در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مرتضی پورعلی
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 21:42:45
 

مرتضی پورعلی فعال هنری ایرانی در عرصه های نوازندگی سنتور، تدریس موسیقی ایرانی و سلفژ و آواز، آهنگسازی، گویندگی، بازیگری و خوانندگی ست.

تحصیلات :
فارغ التحصیل کارشناسی تئاتر(گرایش ادبیات نمایشی-نویسندگی) از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران
فارغ التحصیل دوره عالی بازیگری سینما-تلویزیون از وزارت ارشاد(موسسه سینمایی جام جم)
دانش آموخته پیش دانشگاهی هنر، هنرستان کمال الملک، تهران
دیپلم ریاضی-فیزیک، دبیرستان نمونه دولتی امام صادق(ع)، تهران

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود و باران عشق بر هنرمندان نازنین نمایش محیط زیست
افتخار و سعادتی نصیبم شد تا در شامگاه پنجشنبه بیست و ششم بهمن ماه هزاروچهارصدودو به دعوت و مهربانی دوست و برادر نازنینم داریوش رشادت به تماشای نمایش محیط زیست بنشینم
اثر کاملا بازیگر-محور و دیالوگ‌-بنیان است ، وابستگی شدید به زبان دارد و همین ویژگی، کارِ پرداختِ دیالوگها را تحسین برانگیز کرده است ، البته بسته به نگاه مخاطب دارای نوسان ، شاید برای منی که دو تن از دوستان قدیمی ام را بر صحنه میدیدم این بازیِ زبانی تداعی کننده‌ی نوستالژیهای شخصی بوده و لذت بخش شده باشد ، و درست است که لازم است، اما خب صرفا اتکا به بازیهای زبانی برای یک نمایش کافی نیست، به جناب کاهانی بزرگوار بابت نگارش موفق این اثر تبریک میگویم و برای کارگردانی متن پیشنهاد توجه بیشتر به طراحی های متنوع تر بصری ، نمایان‌تر کردن وجوه نمایشی این «نمایش» ، باز-دراماتورژی متن خصوصا در نیمه ی ابتدایی ، استفاده بیشتر از گره هایی که در یک ربع پایانی اثر نمایان میشود در میانه ‌ی کار ، پرهیز از تکرار در بازجویی‌های مکرر احمد و یا خلاقانه تر شدنشان، باز تر شدن ربط قضیه ی لباس نمایش آیینی (جهت اسپویل نشدن مستقیم نام نبردم) و رابطه اش با این خانواده را دارم .
به دلیل انتخاب چهار بازیگر حرفه‌ای که بسیار مسلط به نقششان شده اند و بینشان رابطه دقیق و انرژی و هارمونی درستی شکل گرفته چنان ریتم صحیح و روانی خلق شده که در حدود نود دقیقه اجرا متوجه گذر زمان نشدم و آنقدر بازی های داریوش رشادت، مجید یوسفی ، سرور پیروانی و اشکان دلاوری شیرین و دلچسب و مالِ-خود-شده و روان و خالی از تملق و به دور از ژست و ادا بود که به راحتی در همان ده دقیقه‌ی نخست نمایش همذات پنداری برایم رخ داد و لحظات خوشی برایم رقم ... دیدن ادامه ›› خورد و بارها از ته دل خندیدم و لذت بردم، این موفقیت اولیه برای نمایش تان جای تحسین و تمجید و تبریک دارد.
با همین شرایط هم تماشا لذتبخش بود اما اگر در اجراهای آتی نورپردازی و صحنه آرایی نیز به اثر اضافه شود ( و شاید با ترفندی نمایشی و خلاقانه بازپخش شدن بخشی از موسیقی هایی که ازشان حرف زده میشود در کار افتد - شاید در گوشی موبایل یک کدامشان یا هرطور دیگر) اجرا درخشان تر نیز میگردد .
نمایش محیط زیست به دلیل خوش ریتم، کم حجم، پرتابل ، مفرح و بازیگر-محور بودن، قابلیت اجراهای بین المللی را داشته و آرزو میکنم تهیه کننده خوشفکر محمود یاوری بزرگوار با توجه به این نکته عزم خود را برای اجرای این نمایش در قاره های اروپا و آمریکای شمالی جزم کند و به اجراهای محدود در ایران بسنده نشود.
در آخر روی ماه تک تک تان را میبوسم که در بزم عشق شمع آرزو می افروزید و مشعل تئاتر مستقل پارسی را زنده نگه داشته اید.
دوستتان دارم
ارادت و عشق قلبم نثارتان

توصیه ویژه به هنردوستان و تیوالی ها جهت تماشا و لذت
ضمن عرض درود و خسته نباشید خدمت هنرمندان عزیز دست اندرکار نمایش روغن کنجد.
مفتخرم که پس از این روزهای تلخ تعطیلی کرونایی تئاتر ، کامم با اجرای جذابتان شیرین شد.
موقعیت جذاب نمایشی که ایمان صدیق به نگارش درآورد فضایی را در اختیار هنرمندان گروه قرار داد تا لحظاتی ذهن ما را به چالشهای زندگی بخش مهمی از بدنه سینما معطوف کند.
این مهم با بازی درخشان مهدی صناعتی و بازیگران ارجمند گروه به خوبی به اجرا در آمد که به کاربران محترم و هنردوست تیوال پیشنهاد میکنم این اجرا را به تماشا بنشینند.
با آرزوی موفقیت برای تمامی عزیزان.
❤️??
ممنونم از شما
۰۶ دی ۱۴۰۰
چقدر خوب که فرمودید آقای صناعتی -که متأسفانه شناختی ازشون ندارم- درخشان ظاهر شدند. من حواسم نبود و به خاطر سعید چنگیزیان بلیت گرفتم و اون اولش یه کم خورد تو ذوقم. الآن با خیال راحت‌تر میرم و کار رو می‌بینم، ممنون.
۰۶ دی ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگر تئاتر را مجتمع جمیع هنرهای انسانی، در ماهیتی زنده و پویا بدانیم (که میدانم) بسیار سخت است پس از دیدنِ هر تلاش صحنه ای بگویم «تئاتر دیدم».
صادقانه میگویم: امشب دو تلاش صحنه ای دیدم که در مورد یکی شان میتوانم بگویم «تئاتر دیدم» و نام آن تئاتر بوف کور بود کاری از « #گروه_تئاتر_شش » در #سالن_چهارسو ی #تئاتر_شهر #تهران .
___
برداشت من از تئاتر بوف کور:
الف- متن:
آداپتیزاسیونِ داستانهای #صادق_هدایت کار هر کسی نیست، خواندن و فهمیدنِ درستِ هدایت خود پروسه ی ماجرا داری ست، حال اینکه شما بخواهید دو داستان #بوف_کور و #سه_قطره_خون را تلفیق کنید با کلی اما و اگر روبرو میشوید، چطور میشود این کار را به دقیق ترین شکل ممکن انجام داد؟ با دیدن این #تئاتر جواب این سوال را بگیرید.
ب- #کارگردانی :
#اکسپرسیونیسم با طعم قندپارسی
#ناصر_حسینی_مهر با کارهای گذشته اش (مثلا #هملت_ماشین ، #وویتسک و #مائوزر ) به اکسپرسیونیسم در تئاتر #ایران شهره است و میتوان ایشان را جزو موفق ترین های این سبک و فرم نمایشی دانست که این دانش را برای صحنه ی تئاتر در آلمان بخوبی فراگرفت و به وطنش سوغات آورد، اما اولین باری ست که میبینم اکسپرسیون بر صحنه ی تئاتر «ایرانیزه» شده، نشانه های این-مکانی به خود گرفته و نیز با تمیزی در اجرا قرابت های این-زمانیِ خود را آشکار می کند. من این را یک دستاورد هنری قلمداد میکنم، اگر میخواهید با «اکسپرسیونیسمِ تئاتریِ ایرانی» آشنا شوید تماشای این تئاتر به شما هنردوست ارجمند توصیه میشود.
۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۶
ج- #طراحی_صحنه و لباس:
بنظرم به تصویر کشیدنِ مالیخولیای نهفته در بوف کور در قد و قواره ی صنعت سینمای هالیوود است!، پس چطور میشود این فضای سیال ذهن را با لباس و طراحی صحنه در یک تئاتر، بر روی صحنه به اجرا گذاشت؟ برای گرفتن پاسخ به تماشای این تئاتر بروید، لو نمیدهم
۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۶
متاسفانه متن کامل، پس از paste منتشر نمیشود! !!! با آرزوی تقویت امکان نگارش در تیوال!
۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستان گفتند نظرمو در مورد تئاتر «سال ثانیه» بگم، هنوز نمیتونم چیزی بنویسم راستش ، فقط اینو بگم دیشب بعد از اجرا به آقای پورآذری گفتم:
«حمید آقا اگه شعر سعدی داره ، تئاتر هم پورآذری داره، چه کردی با من مرد؟»
و با چشمان خیس در آغوشش کشیدم این نازنینِ زمین رو و هنوز نمایش تووی ذهنم تموم نشده، بچه‌های گل گروهشون هم که سنگ تموم گذاشتن، واقعن اجرای نفس‌گیر و فوق‌العاده‌ای بود.
هر کس ندیده این اجرا رو از دست نده که تا شش شهریور بیشتر نیست.
مرتضی پورعلی (mortezapourali)
درباره نمایش پلیس i
وقتی مهدی صناعتی ترجمه‌ی بابک تبرایی از متن «پلیسِ» اسلاومیر مروژک را به دستم رساند و مطالعه‌ کردمش دریافتم می‌ارزد که تا اجرای نهایی‌ش هیچ کار دیگری قبول نکنم و تمام تمرکزم را روی متنی بگذارم که جای خالی‌ش را از خیلی قبل در برنامه‌های تئاتری تهران احساس میکردم،
اما به نظرم چون متنی‌ست که میتواند بر لبه‌ی تند تیغ حرکت کند و اگر اندیشه‌ای قوی پشتِ کارگردانی‌ش نباشد به جای طنز نقادانه و اجتماعی به یک لوده بازیِ کلیشه‌ای تبدیل شود،
همیشه برایم خیلی مهم بود که چه «کسی» قرار است آن را کارگردانی کند.
دوستی من با مهدی صناعتی بر می‌گردد به چند سال پیش و تلاشهایی برای خلق یک پارودی از هملت، که از آنجا اساسن گفتگوهای ما پیرامون کمدی، طنز، تئاتر اجتماعی و همکاری‌م در قالب بازیگر با او در قالب کارگردان آغاز شد، و شناخت بیشترمان از هم در تمرینات «تولد یک مرگ» با حضور مهسا شاملو به اعتلا رسید، و می‌اندیشم که این شناخت و هماهنگیِ بیرونی و درک درونیِ اندیشه‌ای از یکدیگر تاثیری شگرف در همکاریمان داشته، به همین ترتیب دوستیِ قبلی‌م با ابوالفضل محترمی و محمود نوری و مهسا شاملو به این مهم کمک کرد تا در آنات و لحظات تمرینِ این نمایش، یک هم‌گرایی و واکاویِ جمعی و مشترک در پرداختِ لحظاتِ آن احساس کنم.
شاید خاطره انگیز ترین و شخصی ترین لحظات تمرین برایمان روزهای اتودهای آزاد بود که بخش‌هایی از زندگیِ شخصیت‌هایمان (که در متن نیست) را ، در موقعیت‌های مختلف، با یکدیگر، با تمام وجود زندگی میکردیم.
به نظرم خلقِ هنری مستلزمِ:
شناخت هنرمند یا هنرمندانِ آن اثر از خویشتنِ خویش و همکارانشان،
و ... دیدن ادامه ›› زلف گره زدن در تار و پودِ «کلمه» ی واحدی که قرار است بیانش کنند،
و شهودِ همه‌جانبه در بستر زمان است.
این زمان است که چهره‌ی واقعیِ لایه‌های پنهانِ یک آدم/پدیده/رخداد را برایمان مشخص میکند.
این زمان است که به انسان می‌آموزد «بیان» در مفهومِ عامِ کلمه چیست و در مفهوم خاصش چگونه باید باشد.
بیانی که قرار است از جانِ انسانی متصاعد شده ،
و در لحظه‌ای انفجاری،
به ساحتِ جانِ انسانی دیگر بنشیند.
به زعم من حلقه‌ی گمشده در آثار هنری حرفه‌ای ، نه تکنیک، که عدمِ درکِ صحیح از پدیده‌ای در کالبد زمان است.
با خود می‌اندیشم چگونه میتوان در دو هفته نمایشی به صحنه برد یا آلبومی موسیقایی ضبط کرد یا اجرا؟!
با خود می‌اندیشم چگونه میتوان فیلمنامه‌ای (راست و درست) را در شبی خواند و فردایش در پیشگاه لنزی حساس به حتا حرکت مژه‌ها‌ی پلکِ چشم، جلوه کرد؟!
با این نگاه بود که هر روزِ این هشت ماه را با عشق به دیدارِ دوستانم و خلق و کشفی متفاوت با روزهای پیشین، بر سر تمرین‌های «پلیس» میرفتم.
حال و آنی که بین خود و همکارانم در این نمایش احساس میکنم را تنها دو سه بار دیگر تجربه کرده بودم،
یک جورهایی دلتنگ بودم برای این حسِ هماهنگیِ آیینی.
با اجرای منظم آیینِ به دستِ فراموشی سپرده شده‌ی طی زدن‌ِ پلاتوی تمرین ، (که گویا تنها گروهِ عمل‌کننده به این آیین بودیم در هنرهای زیبا-به گفته علی همتی و امیر میرزایی-) تا آیینِ توپ بازی و آوازخوانیِ جمعی و گپ و گفت‌های فلسفی و عرفانی و کمدی و اجتماعی و علمی مان، که در ظاهر هیچ ربطی به نمایش نداشتند، اما در باطن ما را در روندِ یکی شدن پیش میبردند، یقینم صد چندان شد، که نمایش از گونه‌ی تئاتر، آنگاه از جانِ انسانها برمی‌خیزد که به آغوشِ مادرِ خود یعنی آیین بازگردد.
از زُمره‌ی عادت فرا رَوَد و به درکی نو و لحظه به لحظه در هر روز تمرین و اجرایش برسد.
جذابیت ماجرا در اینجاست که بازیگرانِ این نمایش خود طراحان دیگرعواملِ سازنده‌ بودند، ابوالفضل محترمی (کاریکاتوریست و کارتونیست نامدار) که علاوه بر بازی، جلوه‌های دیداریِ نمایش را طراحی کرد (که مورد اقبال تماشاگران قرار گرفت)،
محمود نوری که در طرح و اجرای صحنه در کنار مهدی صناعتی نقشی اساسی ایفا کرد،
مهسا شاملو که ملودی اصلی نمایش را نغمه پردازی کرد که شد دستمایه‌ی اصلی برای آهنگسازی و سازدهنی نوازی‌ و تنظیم ام.
حتا این گوی انرژی تا آنجا پر مغز شد که دیگر دوستانی که به ما در فرآیند نهایی اجرا پیوستند هم گویی الفتی دیرینه در این نمایش داشته اند.
حضور اکرم صانعی و رضا شهابی و صمد جودکی و آیدا رشدی‌بنام و جهانگیر رمضانی‌نمین چنان این حلقه‌ی مستانگی را گرم کرد که یکی از بی‌حاشیه‌ترین گروه‌های در حالِ حاضرِ تئاتر را شاهدم.
می‌اندیشم که این ابرازِ لطف‌های عزیزان جانم که به تماشای «پلیس» نشسته‌اند، از این مسئله نشئت می‌گیرد،
که فرمود: « آنچه کز دل برآید، لاجَرَم بر دل نشیند.»
هر که به این بزمِ دلدادگی قدم گذاشته و خواهد گذاشت ، قدمش بر قلبم، و خاک ره‌ش توتیای چشمم باد.

نهم خرداد ماه هزار و سیصد و نود و چهار
تهران
مرتضا پورعلی
مهدی صناعتی و ندا شاهرخی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر
موسیقی
سینما
شعر و ادبیات