در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال اوتانا فردکهن | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 09:03:31
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
.
همان‌ها که روزی پشتت را داشتند تیغ گیوتین را بر گردنت فرود می‌آورند
.
این دستگاه اشتباه نمیکند اشتباه گذشته را تکرار نمیکند

،
گر تو خواهی کز شقاوت کم شود..
جهد کن تا عشق تو افزون شود..
،
،
ای فغان از تماشاگرنماهای بی‌ملاحظه‌ی تآتر

دوست نسبتن محترم چرا وقتی از فصای اجرای کاری آگاهی نداری در آن حضور پیدا میکنی که حوصله‌ات سر برود؟!!! چه اصراری است وقتی توان آرام و ساکت نشستن برای یکساعت را نداری در یک اجرای جدی حضور پیدا میکنی؟!!!
که مدام ساعت بپرسی و پچ‌پچ کنی مدام دنبال فان و سرگرمی باشی یا به حرکت عروسکها بخندی یا عروسکها را تشبیه کنی به شخصیتهای سیاسی و با همراهانت بخندی و اوج لطف حضورت اینکه مدام در جنبیدن‌هایت بدون کوچکترین ملاحضه‌ای مدام لگد بپرانی به صندلی روبرویی‌ات و وقتی بعد از چندین بار تکرار بهت تذکر داده میشود ادب معذرت خواهی هم نداشته باشی!!! خلاصه تماشای یک اثر خوب را بر ما حرام کنی و چهارنعل رژه بروی بر روی اعصاب ما چندنفری که ردیف جلویتان بودیم!!!
دوست من اگر از مشکل بیش فعالی رنج میبری و همزمان به تآتر هم علاقه داری بهتر است تشریف ببرید کارهای کمدی (همین تالار بغل تالار حافظ یک کار کمدی اجرا داشت) آنجا تا دلتان بخواهد سوژه خنده فراوان است و می توانید با صدای بلند بخندید و لنگ مبارک را به در و دیوار بکوبی و صندلی روبرویی‌ات را گاز بگیری و مطمئن باش مزاحم کسی نخواهی بود و حوصله‌ات هم سرنمیرود.
امیدوارم این نوشته را بخوانی و متوجه رفتار آزاردهنده‌ات شده باشی.
فرد کهن عزیز،به نوبه خود متاسفم چنین فردی لحظه های خوش شما را قدری تلخ کرده است.
هنوز نمیدانم در این اتفاقات در جایی که تذکر من و شما بیشتر‌باعثت تنش سالن و اجرا میشود چه باید کرد.
فردی چنین ایا از خودش رفتار ناشایستری در‌قبال تذکر ما خواهد داد،نمیدانم.
تا به کی هم باید ملاحظهٔ شرایط را کرد!
امیدوارم قدری اخلاق که پایه ایی ترین شرایط حضور در این اماکن است را‌رعایت کنند.
من هم مثل شما بارها اجرایی را از دست دادم بخاطر حضور نامنتاسب این اشخاص...
دوست داشتن‌، را زدم نه به خاطر اتفاق،بلکه بخاطر نوشتن شما درباره این موضوع...
۰۵ بهمن ۱۳۹۴
جناب شکیبا از درک و فهم و همدلی شما بسیار سپاسگزارم
همین ملاحظه کردن از طرف ما بخاطر برهم نخوردن اجرا باعث ادامه و استمرار بی اخلاقی‌های این افراد میشود و در نهایت کسی که متضرر است خودمانیم چه بسا اگر در همان حرکت اول تذکر جدی بدهیم دیگر تا انتها مجبور به تحمل این بی‌احترامی‌ها که بر ما تحمیل شده نباشیم. آنهم در اجرایی که بلیت آن با چه سختی تهیه شده و نمی‌توان به آسانی از آن گذشت.
نوشته‌تان و همدلی‌تان تسلای خاطر بود باز هم مرسی
۰۵ بهمن ۱۳۹۴
کاملا هم نظرم . در اجرای حافظ ، کل کار نفر کنار دستی من داستان رو برای همراهش با صدای بلند تفسیر می کرد و حتی گهگاه نظرش رو می پرسید و یا با اشعار هم خوانی می کرد !
۰۵ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
،
حال خوبِ آدما بسته به حال خوبهِ آدمایِ پیشِ روشونهِ..
،
،
،
من به ندیدن خودم عادت دارم
به اینکه جلوی خودم کم باشم از تو پر باشم از خودم..

"انگار هزارتا اسب مرده خوابیدن رو گلوم.. وقتی صدام میکنی و تو چشات هیچی از من نیست.."

هر روز صبح رامی‌افتم از سمت خودم سمت تو.. میرسم به یکی دیگه..

اینا کین که بین من و تو وایسادن و تموم نمی شن؟!..
،
،
،
میدونی هر بار که تو گریه میکنی یِ تیکه از من میمیره؟
این یعنی من دوسِـــتـــ دارم..
این یعنی انقدر برام مهمی که از دوست داشتنت میترسم..
،
،
دیشب هم شکی وجودم رو پر کرده بود که ازش می‌ترسیدم هم دلشوره‌ی از دست دادن هم گیج بودم از انتظار هم درمانده در خیال خیال شمشیرم
دیشب هم می‌خواستم زندگی ادامه داشته باشه هم خسته بودم از این زندگیِ خشک و بی روح
دیشب هم حق خودم می‌دونستم زنی رو بخوام که دوستم داره هم بهش حق می‌دادم که نگران زندگیشه و هم خیال شمشیرش
دیشب کودکی بودم که همیشه بیداره و هم می‌فهمه هم می‌ترسه پَسِ سکوت
دیشب مردد بودم از رفتن و مستاصل از ماندن
رفتن برای زنده ماندن، ماندن برای زندگی
حال بدی دارم..
فک میکنم همه چی یِ جورایی اشتباهِ
دلم میخواد گریه کنم
نه
نه گوش نکن نه من فقط دارم حرف میزنم
اینا فقط حرفه
،
،
.
یه مرد قوی مردمش رو ضعیف می‌کنه،
ولی مردم قوی نیازی به مرد قوی ندارند..
.
.
از دیشب که دیدمش فقط دارم به این فکر میکنم که باید دوباره ببینمش..
.
.
اینجا شهر عجیبه همه مراقبند و کسی کاری از دستش برنمیآد..
.
چرا مردمش با کوچکترین پچ‌پچ از خواب می‌پرند اما فریادهای یک مرد تنها رو نمی‌شنوند
اینجا کجاست که توش هرچقدر تنهاتری، عاقل‌تری..
چرا یه مرد انقدر باید بین مردم خودش تنها باشه چرا
.
یِ جای این ماجرا می‌لنگه!.. نکنه همه‌ی اینا یِ بازیه.. یِ خوابه..
این هزار دستانِ کاخِ سبز می‌خواد با تاریخ چی‌کار کنه..
.
مردم ... دیدن ادامه ›› قصه‌های پر پیچ و خم رو دوست دارند..
.
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی..
The sunset will not see the sunrise..
Le soleil ne se lèvera pas demain..
.
.
.
داریم لحظه شماری میکنیم.. برای شما خوبان..
محمد تقی پور این را خواند
ذوق زده، سپهر امیدوار، سپیده و علیرضا حسینی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
.
دُرا - این بچه پدر نداره..! اگه یِ روز ازم بپرسه پدرم کیه بهش چی جواب بدم؟!

کِیت - جَنگ..!! پدرش جنگهِ..!!
.
.
دُرا - چیجوری آدم میتونه به بچش بگه میدونی عزیزِ دلم، پدرت جنگهِ! اون نمیتونه اینو بفهمه..

کِیت - یِ روز میفهمه..
.
،،
.
کِیت - چجوری بهت بگم دُرا که طبیعت از خلاء متنفرهِ، که قواعد طبیعت هیچ ربطی به ضاعقه‌ی وحشیگری انسانها ... دیدن ادامه ›› نداره،
ببین بچه‌ت پسرهِ، مثلِ همیشه بعد از جنگ بیشتر پسر بدنیا میآد تا دختر!
دُرا طبیعت کاری با بیشرفها نداره،
اون ادامه داره و اثرش مثل همیشه مرموز و سرشار از زیباییه..
.
.



