سوالی که بعد از گذشت چند دقیقه نمایش برام مطرح شد این بود که چطور باید به این رویدادی که تو صحنه در حال اتفاقه نگاه کرد؟من چه نسبتی با این تئاتر برقرار میکنم؟ این تئاتر میخواد چه نسبتی با توافق اسلو برقرار کنه؟
خب با یه تئاتری رو برو بودیم که به سمت داستان و کاراکتر حرکت نکرده بود.این داستان محور نبودن و کاراکتر محور نبودن باعث ایجاد یه فاصله گذاری میشه درابتدا و به مخاطب اجازه تفکر کردن و نگاه کردن به اثر به عنوان یه فرم کلی نه شخصیت محور یا داستان محور میده.بعد تکرار یک سری فرم های خاص هم به این فاصله گذاری کمک میکنه چون برای بار اول جذابیت بصری ایجاد میشه و هرچی بیشتر تکرار میشه فاصله رو بیشتر میکنه.خب سوالی که مطرحه این فاصله گذاری چه کارکردی داره؟
این فاصله گذاری دقیقا همون فاصله گذاری هست که کارگردان و گروه با این توافق(اسلو) برقرار کردن.چون همه به اتفاق قبول دارن که این اثر بدون جهت گیری و با فاصله به اسلو پرداخته پس باید تئاتر بتونه همین فاصله رو با مخاطبش حفظ کنه که خیلی هوشمندانه تو فرم لحاظ شده.
نبود کاراکتر هم باعث نزدیک شدن تئاتر به اجرا شده بود.یعنی ما تو صحنه نه شخصیت های تاریخی بلکه هوتن شکیبا،نیما ایمان زاده و ... را میدیدم که انگار تو معاهده ی اسلو قرار گرفته بودن و نسبت این بدن ها با اون موقعیت کار رو برای من تماشایی کرده بود.
کمرنگ کردن داستان و کاراکتر ها و ایجاد فاصله
... دیدن ادامه ››
این ریسک رو داره که مخاطب از اثر کنده بشه یا از اون فضا خارج بشه که اجرای فوق العاده ی اجرا گر ها تو اکثر کار این مسئله رو حل کرده بود.
سخن اخر هم واقعا اجرای این کار بدون داشتن اکساسوار و صحنه پردازی خاص و کاراکتر و داستان خطی کار خیلی سخته که هنرمندانه اجرا کردید.خسته نباشید گروه اجراگران و کارگردان محترم.