در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال لیلاج | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:59:41
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
با سلام و احترام.
خوشحالم که بعنوان اولین نفر برای شما عزیزان می نویسم.

بنظرم همه چیز عالی بود. بی نظیر ... همه چیز ...
باورم نمی شد‌. شب اول و این قدر معرکه... انصافا دست مریزاد دارد .‌.

فرصتی باید... تا نامه ها، خودشان، نام و نشانی ها را بیابند و به مقصد برسند.
بسیار ممنونم.
امیر مسعود، سپهر و محمد فروزنده این را خواندند
محمود احدی نیا و arash dehgan این را دوست دارند
ممنونم که به تماشای نشستید✨🤍
۱۲ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام.‌
زیبا بود و بنظرم متن، بازی، دکور، آهنگ های انتخابی، ترتیب، زمانبندی و نورپردازی ها زیبا و مناسب و اثرگذار بودند.
برای هر کسی که این نوع احساس خاص را شناخته و سپس در واقعیت، آن را زندگی کرده باشد، و لحظات را چونان ردپا و خاطره، به زمان و مکان و نمادها دوخته و‌ در خود محفوظ داشته باشد، گویی آیینه است ...
شاید یادآوری می کند که صرف بهم رسیدن و در کنار هم بودن یک شروع است و نه یک پایان و این گل زیبا، که روح زندگی ست، در ادامه نیز حس و شعور منقابل و متناسب می خواهد، توجه می خواهد، تعهد، مراقبت و رعایت ... تا به عشقی پایدار مبدل شود و بال هایش نشکند و نه تنها باقی بماند که اوج بگیرد ... باید در مسیر و در زمان، متحول و متکامل شد.

کار هر دو بازیگر به دلم نشست. ممنون.

شاید فرصت شود دوباره بیایم تا دقیق تر ببینم و بشنوم. مرسی
سلام برشما
سپاس از توجه و نگاه عمیق شما به اثر.
«هست و نیست» تلاش داره روابط انسانی رو از زاویه‌ای ملموس و واقعی به تصویر بکشه؛ جایی که کنار هم بودن فقط شروع ماجراست و ادامه‌اش نیاز به مراقبت، تعهد و درک متقابل ... دیدن ادامه ›› داره.

همون‌طور که گفتید، لحظه‌ها و خاطره‌ها مثل ردپاهایی به زمان و مکان گره می‌خورن و برای اینکه این خاطره‌ها زنده و پویا بمونن، باید عشق در مسیر زمان تغییر کنه، رشد کنه و متحول بشه.

نورپردازی، آهنگ‌ها و زمان‌بندی‌ها تو این نمایش به شکلی طراحی شدن که مخاطب بتونه این تحول رو حس کنه؛ از لحظه‌های روشن و امیدبخش گرفته تا لحظه‌های سکوت و درنگ. انگار که این صحنه‌ها می‌خوان بگن: برای موندن و اوج گرفتن، عشق چیزی بیشتر از «بودن» می‌خواد؛ نیاز به توجه و تلاش داره.
خوشحالم که این حس از کار به شما و بسیاری از تماشاگرانمون منتقل شده و تونسته آیینه‌ای از واقعیت‌های روابط انسانی رو به تصویر بکشه.
۲۳ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام و احترام.
اجرای تئاتر و بازی عزیزان که حرف نداشت. آفرین.

اما آن قدر شاید واقعی بنظر می رسید که گویی، این بار و در یک تئاتر می خواهیم، یکبار هم که شده، نقاب ها را از چهره ها برداریم و برای ساعتی مثل خودمان باشیم! (جسارت نباشد البته) ... اما به چه هدفی؟ ... در راستای نمایش مظلومیت زنان بیچاره و عاصی شده از دست شوهران ...
و بی خیالی و پستی و بی خاصیتی و دو دره بازی شوهران توجیه گر ...

از خودم می پرسم آیا زیر پوست شهر و زیر پوست خانواده ها و زیر پوست همه چیز و همه آدمها(بخصوص مردان)، اینچنین ... دیدن ادامه ›› شده است؟
و می گویم نه بابا. اینگونه هم نیست. اینجا صنعت مبالغه بکار گرفته شده است. محال است که ... همه مردان را به یک چوب رانده باشند. ...

در این جا، هنوز خوشبختانه هیچکدام از خانمهای صحنه، خلاف و اشتباه روشنی نداشتند... آنها همه به فکر زندگی و ساختن و محافظت و ادامه و صبوری و تامین خانواده و نگهداری بچه ها ... بودند و حتی سقط را هم بخاطر حفظ اندام برای شوهر خود در نظر داشتند. خانم ها گویا در پرده دری و جیغ و دادهایشان ... نیز کاملا محق بودند. چرا که مردهاشان از آن هفت خط های بی خیال بودند و زنها را عاصی کرده بودند!

