صدای بهم خوردن شیشه؟فلز؟ صدایی با ریتمی دلنشین اما پشت سر هم و یکنواخت قبل از شروع نمایش و هنگامی که سالن تاریک بود برام زیبا و تامل برانگیز بود تداعی کننده آهنگی با ریتمی منظم و یکنواخت و ثابت... و صدای خر و پف و چُرتی که گویا غافل از این ریتم بود....با دیدن صحنه پی بردم که این یکنواختی و آهنک ریتمیک : '' جابجا کردن و چیدمان بطریهای نوشیدنی -با * زحمت یکنواخت و منظم و اتوماتیکوارِ قشر کارگری زحمت کش هستند( از روی عادت به کار!)....که قطعا نادیده گرفته شدند و فقط سرشون به کاری که دچار روزمرگیشون کرده هست......
من این نمایش رو و متن بسیار خوب و تامل برانگیز واسلاو هاول رو دوست داشتم ....چون یکطرفه به قاضی نرفته ند و همین برام خیلی دوستداشتنی و قابل توجه بود که اتفاقا به بخشی از حق و حقوق و ناراحتی ها و رنجهای طبقه کارگر و از جمله قسمتی از ایده ها واعتقادات /پرداخته شده بود( همیشه بد یا خوب مطلق وجود نداره در حزب و اعتقادی به نظرم)و اتفاقا برداشت من این بود که قسمتی از متن به دفاع از حق و حقوق قشر زحمت کش پرداخته شده بود و حتی پایبندی به یکسری اخلاقیات و توجهات خاصی که به انسانیت در این اثر هاول و نمایش ،پرداخته شده بود.
بازی بسیار خوب آقای مولائی در نقش رئیسی که اتفاقا به نظر من از بعضی لحاظ بسیار منصف تر از دوستان ِقضاوت کننده که دخااالت بی جااا !در عقاید شخصی وانیک می کردند،
... دیدن ادامه ››
داشت......
* آدمیزاد به همه چیز عادت میکنه....* دیالوگی که از جانب آقای مولائی بیان شد و واقعا دوست داشتم ،گرچه سریع و کوتاه گفته شد ، ...اما اثر خودشو گذاشت ...هر انسانی با هر عقیده ای با توجه به شرایط و وضعیتی که جامعه ش و اختلافات طبقاتی ایجاب می کنه عااادت میکنه که انس بگیره به خیلی وظااایف از سر اجبار حتی ،یا شرایط یکنواخت....
حداقل حُسن رئیس این بود که از بالا به کارمندش که قرار بود بَعدِ زندانی شدن به عنوان کارگر پیشش کار کنه ، نگاه نمی کرد...کمک به همنوع رو در :گرفتن دست یک انسان برای کار !می دونست :) کمکِ رئیس بر عکس دوستانِ پر ادعای وانیک دخالت و فضولی عمدی و مستقیم در عقاید وانیک نبود حتی بارها شد که رئیس به وانیک میگفت * طبیعی باش * اما نمیگفت : *راحت باش *...شاید غیرطبیعی بودن غیر طبیعی نشستن یا رفتار وانیک حواسِ رئیسو به خودش مشغول میکرد اما مثل دوستان وانیک نمیکفت * ما می خواهیم تو راحت باشی! راحت باااش راحت باش!* وانیک از وضع موجودش ابراز ناراحتی نکرده بود واتفاقا خیلی پایبند و مصمم به عقاید خودش بود ودر چارچوب تعیین شده رفتار میکرد...به دوستانش گفت من راحتم! ناراحت نبود .....لزومی هم به توضیح اضافه نمی دید
رئیس خودش تاکید داشت اگر کمک کنم به تو ،تو هم فردا روزی به من کمک میکنی و ...( تا این قسمت رئیس خوب پیش میرفت به نظرم رفتار رئیس و حالت رفاقت و خاکی بودن رو با وانیک داشت)
جایگاهی که بر اون نشسته بود و صندلی اغراق آمیز بزرگ لااقل باعث نشد رئیس ریز به ریز به قضااااوت وانیک بپردازه و یا دخالت در افکار و عقاید وانیک بکنه هرچند موقع ریختن نوشیدنی (در واقع همزمان حرفها و نظرات خودشو گوئی میخواست به خوردِ وانیک بده -انتقال نوشیدنی از بطری در دست رئیس به لیوان همزمان با گفتن دیالوگش برای من این معنی و مفهومو داشت) و عکس العمل وانیک که خالی کردن نوشیدنی در جایی دیگر (توجه نکردن به حرفهای رئیس یا به اصطلاح دور ریختن حرفای رئیس بود) ....
رئیس در نوسان بود! ولی باز به نظرم ارجحیت داشت به دوستان پوچ و پر ادعای وانیک: رئیس از طرفی به حُسن خلق و صمیمانه ومتواضعانه رفتار کردن و توجه به کمک کردن به وانیک(بعد زندانی شدنش) و توجه به انسانیت( دست یکیو بگیری پس فردا بازخوردش به خودت بر میگرده...) واقف بود و از طرفی هم رفتارها یا اعمالی افراطی و غیر منطقی انجام می داد ...اینکه تاکید داشت ''همه ی '' آدما گُهَ ن.....این حس رو منتقل میکرد که انقدر حق و حقوقشون نادیده گرفته شده که دیگه همه رو جمع می بست اما باز فرق انسان خوب و بد رو از دید خودش می دونست..... تضاد ادب و چارچوب اخلاقی وانیک و رئیس هم در لحظاتی به خوبی نشون داده شد...
احساس میکردم رئیس و (امثال رئیس )بدی دیده که اینطور شده به این روز افتاده اما با این حال تاکید داشت اهل دوز و کلک نیست و نمیخواست روی کسی رو زمین بندازه.... فقط می پرسید باااارها که وانیک زن و بچه داری؟(اما دخااالت نمیکرد چارچوب زندگی و شیوه ی زندگی کردنو به وانیک بگه یا افراط کنه در پرس و جو (بر عکس دوستان وانیک که از سر فضولی شاید حسادت و حتی با دخااالت در عقاید وانیک پرس و جو می کردند و فقط برای اینکه به دروغ ادعا کنند خیلی مدرن و شیک و فانتزی ن و قصدشون کمک به وانیکِ !در صورتی که به نظرم قصدشون اصلا نجات دادن وانیک نبود اصلا وانیک نیازی به نجات نداشت!دنیای خودش عقاید تعریف شده ی خودشو داشت....
وانیک به خودش اجازه نمیداد وارد حریم خصوصی دیگران از لحاظ افکار بشه و عقایدشون رو فقط میشنید و تامل میکرد با منطق خاص خودش ....دوستانش حریم شخصی وفکری وانیک رو فقط و فقط میشکستند و قصد پیشروی در افکارشو داشتند که موفق هم نشدند
اگر رئیس به بدیهایی رسیده بود با توجه به دیالوگ خودش میشد فهمید چرا :* رئیس به وانیک : میدونی صداقت چقدر برای من (برای آددددم) دردسر داره؟ *....قطعا ضربه خورده! اما خوب وانیک وقتی حرف رئیس رو که با استفاده از نویسندگی وانیک تهیه گزارشو آشنایی بیشترو ... میخواست وانیکو متزلزل کرد چون حرف وانیک * حرف ،سر اصوووول و اخلاااق بود و کلا نمی تونست تو کارایی باشه که با اعتقاداتش جور در نمیان*و همینجا بود که به نظرم اشاره ای شد به ادعای یکسری روشنفکرنماها و نادیده گرفتن و گنننند دیدن سایرین(قشر پایین و یا حتی زحمت کش:مسئله فقط کارکردن ِ سخت در کارخونه آبجوسازی نبود به نظرم) و اینکه صدای اعتراض رئیس بلند شد که شماها روو بورسین و فقط به اصولِ اخلاق معتقدین پس ماییم که گننند میسازیم شما میاین روی اونو با شعار یا اصولتون : """اخلاقیات"" /میسازین!
وانیک خودش رفت در جایگاه رئیس در انتهای بخش اول نمایش -در نهایت نشست! و این خیلی فرق داشت با نشستن بر صندلی ای ،مشابه صندلیه رئیس در منزل دوستانش که عمدا به زور اونو روی صندلی نشوندند تا به قضاوت بیجای وانیک بپردازن !
وانیک با دید ِخوب پیش دوستانش رفته بود اما نشستن روی اون صندلی در جاییکه دوستانش :رفیق - خطابش میکردن اونو یاد رئیس انداخت که فکر میکنم اینجا بود که حالت کشمکش ذهنی و مقایسه در ذهن وانیک پیش اومده بود که در جواب دوستانش انقدر غرق در افکارش بود گفت بله رئیس!!(و کم کم ترجیح داد به همون قشر کارگر با تمام گند بودن محیط کاری و سختیش که میگفتن، برگرده.......
اخلاقیات وانیک و اصولش همه جا جواب نمیداد اما از اصولش برنگشت ....
وانیک روی همون جایگاه اغراق آمیز نشست اما قضاوت نکرد کسی رو. فقط دخالتهای پی در پی دوستانش (دخالت در زندگی و حریم شخصی انسانها! و عقایدشون)، باعث شد که فقط حس ناخوشایندی کنه و بگه :همه چیز بی فایده س تو این روزگااااارِ....
با تمام این دخالتها و چیزهایی که شنید ، گُل ِپرتاااب شده رو ی زمین رو،با احترام ،مجددا( با توجه به اصول و اخلاقیاتش و نزاکت خاصش)روی میز گذاشت و بهترین کاری که کرد پوشاندن صندلی یا همون جایگاهِ اعصاب خووورد کنِ دخالت کردن و قضاوت بود ، در واقع نادیده گرفتنش و پشت کردن به افرادی که به ظاهر دوستش بودند....
به نظرم رئیس و وانیک بهتر رفتار و عمل می کردند. و این دو بد و خوب مطلق نبودند. اما اصلا نمی تونستم تاکید دوستان وانیک در کمک به وانیک رو بپذیرم. :))
بازی همه ی عزیزان هنرمند بسیار خوب و دلنشین بود آقای مولائی با گریم بسیار متفاوت و بیانی بسیار متفاوت وجذاب در نقش رئیس خوش درخشیدند . همینطور سرکار خانم شیوا اردوئی عزیز و بازی بسیار طبیعی و خوب آقای ساعتچیان
دوستان وانیک صداقت نداشتند من اونها رو دوست واقعیش نمیدونستم
میزانسنها و موسیقیهای انتخاب شده بسیااااار عالی بودند و طراحی صحنه و نورپردازی.
از دیدن این نمایش با کارگردانی خوب جناب آقای سهراب سلیمی و بازیهای بسیار هماهنگ و جذاب لذت بردم.
خسته نباشید هنرمندان گرامی :)