در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ساریه یعقوبی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:18:33
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ای کاش آدمی مادرش را همچون بنفشه ها می شد با خود ببرد هر جا خواست!
.
:((((((

از: خود
کنسرت کامنت:)
۸ اسفند؟
✿golboo✿ و وحید هوبخت این را پاسخ داده‌اند
با اینکه کنسرت این گروه رو تا به حال نرفتم ولی پیشنهاد میکنم که حتما برین چون این دوستان نوازنده توی گروه میلاد درخشانی هستند و کنسرت ایشون واقعا جذاب بود به این علت میگم :)
۲۴ بهمن ۱۳۹۳
8 اسفند جمعه بلیت فروشی هم از فردا ساعت 14 شروع میشه سایت ایران کنسرت... در سالن اریکه
۲۴ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فکر می‌کنم به یکی دو تا از آهنگ‌های مرتضا پاشایی، که دوست‌شان داشتم و این آخری‌ها توی پلی‌لیست‌ها هی دوره‌شان می‌کردم؛ روی لپ‌تاپ، توی ماشین. جرات نمی‌کنم طرف‌شان بروم اما. جرات نمی‌کنم بگذارم‌شان «پلی» شود. فکر می‌کنم به این که تا دیروز صاحب صدایی که می‌شنیدم نفس می‌کشیده، و حالا دیگر نمی‌کشد. فکر می‌کنم به صدایی که خودش مانده، اما صاحبش رفته است. فکر می‌کنم به مرگ، و همه‌ی کیفیت‌های غریب‌اش.
از صفحه ی Hosein oui

از: ناشناس
دنیا کوچکتر از آن است
که گم شده ای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمی شود
آدم ها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند
و ناپدید می شوند
یکی درمه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف
آنچه به جا می ماند
رد پائی است
و خاطره ای که هر از گاه پس میزند
مثل نسیم سحر
پرده های اتاقت را

.................

عباس صفاری
وقتی همه چیز بعد از سه سال فرو می ریزد!
.
تمام

از: خود نوشته
روزگاری ماهم ای گل چون تو یاری داشتیم
این چنین رسوا نبودیم، اعتباری داشتیم
ما که امروز این چنین افتاده ایم از چشم خلق
روزگاری سر در آغوش نگاری داشتیم
ای که در فصل خزانم دیده ای با پشت خم
این زمستان را نبین، ما هم بهاری داشتیم
۰۶ آبان ۱۳۹۳
هییی خانم یعقوبی
۲۴ آبان ۱۳۹۳
ممنون رهام جان
۲۴ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بگذارید در این کشت‌زار گریه کنم

خونه‌ی بابام رو گذاشته‌م واسه فروش. می‌رم تو بنگاه، می‌گم «آقا این خونه چند می‌ره؟» می‌گه این‌قدر. می‌گم یه مشتری واسه‌ش پیدا کن. می‌گه باشه. فرداش زنگ می‌زنه که یه مشتری دارم با این قیمت. می‌گم «اوکی؛ اجازه بدین من فکر کنم جواب می‌دم». و به همین منوال، هرروز یه بنگاه. فایده؟ همین‌که یه کسی اجازه می‌ده تو فکر کنی. مدت‌هاست کسی اجازه نمی‌ده ما فکر کنیم.
تمام روز رو فکر کنی به این‌که می‌خوای خونه‌ی بابات رو به اون قیمت بدی؟ نمی‌خوای خونه‌ی بابات رو به اون قیمت بدی؟ این، فاز عجیبی داره که آدم دوست داره به‌ش فکر کنه: دوست داری خونه‌ی بابات رو به چه قیمتی بدی؟
آخرِ هرروز هم به خودت یادآوری می‌کنی که این خونه واسه تو نیست و تو فقط داری باهاش رویا می‌بافی. در واقع داری تمرین می‌کنی که تصمیم‌های بزرگ مالی بگیری. همین‌که هرروز یه بنگاهی منتظر باشه که تو فکر کنی و جواب بدی، حس خوبی داره دیگه. اصلن چرا دلیل دور؟ همین‌ جمله قشنگ نیست: «اجازه بدین من فکر کنم ... دیدن ادامه ›› جواب می‌دم»؟