اما امان از مردان بلهوس و بازیگوش و پنهان کار و روباه صفت این تئاتر که بنظر، یکی از یکی دیگر مکارتر بودند و بی خیال تر و هنرپیشه تر. هر یک مشغول یک سبک بازی و درگیر یک نوعی از اسارت های معمول ...

فاجعه ای است وقتی باور کنیم به این سطح از دریدگی کلامی عریان و شفاف رسیده ایم که یک عصبانیت کوچک چون یک گلوله برف با بیرون ریختن حرفهای محرمانه، به بهمن عظیمی تبدیل شود و بریزد روی سر همه و همه چیزشان را، شخصیت هاشان را، عشق را، محبت را، ارزش را و حتی وجدان را در زیر خود مدفون کند و دیگر حتی در این صحنه، نور یک مادر، یک پدر، یک بازگرداننده، یک ترمز، یک وجود نیک، حتی یک مرد خیلی مرد یا یک زن خیلی زن هم نباشد که بتواند این ماشین های خیابان یکطرفه را از سقوط به انتهای دره، از بی مرامی و از بیان صریح عفونت های وجودشان نجات بدهد ... پهلوان صفت باشد و به دام خشم نیافتد ... بشنود و چیزی نگوید ... برشان گرداند به خودشان ... و نگذارد که بعدها، وقتی که پیر شدند تازه بفهمند که چه آتشی به همه چیز خود کشیده اند ...

اینکه یک جرقه کوچک باعث شود که هر چه که هست ... بریزد و نابود کند و بگوید که شاید در خانواده که مهمترین نهاد سلامت یک جامعه است... باز بخصوص در مردان به این نقطه رسیده ایم که گویا بازگشتی هم نیست.

به نظرم ... نه همه ی مردان این قدر بد هستند و هوسباز و قمارباز و ... در پی کیف خویش و کوته نظر ... و جسارتا نه همه بانوان، همیشه بساز و در فکر حفظ و سازندگی و ... و فاقد خطا ‌...‌

این داستان بهتر است که اصلاح و تعدیل شود و یکجانبه نباشد. بخصوص چون طنز نیست.
سپاس
مطلب جالبی بود ... گفتم اینجا بگذارم شاید مفید باشد.
نوشته بود که صفویه باور داشت که باید حکومت را به امام زمان تحویل دهد اما به محمود افغان تحویل داد! با سقوط اصفهان و تسلیم سلطان حسین صفوی به محمود افغان ... به فروپاشی سلسله صفوی می رسیم که عبرتهای شگفت انگیزی در این فروپاشی وجود دارد...شاهان صفوی که با شعار تشیع بقدرت رسیدند سرانجام تجملگرایی، نابخردی و تبعیض ، پایانشان را رقم زد.
محمود افغان با لشگری از پابرهنگان، شهرهای ایران را یکی یکی فتح کرده و در 1722میلادی (یعنی ۳۰۰سال پیش) نزدیکی اصفهان رسید. اینجا، دو قشون محمود افغانی و قزلباش صفوی رودرروی میشدند. وضعیت دو قشون از هر حیث عبرت انگیز بود: در یک طرف، افغانان با لباسهای چرکین، پاره پاره و اسبان لاغر بود و در طرفی دیگر، قشون صفوی با لباسهای فاخر و اسبان فربه و زین و لگام زرین، شکم‌هاى بزرگِ به ناز و نعمت پرورده و خروار خروار پیه آویزان از شکم‌هایشان، که طرفِ مقابل را تحقیر می کردند.
محمود افغان به محاصره اصفهان پرداخت، شاه بی‌خبر و ابله ایران، همچنان اسیر تملقات درباریانش بود ... و سیر خیال می کرد در هپروت ...
با سلام و احترام.
هزاران آفرین ...
شاید پسند همگان نباشد اما واقعا دست مریزاد ...
خیال انگیز بود ...
معنی تئاتر را فهمیدم.
درود
سلام. قطعا زحمت زیادی کشیده اید.
اما بیش از بیست دقیقه نتوانستم بنشینم.
شاید انتظارم از شماها خیلی بالاتر بود.
شاید این نوع طنزها مورد پسند من نیست.
با آرزوی دیدن کارهای بهتر از عزیزان.
نرگس اورج علیزاده این را دوست دارد
والا خوب بیست دقیقه دووم آورودی
۱۳ شهریور
Sajjad Daliri
والا خوب بیست دقیقه دووم آورودی
جالبه کسی که درست هم انتقاد میکنه شما مسخرش میکنید!
۲۲ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام. با درود و ضمن احترام به نظرات دیگران ...
شب سوم را به تماشا نشستم. قاعدتا ممکن است الان کار پخته تر شده باشد...

بنظرم در کنار نقاط قوت و زیبایی های ناشی از بکارگیری حرفه ای ها، تلفیق ها و ترکیب های خاص ... تاکیدا آن شب، نقاط ضعف هم کم نداشت. بنظرم هنوز باید روی آن کار میشد تا ضمن پرداخت بیشتر به ارکان و اجزا، به ارزشهای کار افزوده بشود.‌ نقائص و گسستگی هایی دارد که شاید، درک و انسجام قطعات آن، عامدانه به احساس و ادراک بیننده سپرده شده است.

در اینجا، ترکیب خاص و ویژه ای از تئاتر و ترانه، موسیقی و هنر و احساس ... بوجود آمده است، اما بنظرم مخاطب نباید احساس کند که قرار است از این تمرکز خاص بر موضوع، یک لذت معمولی و متداول ببرد و دچار نشاط بشود. ذات این اثر کمدی نیست. مواجهه با واقعیتهایی که لزوما نشود برای آنها کاری کرد، قاعدتا حزن انگیز است.
مرگ اما، ارزش اندیشیدن را دارد. تاثیر و بازخورد مرگ دیگران(هر کسی که باشد ... از خانواده، دوست، خودی، غریبه، سلبریتی و ...) بر بازماندگان، ... دیدن ادامه ›› متنوع و متفاوت است. بخصوص وقتی یکباره، ناگهانی، خارج از قاعده و یا دور از انتظار باشد. مرگ دیگران، معمولا تلنگری می شود به خود آدم.
یکجا یاد آن ترانه قدیمی افتادم که میگفت: همیشه در مصاف مرگ، نقاب از چهره می افتد ...

ضمن احترام به صاحب اثر، بجای برخی پرده های کمی نامانوس(مثل برخی نکات در خاطره ی علی اکبر شیدا)، می شد مثلا به قدرت و صلابت در انتخاب و پذیرش مرگ با عزت، توسط امثال خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان هم سری زد. با فضای امروز جامعه ما نیز سازگارتر بود... وقتی بوضوح، شجاعت انتخاب برخی را شاهدیم ...

در پایان و با امید بازبینی و تکامل کار طی زمان:
بقول عرفان نظر آهاری:
"سوگواری ما بیش از آنکه از مرگ کسی باشد از حسرت زندگی نزیسته اوست. داغ زندگیِ نکرده‌ی یک درگذشته، جگر هر بازمانده ای را تا ابد می سوزاند...
زندگیِ زیسته حتی مرگ را هم پذیرفتنی می کند."

اگر زیاده گویی شد... ببخشید‌‌.
با سلام و احترام.
طولانی بودن نمایش با اجراهای زیبا، منظم و ترکیبی جوانان رفع می شد و نمایش، هر بار ... جان تازه ای می گرفت. آفرین.
کار پر محتوا، فاخر، سرگرم کننده، ارزشمند و دشواری بود. به همه دست اندرکاران باید تبریک گفت.
صدای بازیگران بخوبی به همه سالن نمی رسید.

مشاهده ی درخشش ستاره هایی مانند جناب آقای آئیش، سرکار خانم اسپهبدی و ... نیازمند تلسکوپ نبود. مرحبا ...

و بلی. بدبخت ملتی که به قهرمان نیاز دارد.
متشکرم.
با سلام و احترام.‌
ضمن تشکر از همه عوامل بخصوص بازیگران، که این چندگانگی شخصیت را به نمایش گذاشتند. کمدی بود اما ... !
کاش توهمات بیمار در مرور و عبور از دوره ها ... از کودکی و فشار معلم و زجر دبستان، مرور تاریخ قاجار و هیتلر، از فیلم ها، از تنها افتادن در جزیره تا سقوط آخر روی تخت ... و در موسیقی و آوازهای قشنگ متن، فقط بر محور عقده های "خاص" و ناتوانی هایش در رسیدن به امیال خاص نمی چرخید.
گویا اینگونه که همه را منع می کنند و اما در خلوت و اخیرا آشکارتر، آن کار دیگر را ... خیلی ها را گرفتار شیزوفرنی و لذت بردن از شوخی های خاص و توهماتی از این دست کرده است. بد نبود اگر در جنبه های دیگر هم از حصارها بیرون میزد و ...
اما میزان، حضور پر رنگ مخاطب است.
پیروز باشید.
هزاران درود بر شما
و نوع نقدتان ک از زاویه ی نگاهتان به تناسب دیدگاهتان کاملا صحیح و قابل احترام است
اما شما به تماشای یک امپرسیون نشسته اید
در اینجا چیدمان دقیق، سایه‌روشن‌کاری، ژرفانمایی فنی و ترکیب‌بندی متعادل و معماری‌گونه رعایت نمی‌شود....
امپرسیون برای ایجاد لحظه و طرح سوال است برای همین همیشه در ابهام است وقتی استنتاج شما این است ک باید به خیلی چیزها و عوامل دیگر ... دیدن ادامه ›› پرداخته میشد به مفهوم آن است ک این اثر توانسته این ایکاشها را در ذهن متبلور کند وگرنه دلیلی برای این نوشتن وجود نداشت
لطفا تابلوی بلوار کاپوچین اثر کلود مونه را سرچ بفرمایید
هرکسی به تناسب نگاهش میتواند درباره اش حرف بزند ک همگی درستند و شاید در تقابل هم باشند اما تابلو ، یک تابلو است
از تمام وجودمان بابت حضورتان سپاسگزاریم
و نوع دغدغه اتان را پاس میداریم🙏
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام.
بار دوم با همراهی یک رفیق به تماشای این طنز تلفیقی آمدم.
او خندید ... من هم.
تماشاگران هم (حداقل آیتم به آیتم) در سالن می خندیدند.

عبور از قتل، اختلاس، جدایی، پارتی بازی، فساد، حبس، منع اندیشه، سرقت، گریز، مافیا، درد تنهایی، ناکامی، افسردگی، خودکشی و عاشقیت اما این بار با زبانی شیرین و از زاویه ای متفاوت ... بنظرم‌ نگاه جالب، بنوبه خود بامزه ای بود که با هنر همه عوامل دست اندرکار، (و بخصوص بازیگران اصلی)، یک ترکیب fun و فانتزی را ارائه میکرد.

پس متشکرم. همین
آفرین...
صفر تا صد جریان ... در کل اجزا ... خلاقانه بود.

طنزی متفاوت، که ممکن است از نظر برخی ... ساده بنظر برسد
اما نگرشی ویژه و جالب به موضوعات و مفاهیم و حتی لغات ...
و اجرای عالی و دلپذیر یکایک افراد.

دلشاد باشید الهی.
سلام. بسیار ساده و فاقد جذابیت.
ممنون از نظر و‌نقد شما فقط ای کاش بیشتر توضیح میدادین که غیر ساده بودن و جذابیت و در چه چیزی میبینید ؟
بازهم ممنون از نقد شما به دیده منت
۱۷ آذر ۱۴۰۲
محمود مداحی
ممنون از نظر و‌نقد شما فقط ای کاش بیشتر توضیح میدادین که غیر ساده بودن و جذابیت و در چه چیزی میبینید ؟ بازهم ممنون از نقد شما به دیده منت
با سلام و احترام.
خدا قوت.
جنگ و مصائب آن اساسا از جنس کمدی نیست. صدای آژیر قرمز، یافتن و برگرداندن پیکر برادر مفقودالاثر، پای روی مین مانده، قصه چشم انتظاری مادر، حضور ناگهانی دایی ساده لوح و دلسوز و با معرفت و مجادلات افراد ساده لوح با یکدیگر بر روی صحنه، با تکنیک شیرین زبانی و لهجه و کلمات و شوخی های ساده شبه لورل و هاردی ... شاید هیچ چیزش مفرح نیست.
جنگ واقعی و بر خاک افتادن خوبان ... نه مقدس است و نه مفرح و هیچ چیز از تلخی آن کم نمیکند. شاید هم باید به ساده لوحی خودمان باید بخندیم. نمی دانم.

از تلاش جمع سپاسگزارم و آرزوی توفیق دارم.
۱۸ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام و احترام.
کاری تحسین برانگیز و پرمعنا ...
با شبیه سازی کاراکترهای ملموس، منطبق و واقعی ... از خودفروشان، منفعت طلبان و سواستفاده کنندگان در قاموس ساس، شپش، سوسک، زالو یا موریانه ...

و صد البته نهیبی دردناک با پیشگویی یا نمود یک فروپاشی محتوم ...

در پایان کار یک سوال ذهنم را مشغول کرده بود که در مقابل هجوم فریبکاران و خاموشی پذیرندگان، آیا راهی برای ممانعت از سقوط هست؟ ...

با تشکر و آرزوی توفیق ...
دقیقا به زیبایی تصور ذهنی این اثر را نوشتین
۰۳ آذر ۱۴۰۲
عماد سالکی (emadsaleki)
ممنون که به تماشای نمایش ما نشستید
۰۴ آذر ۱۴۰۲
تشکر بسیار فراوان از نگاه ارزنده‌تون🏵️🌼
۰۷ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام و تشکر. نمی توان از عوامل کار و بخصوص بازیگران تشکر نکرد.
حرفه ای، و تاثیرگذار .. در همه چیز بخصوص در بیان و تغییر حالات و انتقال حس ...

آفرین.
با سلام و تشکر.
کار قشنگی بود. خسته نباشید ...

همراهی مثبت تماشاچیان در همه لحظات نمایش، نشاندهنده تحقق هدف شما بود.
و همین واقعا کافیه ...
اینکه بتوانید این همه تلخی شرایط را برای ساعت هایی در حین و پس از نمایش، از تماشاچیان خود دور کنید.

درود
ممنون که کارو دیدین🌹🙏
و خوشحالیم که دوست داشتید کارو🌹🙏
۰۱ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام.
یک نکته که در نوشته قبلی یادم رفت به آن اشاره کنم ... همراهی دقیق نت های موسیقی آن عزیز بالکن نشسته با کلام و متن و حس و حال و شرایط روحی و احوال کاراکترها بود. نت ها هر تغییر حالتی را از غم و شادی و تعجب و حادثه را همزمان تعقیب می کرد ... و نهایتا آهنگ آخر ...
این ها خیلی روی کیفیت کار تاثیر داشت و در واقع این تئاتر ۳ بازیگر ارزنده داشت. مجددا به گروه تبریک می گویم. درود
با سلام و احترام.
متشکرم. احسنت.

کار جناب آقای شرفی که انصافا حرف نداشته و نداره ...
عشق ایشان روی صحنه، اگر چه جنگ در چارچوب خیال بود ... اما عشق ایشان به خود تئاتر مشهود و غیر فایل انکار است.

خانم یکتا ناصر هم ... بسیار متفاوت با یکتای سینما، این بار در یکتای تئاتر، موفق تر، پخته تر، هنرمندتر، واقعی تر و دلچسب تر ظاهر شدند و مایه گذاشتند. ... صد البته در این تنگناهای صحنه برای خانم ها ... ... دیدن ادامه ›› عالی بودند.
داستان ... در خیال و بازیهایش ... و نقابهای ما انسانها ... یک داستان بسیار واقعی و گویاست. انسان، چقدر پیچیده است ... و چقدر ناپیدا ... و انسان هنرمند ... چقدر در آسیب از خیال و انتظار

درود. در کل لذت بردم ...
و بخصوص به کسانی که به موضوعات روح و روان و پیچیدگیهای آن علاقه دارند و تئاتر در تئاتر را می پسندند... پیشنهاد میکنم حتما ببینند ...
درود
با سلام و احترام
بی شک تئاتری قوی، دارای محتوا و ارزشمند بود و بازیگران کار خود را به نحوی بسیار شایسته به اجرا در آوردند.

این شاید به نظر مهم نباشد اما ناخواسته و جانبی، اثر منفی می گذارد.

به نظرم نکته کمی آزار دهنده که تمرکز آدم را کم می کرد، شاید استقرار صندلی های بدون پشتی برای تماشاگران (ردیفهای جلویی) بود. بخصوص وقتی تماشاگر این تئاتر، اولا در میان اتاق بحث و مشاجره و گفتگو و نزدیک به صحنه اجرا قرار دارد (که البته شاید این انتخاب و این نوع حضور نزدیک در میان صحنه و قاطی بودن با ماجرا، جزو ایده های ارزنده کار باشد)، لیکن واقعا امان آدم را می برید. بخصوص برای من کم تحمل که ناچار چون قوز می کردم نمی توانستم با میمیک صورت بازیگران همراه شوم و از آن همه زیبایی در بیان و ادبیات کار، بهره لازم ... دیدن ادامه ›› را ببرم.

آفرین. کار یکی بود و جدای از نکته فوق، باز هم به عنوان یکی از ارزشمندترین کارهایی که دیدم، در خاطر می ماند و معرفی خواهم کرد به سایرین.
ارادتمند
درود بر شما
نمایش خرده جنایت های زن و شوهری
از همین گروه به کارگردانی افشین قاسمی
در خانه موزه استاد انتظامی تا پایان آذر اجرا می گردد.
منتظر حضور سبزتان هستیم.
روابط عمومی
نمایش خرده جنایت های زن و شوهری
۱۴ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید