«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
من قبلا خودم بارها این نمایش نامه را خوانده بودم و خب جزو بهترین نمایش نامه هایی هست که در زندگی خوانده ام اما کار دیشب بچه ها ضعیف بود. امیدوارم در آینده کارهای قوی تری از این گروه به نمایش گذاشته شود.
باتشکر
"اون چیز زیادی برای از دست دادن نداره " ... چقدر ما این جمله ساده به زبون میاریم ... چقدر ساده ...
بعد از دیدن این نمایش، دلم، تمام وجودم سکوت بود ... همون چیزی که دلم میخواست ... بی نظیر بود فقط همینو میتونم بگم ... بی نظیر ...
افسانه های یونان باستان ... چرا افسانه ... من دیشب واقعیت ذهن خودم رو در درون نمایش شما پیدا کردم و چقدر هم هیجان انگیز این نمایش با واقعیت کنونی پیوند خورده بود ... که چگونه یک ذهن آشفته مجسمه های در قصابی نگهداری شده را سلاخی می کند و چگونه در این میان ادیپ مادر خود را به همسری میگیرد ... و همگام با این احساسات ناگهان پرتت میکند در میان رویاهای شیرین کودکی زمانیکه دلت میخواست با یه قاشق سحرآمیز به ریز ترین ها تبدیل شوی ... و ناگهان بلندت می کند و سرت را میبرد و از خوشحالی دو دستت را بر سینه می کوبد ... چند روزی بود که ذهنم بشدت آشفته بود و این نمایش یه حال خوبی بهم داد ... احساس کردم من تنها دچار رویاهای مالیخولیایی نیستم ...
وجودتون پر انرژی باد ....
حدود 60 دقیقه کور بودم ... شنیدم ... لمس کردم ... مزه کردم ... بلند گریه کردم ... وسط نقشه ایران ایستادم ... گیلان را به سمت برج العرب پرتاب کردم و با هوای خنک و نم نم باران رها شدم ... و در خانه وقتی داشتم بروشور و بازیگران رو میخوندم فهمیدم نزدیک ترین دوست دوران کودکی و نوجوانیم در کنارم نقش آفرینی می کرده و من او را در کابوسم می دیدم ...
تجربه ای متفاوت و بی نظیر شاید
سوم تیر 1393