الآن بزرگ‌ترین آرزوم شده این که یه خونه‌ی بزرگ داشته باشم تو خیابون مقدس اردبیلی. دقیقن هم توی مقدس اردبیلی باشه نه زعفرانیه. هرکی پرسید «خونه‌ت کجاست؟»، بگم «واقع در مقدس اردبیلی». بزرگ باشه، ویلایی باشه. نزدیک به ولنجک باشه تا ولی‌عصر. تو حیاطش یه استخر داشته باشه و دوطبقه‌ی مجزا هم به عنوان متراژ مسکونی. چندتا درخت میوه هم داشته باشه که وقت باهار شکوفه بزنه و انسان احساس خوبی داشته باشه.
قیمت ملک هم بالا باشه. خیلی بالا. مثلن دو میلیارد. بعد، همین شنبه‌ای که می‌آد، ساعت شش غروب برم دم اون بنگاهیِ قبل از خیابون کیهان، بگم آقا این خونه رو بفروش به قیمت پونصدمیلیون تومن! بی‌که توضیح بدم چرا این‌قدر ارزون، پا بگیرم به رفتن و توی چهارچوب در مغازه بایستم و بگم «منتظر تماس‌تون هستم» و برگردم قدم‌زنون برم تا انتهای مقدس اردبیلی.
طرف هم تا شب نشده، مشتری پیدا کنه و خونه‌ی واقع در مقدس اردبیلی رو بفروشه. بعد؟ با پولش برم اروپا. کشور به کشور، شهر به شهر، عین یه کولی دوره بیفتم. اون‌قدر برم که برسم به تپه. بایستم بالای تپه، افق‌های دور رو نظاره کنم، به خودم بگم «بالاخره یه‌جایی پیدا کردی که توش آرامش بگیری...» اما ناگهان به حرف خودم محل ندم و دوباره راهم رو بکشم برم یه شهر دیگه و یه تپه‌ی دیگه.
می‌دونی خوبی کولی بودن چیه؟ این‌ که می‌تونی به هر شهری رسیدی، تو یه کافه بشینی کنار مردم محلی، و برای مردم تمام کشورها شهرها محله‌ها، به یه زبون واحد بگی «دوستان! من مردی هستم که روزگاری خانه‌ای داشت واقع در مقدس اردبیلی» و دیگه چیزی نگی. در جواب نگاه‌های خیره‌شون، لب‌خند بزنی بگی «چاوو.. چاوو..»
مجسم کن من با همین یال و کوپال، کوله‌به‌دوش، دارم راه می‌رم روی یه تپه توی مجارستان، روی یه تپه توی فرانسه، روی یه تپه توی اسپانیا، فقط می‌خندم و می‌گم «چاوو.. چاوو..». اصلن بیا مجسم کن من روی یه تپه توی هرکجا؛ همین تصویر غم‌انگیز نیست؟ یا اصلن بیا مجسم کن یه خونه واقع در مقدس اردبیلی. ای‌داد... می‌دونستی من هرگز چیزی نداشته‌م که واقع در جایی باشه؟ اوووم.. نداشته‌م. هرگز نداشته‌م.

خب. حالا می‌تونم برم باقیِ روز رو فکر کنم به پیش‌نهاد جدید بنگاهی، یا به تصویر خودم روی یه تپه توی مراکش یا اسکاتلند یا هرکجا. البته که دلم واقع در مقدس اردبیلی است.
.
نوشته ی خوب از حسین آقای نوروزی
من هرگز نه چیزی داشته ام و نه کسی را داشته ام....
۰۶ آبان ۱۳۹۳
همین‌که یه کسی اجازه می‌ده تو فکر کنی. مدت‌هاست کسی اجازه نمی‌ده ما فکر کنیم.
۰۶ آبان ۱۳۹۳
قشنگ بود و خیلی منو یاد کیمیاگر انداخت
۱۸ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در آغوشت میگیرم
این یک عملیات انتحاری است
پوریا ی خوب عالمی
خیلی انتخاب خوبی بود و من رو یاد اثر زیبای "حنان الشیخ" به نام "مَرد" انداخت:

مرد کسی ست
که حلق آویز دلی باشد
روی تنش رد زیبای بوسه ای باشد
بی سر
ودر آسمان تنی عروج کرده باشد
به چشمانش بمب بسته باشد
وآن را میان فرشته های سفید بخت ببرد
ودرمیان ... دیدن ادامه ›› شان انتحار کند
برهنه شود
خون بریزد
وشهید شود…
مرد کسی ست که حتی نام سیاست را نشنیده باشد
حکومت را عشق بداند
و قدرت را هم آغوشی
به جای سیگار
لبهای سرخی را به لب بگیرد
به جای روزنامه
نامه های عاشقانه بخواند
به جای شعر
اسم زنی را بنویسد که دوست دارد
مردکسی ست
که خدا نداشته باشد
وتنها یک تن را پرستش کند
مرد!
۲۱ شهریور ۱۳۹۳
مخاطب سوالم خانم یعقوبی بود محمد مهدی نازنین :)

پ ن: "پوریا عالمی" (زاده اسفند ۱۳۶۱) نویسنده، طنزپرداز و روزنامه‌نگار ایرانی است،که فعالیت مطبوعاتی خود را، با روزنامه نوروز و روزنامه همشهری و مجله گل‌آقا، از سال ۱۳۷۸ آغاز کرد.
۲۳ شهریور ۱۳۹۳
خیلی چسبید به خاطر همین شیر کردم، شایدم اون روزی که شیر کردم مخاطب داشته، نمی دونم:))
۲۹ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کنسرت گروه کامنت
۱۱ مهر
اریکه
جاوید حلم زاده این را دوست دارد
بلیط فروشیش تموم شد :(((
۲۱ شهریور ۱۳۹۳
دوستان خبر خوش،گفتن احتمال خیلی زیاد قراره یه روز تمدید بشه خبر قطعی و فروش بلیط فرداست،گوش به خبر باشید.
۲۸ شهریور ۱۳۹۳
بله. بله. منم شنیدم که قراره تمدید بشه:)
۲۹ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ببینید خیانت برای من (یا برای شما چه فرقی می کند؟!) رنگی دارد که حتی در جعبه های ۲۵۰ رنگ مداد رنگی های گران قیمت هم پیدا نمی شود. خیانت برای من حرفیست بدون نقطه بدون دندانه. حرفی که نباید گفت یا در آن پشت قایمش کرد نیست. حرف روییست که زیر همه چیز می رود بعد همه چیز را منفک می کند. گونه ای از دروغ است که مثل ما حجاب دارد بعد کم کم بوی گندیده اش از در و دیوار روابط بیرون می زند. یک جوری ریاکاری که حتی : نمی خوام ناراحتش کنم یا می ترسم از دستت بدم...و باید رید به ناراحتی که تو نخواهی بکنی اش. مرا ببخشید. خیانت برایم رنگ کثیفی دارد چیزی شبیه زباله های بدبو پنهان شده لای سطل آشغال احتمالن رنگی
پ ن:
بیشتر از این نمی گوییم چرا که دهان را نباید بیشتر از حدی باز کرد،خودتان باقیش را بدانید.

از: خود نوشته