در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
با توجه به راهپیمایی مناسبتی جمعه ۳۰ شهریور در محدوده مرکز شهر، لطفا حتما در زمانبندی حضور خود برای تماشای برنامه‌های هنری، تمهیدات لازم را در نظر بگیرید.
تیوال | لیلاج درباره نمایش شالهنگ: با سلام و احترام. اجرای تئاتر و بازی عزیزان که حرف نداشت. آفرین.
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:17:06
با سلام و احترام.
اجرای تئاتر و بازی عزیزان که حرف نداشت. آفرین.

اما آن قدر شاید واقعی بنظر می رسید که گویی، این بار و در یک تئاتر می خواهیم، یکبار هم که شده، نقاب ها را از چهره ها برداریم و برای ساعتی مثل خودمان باشیم! (جسارت نباشد البته) ... اما به چه هدفی؟ ... در راستای نمایش مظلومیت زنان بیچاره و عاصی شده از دست شوهران ...
و بی خیالی و پستی و بی خاصیتی و دو دره بازی شوهران توجیه گر ...

از خودم می پرسم آیا زیر پوست شهر و زیر پوست خانواده ها و زیر پوست همه چیز و همه آدمها(بخصوص مردان)، اینچنین ... دیدن ادامه ›› شده است؟
و می گویم نه بابا. اینگونه هم نیست. اینجا صنعت مبالغه بکار گرفته شده است. محال است که ... همه مردان را به یک چوب رانده باشند. ...

در این جا، هنوز خوشبختانه هیچکدام از خانمهای صحنه، خلاف و اشتباه روشنی نداشتند... آنها همه به فکر زندگی و ساختن و محافظت و ادامه و صبوری و تامین خانواده و نگهداری بچه ها ... بودند و حتی سقط را هم بخاطر حفظ اندام برای شوهر خود در نظر داشتند. خانم ها گویا در پرده دری و جیغ و دادهایشان ... نیز کاملا محق بودند. چرا که مردهاشان از آن هفت خط های بی خیال بودند و زنها را عاصی کرده بودند!

اما امان از مردان بلهوس و بازیگوش و پنهان کار و روباه صفت این تئاتر که بنظر، یکی از یکی دیگر مکارتر بودند و بی خیال تر و هنرپیشه تر. هر یک مشغول یک سبک بازی و درگیر یک نوعی از اسارت های معمول ...

فاجعه ای است وقتی باور کنیم به این سطح از دریدگی کلامی عریان و شفاف رسیده ایم که یک عصبانیت کوچک چون یک گلوله برف با بیرون ریختن حرفهای محرمانه، به بهمن عظیمی تبدیل شود و بریزد روی سر همه و همه چیزشان را، شخصیت هاشان را، عشق را، محبت را، ارزش را و حتی وجدان را در زیر خود مدفون کند و دیگر حتی در این صحنه، نور یک مادر، یک پدر، یک بازگرداننده، یک ترمز، یک وجود نیک، حتی یک مرد خیلی مرد یا یک زن خیلی زن هم نباشد که بتواند این ماشین های خیابان یکطرفه را از سقوط به انتهای دره، از بی مرامی و از بیان صریح عفونت های وجودشان نجات بدهد ... پهلوان صفت باشد و به دام خشم نیافتد ... بشنود و چیزی نگوید ... برشان گرداند به خودشان ... و نگذارد که بعدها، وقتی که پیر شدند تازه بفهمند که چه آتشی به همه چیز خود کشیده اند ...

اینکه یک جرقه کوچک باعث شود که هر چه که هست ... بریزد و نابود کند و بگوید که شاید در خانواده که مهمترین نهاد سلامت یک جامعه است... باز بخصوص در مردان به این نقطه رسیده ایم که گویا بازگشتی هم نیست.

به نظرم ... نه همه ی مردان این قدر بد هستند و هوسباز و قمارباز و ... در پی کیف خویش و کوته نظر ... و جسارتا نه همه بانوان، همیشه بساز و در فکر حفظ و سازندگی و ... و فاقد خطا ‌...‌

این داستان بهتر است که اصلاح و تعدیل شود و یکجانبه نباشد. بخصوص چون طنز نیست.
سپاس