پ.ن دیالوگا عینن بیان نشدن
وحید هوبخت این را خواند
ذوق زده، مجتبی مهدی زاده، مریم عظیمی و نیلوفر رحیمی این را دوست دارند
اوپس! خلاء ؛))
عربیم خوب نیس
۲۸ آبان ۱۳۹۴
سلام

من پارسال از همین متن

نمایش لکه رو در سالن انتظامی و روادید فراموش شدگان در تالار محراب

رو دیدم و دوست داشتم

و فکر کنم این هم باید نمایش جالبی در آمده باشه

اگر بازی های خوب و اجرای مناسبی

نسبت به متن داشته باشه

و وفاداری به متن اصلی رو فراموش نکرده باشه
۲۸ آبان ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اعتماد..
وقتی پای یک زن در میان باشه،
خطرناکه.
،،
در مورد یک پدر چطور میشه ثابت کرد که فرزندی بچه‌ی خوش هست یا نه؟!!
این مادرا هستند که بچه‌ی خودشون رو دارند نه پدرا!
فقط مادره که مطمئنه بچه بچه‌ی خودشه!
،،
بهترین حالت اینه که ازدواج کنی تا در اجتماع احترام بدست بیاری،
بعد ولش کنی و بری یک معشوقه بگیری و بچه‌های اون رو به فرزندی قبول کنی،
حداقل مطمئنی که اونا بچه‌های خودت نیستند.
،،
،،
پ.ن. دیالوگها عینن بازگو نشدن
مجتبی مهدی زاده این را خواند
ذوق زده، نیلی و نسیم ح این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب به اتفاق ۱۹نفر از دوستان کارنامه و همچنین با سعادت دیدار بانو گلاب آدینه و بانو شیرین بینا به تماشای بیضایی نشستیم

چ خوش درخشیدید ستاره‌ها
چ خلاقانه صحنه‌های بدیع خلق کردید
و چقدر هارمونیک با نور و موسیقی درآمیختید
و آه از آن صدای شاملو و انتخابهای بجایش
تنمان بلرزه درآمد از نگاهتان از دیدی نو بر اسطوره‌هامان بر اساطیر کهن ایرانمان

تبریک برای اجرای موفق و فوق‌العادتون
دست مریزاد
از وقتی خودم رو دوست نداشتم، کشتن برام آسون شد..
،،
کی میگیه کشتن لذت نداره!
خسته نباشی همیاری جان

پس چرا فروش باز نمیشه! قرار بود ساعت 12 شروع بشه الان 12:25


ساعت شد 12:40 !
همه کارهارو گذاشتیم کنار و اینجا پیج رفرش میکنیم :| :)

ساعت شد 15:00 !
بعد از گذشت 3 ساعت همچنان دریغ از یک کلمه اطلاع رسانی!
نکنه آزمون صبر و حوصله است؟!

من نسرین سی و دو ساله
من ژاله سی و دو ساله
من سودابه سی و دو سالمه
،،
من این چوبه‌ی دار رو جلوی همه خبرنگارا ماچ میکنم..
میگم همین سند شرافت منه..
ببرید اعدامم کنید..
،،
خدایا ما باهم بی‌حسابیم..
من بچگیِ بچه‌هامو این تو از دست دادم..
اون بیرون هشت سال جنگیدن، آشتی کردن، تموم شد، من هنوز این تواَم..
دیگه ... دیدن ادامه ›› خسـته شدم..
بیارید امضا کنم.. میخوام اعدام شم..
،،
این زنایی رو میبینی که مثه ویترین طلافروشی میمونن دیدی عین ویترین زنده همینجوری بخودشون طلا آویزون میکنن جرینگ و جرینگ میان تو خیابون
دیدی هـرچی سـنشـون میره بالاتـر طمع‌کارتـر میشن این طلاهاشونم بیشـتر میشه
من اینارو انتخاب میکردم
،،
آدم تو شرایط که قرار بگیره هـر کـاری می کنه..
،،
ده ســـال گذشت و دوباره دیدمش..
،،
باید بـلـد باشی همون لحظه‌ای که اون هسـتــ رو زندگی کنی، بقیش دیگه مهم نیست..
ولی وقتی که میاد خونه.. وقتی که خونست.. وقتی که هست حتا فقط برای یک ساعت..
،،
میشه ی کاری بکنی ی حرفی بزنی ی چیزی بگی که من باور کنم که تو بیگناه بودی؟؟
آره من کشتم..
اما کیــو؟!..
،،
اون موقعی که صدای نزدیک شدن موتور رو به خودم میشنیدم.. قبل از اینکه پرت شم رو زمین و صدای خورد شدن جمجمم بپیچه تو سرم فقط داشتم به این فکر میکردم که
چقـــدر گشـنمه..
،،
بعضی مـردنا چقــدر الکیه..
،،
لیدی مکبث میگه: من مادر شده‌ام و می‌دانم محبت به طفلی که شیرم را خورده است چقدر لطیف است ولی اگر مانند تو سوگند خورده بودم که کاری را انجام دهم حاضر بودم در حالیکه آن کودک به من لبخند می‌زد لثه‌ی بی دندانش را از پستان خود به زور بر کنم و مغزش را متلاشی کنم..
،،
.
.
من میخوام راه برم.. میخوام تو خیابونای تهران راه برم.. راه برم.. راه برم..




بازی ها عالی بود از نظر من
با اینکه غمگین شدم و آخر اجرا برای خیلی ها مثل من تاتر تموم نشده بود و با سکوت خاصی ترک ما می کردن سالن نمایش رو تاثیر گذاریش خیلی زیاد جا داره از بابت بازی تک تک بازیگرانش و کارگردانی خوبش تشکر کنم به نوبه خودم
۲۶ شهریور ۱۳۹۴
"بعضی مـردنا چقــدر الکیه..."
۰۶ مهر ۱۳۹۴
آدم تو شرایط که قرار بگیره هـر کـاری می کنه..

من به این رسیدم واقعن :( و تلخه... خیلی تلخ
۱۲ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امشب تماشای عامدانه عاشقانه قاتلانه، با صدای نم‌نم باران و آذرخش در هوای بام تیاتر باران، لطف و لذتی دو چندان داشت.

با هنرنمایی فوق‌العاده‌ی بانو نسیم ادبی و بازی‌های خیلی خوبِ خانم‌ بهاره رهنما و خانم گیتی قاسمی و خانم آیه کیان‌پور و کارگردانیِ خوب خانم ساناز بیان
به همه‌شان و به همه‌ی عوامل خداقوت و دستمریزاد می‌گویم که حالی دیگر در این شب بارانی برایمان رقم زدند
و با این پرسش که قضاوت آدمها برای آدمها چقدر آسان شده! (از دیدگاه آدما به آدما از دیدگاه مردم به مردم نه اینکه نمایشنامه قضاوتی داشت) چقدر آدمها خودخواهند! و با این خودخواهیِ امیالشان چه زندگی‌ها که تباه می‌شود، بعضی چقدر با مصیبت! بعضی چقدر الکی! آدمها در شرایط که قرار بگیرند از کجا تا کجا که تغییر نمی‌کنند! و تو چه می‌دانی که حق داشتند یا نداشتند!..
و با گونه‌های باران خورده، بعد از پایان نمایش، نیمه شبان بر خیابان‌های خیس تهران تاختیم..

من میخوام راه برم.. میخوام تو خیابونای تهران راه برم..
چند نفر از دوستان با گلایه‌مندی‌شان بابی را باز کردند تا مشکلی که چندی است در سالنهای تئاتر و کنسرت بسیار با آن مواجه هستیم (هرچند ترجیحم بر عنوان نکردن بود) را بصورت پستی مجزا و کاملن دوستانه مطرح کنم تا شاید در ادامه راه حلی هرچند کم تاثیر پیدا شود و بعمل برسد.

صدای موبایل و تبلت و گجت‌های دیگر!
صدای خنده‌های بلند بی مورد و بیش از حد! (با کوچکترین تلمیح طنزآلود بازیگران، قهقه سر دادن و کف زدن)!
صدای پچ‌پچ کردن، حرف زدن و توضیح دادن با بغل دستی!
صدای خورد و خوراک!
رفت ... دیدن ادامه ›› و آمد مکرر!
و...

همیشه تعجب میکنم از کسانی که بدون کمترین آگاهی‌ و دیدی از اینکه به تماشای چه کاری قصد دارند بروند یا در چه فضایی قدم میخواهند بگذارند در محل تئاترهای جدی یا کنسرت‌های کلاسیک حضور پیدا میکنند! غافل ازینکه اشتباه گرفته‌اند با سینما و نمایشهای کمدی و کنسرتهای پاپ سبک و ساده‌تر که برای وقت گذرانی و خوشگذرانی می‌رفته‌اند. و در نهایت ازآنجاکه حوصله و قدرت درک کار را ندارند و یا به هر دلیلی با کار ارتباط برقرار نمیکنند، شروع میکنند به هر نحو ممکن با خودخواهی تمام زمینه سرگرمی خود را فراهم کردن و تمرکز و سکوت و اتمسفر حاکم بر یک فضای جدی آرتیستیک را برهم زدن.
بدین ترتیب محیطی که قرار بود ارضای تفکرات و احساسات و روحیات آدمی را در پی داشته باشد و تو را به لذت و تأمل برساند، گاهی اوقات تبدیل می‌شود به مکانی برای آشفتگی ذهن و روان که چرا...؟!

اما پیشنهاد اول
پیشنهادم این است تراکت‌هایی تهیه شود که بر روی آن برخی اصول اولیه برای دیدن یک کار هنری و مواردی ازین دست که برای دیگران من جمله بازیگران مزاحمت ایجاد میکند را خیلی خلاصه و پررنگ توضیح و تذکر داده شده و قبل از ورود به سالن به تماشاگران عرضه گردد. این می تواند از طرف خود سالن برگزار کننده بصورت کلی برای همه اجراها و یا از طرف گروه نمایش باشد،

و یا اینکه تیوال محترم محبت کرده در برگه‌ی بلیت‌ها که صادر میکند در چند سطر لزوم رعایت این موارد را بگنجاند.

همیاری عزیز امکانش هست این بحث و پیشنهاد را بگوش مسوولین و تیوال برسانی لطفن؟

با سپاس
همیاری جان اینجا ی سیستم منشن کم داره‌ها، کاش میشد شما یا دیگران رو منشن کرد
۱۴ شهریور ۱۳۹۴
جناب هاشمی
دقیقن همینطور است که میفرمایین، منظورم از با خودخواهی تمام وسیله سرگرمیشان را فراهم میکنند همین اینگونه مواردیست که اشاره کردید.

۱۵ شهریور ۱۳۹۴
خانم انصاری
ممنونم از مشارکتتون
۱۵ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوبار به تماشای کالیگولا نشستم،
یکبار در تئاتر هما و یکبار در تالار وحدت،
و هر بار در دنیایش غرق شدم..

بنظرم اجرا در تیاتر هما، خیلی گیراتر بود و در تالار وحدت جذابتر،
(جدا از مسائل راحتی و صندلی‌ها و بالکن هما)
برای مثال در تئاتر هما من به وضوح اشک‌های بانو پانته‌آ پناهی‌ها رو در صحنه‌ی مومیایی کردن می‌تونستم ببینم و صحنه‌ی قتل کائسونیا - اون مشاجره و معاشقه،، سعی کائسونیا برای پیاده شدن از قایق و ضربه‌های ناگهانی کایوس که دوباره به داخل قایق می‌انداختش،، اون تازیانه‌ی رگبار سنگ‌های مذاب و پراکنش خاک و شن و تندیس‌وارگی کائسونیا - بمراتب خیلی با شکوه‌تر و تاثیرگذارتر اجرا شد، طوری که بی اختیار گریستم. موسیقی عالی و سینک و همراهی خوبش با پیشرفت ... دیدن ادامه ›› صحنه‌ها (اوج موزیک با اوج بازی) باز در اجرای اولی که دیدم بهتر بود مخصوصن در صحنه‌ی انداختن صندلی‌ها و دوباره چینش غلام با موزیک You Cut Her Hair ویا همراه با کایوس که میگه طعم دهنم نه خون است نه مرگ نه تب و موزیک Taste of Blood. در تالار وحدت ویدیوآرت تصاویر گردش ماه به جذابیت صحنه افزوده بود که در هما به شکل خوبی اجرا نشده بود.
در مجموع کار فوق‌العاده‌‌ای بود و اگر به عمق حس نقش‌ها و بازیها (مثل صحنه‌ی آزاد شدن غلام) و دیالوگ‌ها (مثل مناظره‌های کایوس و هلیکون یا کایوس و کائسونیا یا کایوس و اسکیپیون) دل می‌سپردی، بغضی در تأمل صحنه به صحنه‌شان فرایت می‌گرفت.

برای همه عواملش دلی شاد و پر امید آرزو میکنم

جناب فردکهن صدای بازیگرها چه طور بود؟من روز اول در تالار وحدت به تماشای آن نشستم و دیالوگ بازیگرها به سختی درک میشد و صحبت کردنشان شبیه به داد زدن بود و صدا بشدت می پیچید.
۱۲ شهریور ۱۳۹۴
دقیقا من هم همان روز فکر کردم کاش کار را در سالن هما دیده بودم و نه تالار وحدت . ممنونم خیلی از توضیحات شما،موفق باشید.
۱۲ شهریور ۱۳۹۴
ارادتمند جناب اروین زنده باشین
۱۲ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید