرن نمایشنامه کلاسیکی دیگر (خانه عروسک هنریک ایبسن، 1385)، از بازی های کلامی و فرمی نور و سایه با الهام از نوشته ها و زندگی صادق هدایت (سایه روشن، 1382، که سال بعد با تغییراتی بار دیگر با عنوان خواب سیاه اجرا شد) تا واگویه های حدیث نفس گونه (خواب های خاموشی، 1389) و این آخری (ترانه هایی برای سایه، 1390) که یک نمایش تجربی به شدت فرمال و اولترا- انتزاعی به شیوه برخی از نمایش های سرگیجه آور و دیوانه کننده انتزاعی مشابه سال های اخیر بود در طول یک دهه از کارنامه ساناز بیان ... دیدن ادامه ›› اتفاق افتاده است. از این میان، دستاوردی که برای او مانده تعدادی تصویرسازی های موفق با نور و سایه و در مواردی کاربرد مناسب پروجکشن در صحنه بوده است. آن دست وپا زدن ها اکنون در نمایش سه اپیزودی اما پیوسته عامدانه، عاشقانه، قاتلانه که در تالار شمس بر صحنه است تا حد زیادی به ثمر رسیده و دیگر از ذوق زدگی های لحظه یی در آن خبری نیست. این عنوان سه بخشی حتما برای توضیح سه اپیزودی بودن نمایش به کار رفته و به نوعی یکی از تم های هر یک از اپیزودها را توضیح می دهد، اما به نظر می رسد که همان تک عنوان قاتلانه نام مناسب تر، بدیع تر و کوبنده تری برای این نمایش تکان دهنده است.
قاتلانه یکی از معدود نمایش های یکی دو سال اخیر است که برخلاف جریان غالب و رایج در تئاتر ما – که انباشته از متن های انتزاعی و بی معنی است – متنی باسروته دارد که معلوم است از چه می گوید و چه می گوید. از آن متن هایی است که وقتی اجرایش را می بینم به صحنه خیره می شوم و گوش هایم را تیز می کنم و آرزو نمی کنم ای کاش پشتی صندلی بلندتر از صندلی های رایج سالن های تئاتر ما بود که می شد سر را بر آن گذاشت و خوابید: و چون چنین امکانی وجود ندارد و ناچارم سر خسته و پریشان و انباشته از جمله های بی سروته را که «درام» و داستان و روایت در آنها گم شده روی گردن به شکل عمودی نگه دارم، احساس می کنم مخچه ام منجمد شده و پس از خروج تلوتلوخوران و منگ از سالن، دلم می خواهد خودم را به خانه برسانم و با سردرد بخوابم. قاتلانه متنی سنجیده دارد بر اساس سه پرونده آشنای قتل در سال های اخیر که قاتلان آنها زن بوده اند: سه پرونده یی که جامعه کنجکاوی بسیاری درباره آنها نشان داد و نویسنده تلاش بسیار کرده ضمن تداعی کردن آن ماجراهای واقعی، با تغییراتی در وقایع، دیدگاه خود را نیز در روایتش وارد کند. این دیدگاه، بیش از آنکه فمینیستی باشد، انسانی است. متهمان پرونده های اول و دوم اعدام شدند و سومی پس از هشت سال آزاد شد. زن اول آدمی عامی از فرودستان جامعه بود که نیاز مالی او را تبدیل به یک قاتل زنجیره یی کرد و خودش هم اتهامش را پذیرفت. دومی خود را یک عاشق معرفی می کند که مرکز پرونده یی جنایی شد: پرونده یی که برخی از جزییات مهمش مبهم ماند و در حالی که متهمش گاهی – جنون آمیز یا مجنون نما - اتهامش را پذیرفت و گاهی رد کرد در نهایت اعدام شد. سومی هم مثل دومی زنی از طبقه متوسط، اما متهمی مدعی قتل برای دفاع از ناموس خود در برابر مردی متجاوز بود که سرانجام آزاد شد. فارغ از ابهام های دو پرونده اخیر، متن نمایشنامه با وام گرفتن از این ماجراها روایت خودش را دارد. این یک موشکافی جنایی برای برملاکردن معمای قتل ها نیست: استفاده یی نمایشی با جهت گیری اجتماعی و انسانی به عنوان یک هشدار است. بارقه ها و عناصری از مابه ازاهای واقعی شان را دارد اما شخصیت مستقل نمایشی آنها هم به شکل دقیقی پرداخته شده و بازیگران با مهارت آنها را اجرا کرده اند. فروغ قجابگلی زن عامی – نسرین - را آدمی صادق و رنجدیده نمایش می دهد که نمی توانیم همچون یک قاتل زنجیره یی محکومش کنیم. نسیم ادبی زن دوم – ژاله - را با قدرتی خیره کننده، شخصیتی با همان دوگانگی آشنای مابه ازای واقعی پرونده جنجالی سال های اخیر بازآفریده: زنی تواما عاشق/ قربانی. هنگامی که او قرار است از عشقش بگوید، چهره اش شروشور و چشمانش لهیب شرربار یک زن فیلم نوآرها را دارد که بسیار متناسب با این «نمایش نوآرِ» روی صحنه است. و بهاره رهنما با تسلطی مثال زدنی یکی از متفاوت ترین نقش های کارنامه اش را با اجرای نقش سودابه عرضه می کند. او که بیشتر با نقش های شوخ وشنگش به یاد می آید و حتی وقتی نقش زنان غمگین و شکست خورده را بازی می کند طنز و شیرینی ذاتی اش از نقش هم بیرون می زند، اینجا تلخی متن مانع آن اتفاق می شود. اما کارکرد همان شیرینی ذاتی و طنز رسوب کرده بر چهره و نگاهش، در اوج تراژدی ای که او راوی اش است، اینجا وجه قربانی بودن این زن را برجسته کند. کار فوق العاده دیگری که رهنما در این نمایش کرده، جلوه یی دیگر از توانایی های او را نشان می دهد: کار با لحن صدا. زنی که او نقشش را بازی می کند اهل تهران است و چون هشت سال در زندانی در جنوب مانده به دلیل همنشینی با زنان آن منطقه حرف زدنش عوض شده. اما او به جای اینکه طبق روش رایج «لهجه» شهرستانی بگیرد، هوشمندانه «لحن» شهرستانی به صدایش داده که دشوارتر است و حاصلش بسیار خوب از کار درآمده است.
نمایش نوآر هشداردهنده و غافلگیرکننده قاتلانه، در حالی که در تئاتر این سال ها اغلب نویسندگان و کارگردان ها گرایش به خنده گرفتن از تماشاگران از طریق شوخی های جنسی و سیاسی یا به هر شکل دیگری را دارند و گاهی حتی سعی می کنند تراژدی ها را نیز به کمدی تبدیل کنند، در متن و اجرا به ذات تراژیک ماجراها پایبند می ماند و به جای خنده بر لب، بغضی در گلو و شاید نم اشکی بر چشم بیننده می نشاند. خنده خیلی ملایمی هم اگر گاهی هست، تلخندی است، زهرخندی است حاصل تضاد و تناقض قرار گرفتن معصومیتی ویران شده بر متن خشونتی بی رحم. در پایان هم با اینکه به نظر می رسد با آزاد شدن قاتل سوم – با آن میزانسن و اجرا و ظاهرا باز شدن لابیرنتی که آدم ها در آن گرفتار بوده اند – چنین تصور می شود که نویسنده/ کارگردان هدف کاتارسیس دارد، اما جمله های آخر، مانع از خوش خیالی و آرامش تماشاگر می شود. سودابه (رهنما) می گوید آزاد شده اما به خانه نزد شوهر و فرزندانش نمی رود، چون می داند – و می گوید – که هیچ چیز دیگر به دوران پیش از آن حادثه قتل برنمی گردد. آن حادثه زندگی او را برای همیشه دگرگون کرده و تبرئه شدن و آزادی از زندان هم چیزی را عوض نمی کند و از او اعاده حیثیت نمی شود. او دیگر یک زن عادی بدون پیشینه نیست. این زنان، از نسرین که می پذیرد یک قاتل زنجیره یی است که عامدانه دست به قتل زده، تا ژاله که هنوز معلوم نیست قاتل بوده یا نه، و این سومی که ناخواسته دست به قتل زده، از نگاه نویسنده/ کارگردان قربانی اند. نسرین و ژاله و سودابه نمایش قاتلانه موقعیت شخصیت های خطاکار قربانی درمانده فیلم نوآرها را دارند که هر چه هم تلاش می کنند بیشتر فرو می روند: آخرش هم یا نابود می شوند یا به مسیری به سوی نابودی ادامه می دهند یا عامدانه و از سر استیصال خود را به کام مرگ پرتاب می کنند. وضعیت سودابه در پایان نمایش، شبیه وضعیت جیمز آلن (پل میونی) در نوآر مشهور من یک فراری از دسته زنجیری ها هستم (مروین لروی، 1932) است که ظاهرا آزاد است اما نگران و سرگشته، هراسان و رو به دوربین/ تماشاگر/ جامعه از ناامیدی اش می گوید، برمی گردد و می رود تا در دل تاریکی شهر گم شود.
اجرا و میزانسن و طراحی نور و صحنه نیز متناسب با عنوان «نوآر» است. این چارچوب های فلزی متحرک که شیشه هایی در قاب آنها قرار گرفته کارکردی چندگانه دارند. به تعبیری هزارتویی می سازند که آدم ها در آن گرفتارند. از سوی دیگر دیواری برای حبس کردن هستند و شیشه یی بودن آنها هم ماهیت عریان کننده دنیای معاصر را القا می دهد. از نگاهی دیگر هر کدام از این قطعه ها در مقیاسی کوچک حکم دکور شهری با ساختمان های بلند را دارند که نورپردازی موضعی و فضای تیره وتار صحنه، سایه روشن های دلگیر فیلم نوآرها را به یاد می آورد. شخصیت خبرنگار نمایش هم به تعبیری معادل کارآگاه/ خبرنگارهای نوآرهاست. و به یک تعبیر نماینده جامعه. با همان کنجکاوی ها و دلسوزی ها و حتی فاصله گرفتن ها. جامعه یی که پرس وجو می کند، ظاهرا دل می سوزاند اما از اینکه خودش از مرکز چنین فجایع تراژیکی دور است احساس رضایت می کند و ماجرا برایش حکم سرگرمی را دارد. او نماینده جهان رسانه یی معاصر هم هست: همان که باعث می شود دیوارهای دنیای قاتلانه، دیوارهایی شیشه یی باشد که چیزی در پس آنها پنهان نمی ماند. روزنامه ها و حروف نقش بسته و ریخته شده بر کف صحنه هم بر همین نکته تاکید دارد (با آن برگ های خزان زده که وجه دیگری از تلخی فضا را القا می کند). از آن زیباتر و هوشمندانه تر، بسته های کوچک و بزرگ روزنامه روی صندلی های سه طرف صحنه است که گویی تماشاگران این سیاه آباد هستند (به یاد بسته های روزنامه و چارلز فاستر کین روی آنها در آن عکس معروف تبلیغاتی همشهری کین ارسن ولز هم افتادم.) . این همان صندلی هایی هستند که باید تماشاگر زنده و آگاه، این شب ها بر آنها بنشیند اما شاید جاذبه نمایش های انتزاعی و بی معنی و سرگیجه آور – ولی پردنگ وفنگ اسم ورسم دار – باعث شده این صندلی ها خالی بماند که البته خوشبختانه چنین استفاده خلاقانه یی از آنها شده است. قطعا اگر این نمایش به اندازه گنجایش صندلی های چهار طرف صحنه تماشاگر داشته باشد، آن وقت میزانسن و اجرا هم باید کمی تغییر کند که چنین تغییری دور از دسترس نیست. در آن صورت – و همین حالاهم – که بیشتر از یک ضلع صحنه استفاده می شود، کاربرد دیواره های و قاب های فلزی و شیشه های درون آنها به کمک آینه های قدیِ انتهای صحنه که همه در خدمت تاکید بر وجه منشوری واقعیت هستند و هر تماشاگری بسته به جایگاه و موقعیتش وجه خاصی از آن را می بیند، جلوه عام تر و گسترده تری خواهد یافت.
در پایان این یادداشت درباره نمایشی یک دست زنانه، مایلم به کار کسی هم اشاره کنم که معمولادر نقدهای تئاتر اشاره یی به او نمی شود چون بخش از متن و اجرا نیست. عکس های آوا کیایی از نمایش قاتلانه فوق العاده اند.
این عکاس جوان که علاوه بر عکاسی تئاتر در زمینه های اجتماعی و خبری هم کار می کند (و شاید زمینه های دیگری که خبر ندارم)، عکس هایی از قاتلانه گرفته که مثل خود نمایش، تکان دهنده و تاثیرگذار و تامل برانگیزند و البته فارغ از جنبه های محتوایی، عکاسانه و هنرمندانه اند.



روزنامه اعتماد، شماره 2810 به تاریخ 4/8/92، صفحه 8 (ادب و هنر)
اجرای ویژه هنرمندان نمایش "عامدانه، عاشقانه، قاتلانه" 27 مهر برگزار شد.
نمایش "عامدانه، عاشقانه، قاتلانه" به کارگردانی ساناز بیان در اجرای شب گذشته خود میزبان علی مرادخانی معاون هنری وزارت ارشاد بود که وی تاکید کرد نمایش‌هایی که دغدغه اجتماعی دارند باید مورد حمایت قرار گیرند.

به گزارش خبرنگار مهر، نمایش "عامدانه، عاشقانه، قاتلانه" به کارگردانی ساناز بیان که این روزها در تالار شمس موسسه اکو روی صحنه می رود شب گذشته میزبان هنرمندان تئاتر و سینما بود.

همچنین علی مرادخانی معاون هنری وزارت ارشاد و پژمان جمشیدی بازیکن اسبق تیم ملی و پرسپولیس که این روزها با سریال "پژمان" بازیگری را هم تجربه کرده است از این نمایش ... دیدن ادامه ›› دیدن کردند.

در این اجرا هنرمندانی چون داوود میرباقری، حسن فتحی، تهمینه میلانی، ابوالحسن داوودی، رسول نجفیان، مدیا کاشیگر، فریندخت زاهدی، السا و الناز فیروزآذر، هانیه توسلی، هنگامه قاضیانی، آناهیتا همتی، شهرام حقیقت‌دوست، شبنم مقدمی، امیر حسین آسانی، روح الله جعفری، مسعود پاکدل، رویا بختیاری، سامان استرکی، رامونا شاه،علیرضا محمدی، سیاوش چراغی پور، امیر پوریا، علیرضا معتمدی، بیتا منصوری، فهیمه امن‌زاده،بیتا الهیان، روح الله جعفری، حسام منظور، سپند امیرسلیمانی و... حضور داشتند.

علی مرادخانی بعد از اجرای این نمایش درباره اجرای "عامدانه، عاشقانه، قاتلانه" به خبرنگار مهر گفت: این نوع نمایش‌ها تفاوت‌هایی با اجراهای معمول تئاتر دارد. مخاطب در این نوع آثار مستند در اولین نقطه با اصل موضوع روبرو می شود و همین امر باعث می شود که برخی از مخاطبان طاقت مواجهه مستقیم با مسائلی مثل قتل و جنایت و قصاص را نداشته باشند.

وی افزود: طرح این نوع مسائل به شکلی صریح و مستقیم ممکن است مخاطب را از اثر دور کند چون معمولا تماشاگر تئاتر علاقمند است که به شکل لایه لایه با اثر برخورد کند نه اینکه بی واسطه وارد اصل موضوع شود. ما همیشه در تئاتر تلاش می کنیم که در دو سه لایه داستان را بیان کنیم. مخاطب نمایش‌هایی که انقدر صریح‌گویی دارند ممکن است کمتر طاقت دیدن چنین آثاری را داشته باشد.
مرادخانی با اشاره به لزوم حمایت از نمایش هایی که دغدغه اجتماعی دارند، عنوان کرد: اما در نهایت مخاطب با دیدن نمایش همذات‌پنداری می کند و ارتباطی که بین بازیگران و مخاطبان برقرار می شود در شکل‌گیری نگاه تماشاگران بسیار مثمرثمر است. آثاری از این دست مردم را نسبت به بروز چنین وقایعی در کشور مسئول می کند و نگاهی پداگوژیک دارد. نمایشی مثل "عامدانه، عاشقانه، قاتلانه" نسبت به مسائلی چون قتل و قصاص به مردم آموزش و هشدار می‌دهد بنابراین معتقدم باید از آثاری که دغدغه اجتماعی دارند، حمایت کرد.

در این مراسم همچنین بهاره رهنما بازیگر این نمایش در سخنانی اعلام کرد که کتابش بعد از 6 ماه انتظار، با تلاش‌های علی مرادخانی توانسته مجوز انتشار بگیرد و در دولت جدید به چاپ برسد.

این اثر نمایشی در سه اپیزود جداگانه داستان سه زن را که مرتکب قتل شده اند از زبان خودشان بیان می کند.

نمایش "عامدانه، عاشقانه، قاتلانه" به کارگردانی ساناز بیان از چهارشنبه 17 مهر‌ماه ساعت 19:30 در تالار شمس موسسه اکو به صحنه رفته است. این نمایش را ساناز بیان نوشته و حمیدرضا آذرنگ مشاور کارگردان است. نسیم ادبی، فروغ قجابگلی، بهاره رهنما و سهیلا صالحی بازیگران این نمایش هستند.
مسیرهای دسترسی به تالار شمس:
از طریق وسایل نقلیه عمومی شهری:خطی های هفت تیر،سیدخندان یا ..... به نوبنیاد،خطی های نیاوران ( ابتدای نارنجستان یکم ) نرسیده به پیاده شدن ابتدای موحد دانش کوچه نیلوفر پلاک 3
از طریق بزرگراه:انتهای اتوبان صیاد شمال خیابان لنگری میدان ارتش به سمت شمال بعد از چراغ آجودانیه خیابان موحد دانش کوچه نیلوفر پلاک 3
اتوبان امام علی میدان ارتش به سمت شمال بعد از چراغ آجودانیه خیابان موحد دانش کوچه نیلوفر پلاک 3
یادداشتی بر تئاتر« عامدانه ، عاشقانه ، قاتلانه » به کارگردانی« ساناز بیان» نوشته شده در ۲۸ مهر ۱۳۹۲ به نقل از روزنامه بهار «برزخ شیشه ای» رضا کاظمی نمایش سه اپیزودی عامدانه، عاشقانه، قاتلانه به نویسندگی و کارگردانی ساناز بیان در تالار شمس موسسه فرهنگی اکو (واقع در اقدسیه تهران) روی صحنه آمده و این یادداشت نگاهی‌ است گذرا به این نمایش و نیز دعوتی از دوستداران تئاتر که فرصت تماشای آن را از دست ندهند. عامدانه… آشکارا در دل آنچه فارغ از منازعات سیاسی، «گفتمان پویش زنان» می‌توان نامید، بروز می‌یابد. نمایشی کاملا زنانه، که زنانگی نه‌فقط در ظاهر قصه و آفرینندگانش، بلکه دغدغه بنیادین متن است. در سه اپیزود، راوی نمایش با سه زن محکوم به اعدام گفت‌و‌شنود می‌کند. هر سه قصه ما‌به‌ازای بیرونی دارند و البته به مصلحت حقوقی یا به اقتضای دراماتیک (فرقی هم نمی‌کند) نام‌ها و نشانه‌های فرعی آدم‌ها تا حدی دستکاری شده است. دست‌کم یکی از این سه اپیزود (اپیزود دوم) که بازخوانی هنرمندانه پرونده شهلا جاهد است، شهرتی فراگیر دارد؛ دست بر قضا به دلیل سوی دیگر این ماجرا، که شهرت مردانه‌اش در دفتر تاریخ معاصر ایران ثبت است و در عرصه ورزش، به «اسطورگی» (به همان معنای پس‌افتاده اما رایج) تن می‌زند. به همین سادگی به شکلی غریب، عنصر«مظلومیت زن» در متن و فرامتن حضور دارد. اما خوشبختانه راهبرد نمایش، برخلاف رویه‌های دگم فمینیستی، بر مظلوم‌نمایی زن و تبری او استوار نیست. نویسنده در هر سه اپیزود با تکیه بر مستندات و با بهره‌گیری از خلاقیت و خیال، خوانش دقیق و رازواری از رخدادها و مناسباتی دارد که فاجعه را رقم زده‌اند. رازوارگی (که ذکرش رفت) نقطه قوت درام است. طرح پرسش‌هایی عمیقا تامل‌برانگیز در بزنگاه‌هایی از نمایش، ظاهر ساده و سرراست یک پرونده جنایی را کنار می‌زند و به آن ابعاد پیچیده انسانی می‌بخشد. به این ترتیب منِ تماشاگر، هرگز در موضع قضاوتی قاطعانه قرار نمی‌گیرم. دم‌دست‌ترین نتیجه چنین راهبردی، همسان‌پنداری مخاطب با متن است و حضور سمج پرسشی ناخوشایند: «اگر خود من در چنان شرایطی قرار می‌گرفتم چقدر واکنشم متفاوت با این قربانیان محکوم به اعدام می‌بود؟» چنین است که بن‌مایه نمایش در ذهن تماشاگر فرومی‌نشیند و حضورش تا مدت‌ها ادامه می‌یابد. به‌قاعده، چنین اجرای تک‌گویانه‌ای (اگر آن راوی کمرنگ صحنه را کنار بگذاریم) اتکایی بی‌چون‌وچرا بر بازی‌هایی مبتنی بر حضور گیرا و کاریزماتیک دارد. جز این ابدا آن رابطه همسان‌پندارانه نمی‌تواند شکل گیرد. سه بازیگر سه اپیزود (به‌ترتیب فروغ قجابگلی، نسیم ادبی و بهاره رهنما) گزینه‌های به‌شدت متناسب و به‌اصطلاح انگ ... دیدن ادامه ›› نقش هستند و بار سنگین اجرا را هنرمندانه به دوش می‌کشند. هرچند شاید صحنه‌ای خالی و سیاه همچون پلاتویی معمولی هم می‌توانست بستر این پرفورمنس‌های جانانه باشد اما کارگردان با تمهیدی ساده (هرچند نه ارزان) میزانسنی بدیع و جذاب به کار بسته که تاثیر اضطراب و تردید جاری در قصه‌ها را چندباره می‌کند. چیدمان صحنه با شیشه‌های تمام‌قد قاب‌دار است که راهروهایی را برای حرکت بازیگران شکل داده‌اند. استفاده درست از شفافیت و بازتابندگی توامان این شیشه‌ها در نور کم صحنه، تصویری وهم‌آلود و برزخی (دقیقا به همان معنای توقف در منزلگاه بلاتکلیفی) از شخصیت‌های قصه به دست می‌دهد. محال است وصف این قلم، بازگوی دقیق حال‌وهوای صحنه نمایش باشد. تا خودتان نمایش را نبینید متوجه کیفیت و کمیت کاربست این شیشه/آینه‌ها و هم‌خوانی آن با گوهر متن نخواهید شد. عامدانه… نمایشی است مبتنی بر کیفیت دوگانه‌ فرشته‌وارگی‌/ابلیس‌وارگی نهادین زن، با بازی‌هایی به‌شدت گیرا و افسونگر و متن و اجرایی اندیشیده و موجز. من که هنگام تماشا، حالم به شکل خوشایندی بد شده بود. نمایش دقیقا کار خودش را کرده بود.
صنم صباغی، parsa Djalilvand، امید رستگار، †OH† و محمد فروزنده این را خواندند
شکوه حدادی این را دوست دارد
با سپاس فراوان از شما از بابت تمدید این نمایش . خیلی خوشحالم ازاینکه فرصتی فراهم شد که دیدنش رااز دست ندهم .
۲۸ مهر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش "عامدانه،عاشقانه، قاتلانه..." شنبه 27 مهر ویژه هنرمندان و اصحاب رسانه به صحنه می رود. نوشته و کار ساناز بیان، مشاور کارگردان حمیدرضا آذرنگ، بازیگران به ترتیب ورود: سهیلا صالحی، فروغ قجابگلی، نسیم ادبی و بهاره رهنما. ساعت 19:30
مهدی ملک زاده و †OH† این را خواندند
یعنی فقط اصحاب رسانه امشب می تونن بیان بعد برای تهیه بلیط و این جور چیزا باید بریم تالار شمس یا از همینجا رزو کنیم
۲۷ مهر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت نسیم ادبی بازیگر نمایش "عامدانه،عاشقانه،قاتلانه..." بعد از نمایش من از کجا عشق از کجا که نقش فروغ فرخزاد رو بازی که نه زندگی میکردم واون حال و احوالات عجیبی که برام بوجود می امد سالها گذشت و با این شخصیت در این نمایش دوباره تکرار شد زنی که با پا گذاشتن روی صحنه همراهیم میکنه.هدایتم میکنه.حرف میزنه.میخنده.گریه میکنه................و یه کارایی میکنه که وقتی از صحنه جدا میشم باورم نمییشه................. برای تمام زنان محکومی که بی گناه اعدام شدن طلب ارامش وبرای محکوم کنندگان طلب امرزش ................ با نمایش عامدانه..عاشقانه..قاتلانه با ما همراه شوید.
نمایش «عامدانه‌، عاشقانه‌، قاتلانه» با بازی بهاره رهنما،‌ سهیلا صالحی و فروغ قجابگلی به صحنه می‌رود.
ساناز بیان نویسنده و کارگردان این نمایش به خبرنگار تئاتر خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، گفت: این نمایشنامه را با الهام از داستان‌های واقعی و با نگاه استناد گونه‌ای به نحوه پوشش اخبار حوادث در رسانه‌ها و جراید‌، نوشته‌ام.
این هنرمند جوان توضیح داد: داستان نمایش درباره سه زن متهم به قتل است که از ماجراهای واقعی الهام گرفته‌ام، با این حال نمی‌توانم این نمایش را تئاتری مستند به حساب بیاورم.
بیان با ارائه توضیحاتی درباره نگارش این متن افزود:‌اوایل سال 90 نگارش این نمایشنامه را آغاز کردم، اما در این دو سال تنها فرصتی که برای اجرای آن پیش آمد،‌ کنفرانس زنان نمایشنامه نویس جهان در سوئد بود که تابستان 91 برگزار شد و در این کنفرانس 300 زن نمایشنامه نویس از سراسر دنیا حضور داشتند.
وی اضافه کرد: متن من هم در این کنفرانس پذیرفته شد و چند بازیگر سوئدی آن را نمایشنامه خوانی کردند.
این بازیگر ادامه داد: نوشتن این متن برایم تجربه تازه‌ای بود، چون آن را با یک سری مواد دست دوم که همان اطلاعات جراید و رسانه‌ها ... دیدن ادامه ›› بودند نوشتم.
به گزارش ایسنا‌،نمایش «عاملانه‌، عاشقانه‌، قاتلانه‌» نیمه دوم مهرماه در تالار «شمس» موسسه فارسی زبانان به صحنه می‌رود.
حمیدرضا آذرنگ مشاور کارگردان این نمایش و احمد کچه‌چیان طراح صحنه آن است. سهیلا صالحی طراحی لباس را برعهده دارد. رضا حیدری طراح نور و همراز بیان طراح پوستر و بروشور این اثر نمایشی است.
از جمله کارهای قبلی ساناز بیان می‌توان به ترجمه و کارگردانی «خانه عروسک» نوشته هنریک ایبسن‌، کارگردانی نمایشنامه «مهاجران» و نمایش‌های «ترانه‌هایی برای سایه» و«خواب‌های خاموشی» اشاره کرد.
این هنرمند جوان در کشورهای اسپانیا‌، هلند،‌بوسنی‌ و هرزگوین‌، بلغارستان‌، سوئد‌، نروژ و ... اجرا داشته است.