«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
درود بر دوستان. فیلم خوبی بود. البته نمی شه گفت بهترین کار علی مصفا چون من فیلم "سیمای زنی در دور دست" رو بیشتر دوست داشتم. ولی در کل پله آخر هم فیلم خوبی بود. من از اینکه با مرگ بازی کرده بود و شوخی ها و طعنه هاش به مرگ خیلی خوشم اومد. همین طور اینکه همه فکر می کردند خودشون در قضیه مرگ مقصرند! فقط ریتم فیلم از اواسط کار خیلی بیش از حدی که لازم بود کند شد و این کمی تماشاگران رو خسته کرد. ولی در کل به نظرم یک یاز فیلم های خوب ایران در چند ماه اخیر بود.
درود بر همه. نمایش بسیار خوب و زیبایی بود که دلایل خودم را در زیر تشریح میکنم.
1. استفاده از موضوعی مثل زلزله برای نقد اجتماعی بسیار هوشمندانه است. در اوایل نمایش، اثبات میشود که زلزله تهران واقعهای بسیار مهم و نگرانکننده است در حدی که موجب نابودی تهران خواهد شد و این یک خیالبافی نیست بلکه یک واقعیت تلخ است که هر لحظه امکان وقوع دارد. اما رفتار ما در قبال این واقعهی به این حد مهم چیست؟ سوالی که در نمایش به آن پاسخ داده میشود. مثل غرق شدن در روزمرگی که موجب میشود ما به مسائل مهم فکر نکنیم.
2. قسمتهای مختلف نمایش در راستای نشان دادن این است که زلزله اصلی در روابط ما آدمهاست. این روابط در قسمتهای مختلف نمایش دچار تغییر میشود. از شوخ و شنگی به دعوا و تنازع و در آخر یادآوری خاطرات تلخ. راستی آیا روند روابط ما آدمها هم همین طور نیست؟
3. بازی های بسیار خوب به خصوص آقایان شکیبا، جمالی و محمدزاده. با وجود اینکه در زمانهای هستیم که همه ما در حال زدن و کم گذاشتن و کم کاری هستیم، همه بازیگران نمایش، بسیار برای این کار از خودشان انرژی گذاشتند. باید از زحمات همه آنان تشکر وافر کرد.
به کسانی که این نمایش را ندیدهاند شدیداً توصیه میکنم این نمایش رو از دست ندهند.
برهان را دیدم. دوستش داشتم. علیرغم اینکه اجرای دوم بود، بازیگرانش با نقشهایشان خیلی خوب عجین شده بودند. به خصوص علی سرابی. وقتی شوک اول را به ما می زند. آری او مرده است! و داستان، شروع می شود. وقتی از سرما، میلرزد و در ردیف نهم سالن، سردم میشود، و وقتی به خاطر تنهاییاش، دوباره دیوانه میشود و دخترش را میطلبد، اشک از چشمانم سرازیر میشود. و وقتی نقش یک استاد نابغه شوخ طبع رک را بازی میکند، دلم برای بعضی از اساتیدم با همین خصوصیات، تنگ میشود.
باید از دیگر عوامل کار نیز تشکر کنم. از مهدی پاکدل که شوخیهایش، معذب بودنهای به موقعش و در کل کنش و واکنشهای به موقعش جذابیت زیادی به نمایش داده بود. از طناز طباطبایی که خیلی خوب روی اعصاب بود و هر آن چه باید، انجام داد. از آیدا کیخائی که نقش را باور پذیر، بازی کرده بود و از همه مهمتر محمد یعقوبی که همه این عوامل را گردهم آورده بود و کارگردانی حسابشده و سادهای داشت و به فکر خودنمایی نبود و اینکه بعد از مدتها با انتخاب یک موضوع و عوامل خوب، تئاتری به یادماندنی را به اجرا برد. از پیمان معادی که نظاره گر این نمایش بود و با دستهای جانانهای که زد، انرژی زیادی را به جمع و به خصوص عوامل کار داد و شاید خستگی کار نمایشی -که در این زمانه فرسایشی نیز شده است- را از تنشان بیرون کرده باشد. باشد که تئاترهای بایستهتر و شایستهتری را از همین گروه و دیگر گروهههای تئاتری ببینیم.