در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال جواد آشفته | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 00:52:29
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
به نظرم صاحب اثر در این کار به هدفش میرسد. خوب هم میرسد. بی تکلف و بی ادعا.
ما مخاطبان تئاتر هم میتوانیم نقد شویم، چرا که نه!
همانطور که ما هر اثری را به هر شکلی، حرفه ای و غیر حرفه ای در تیوال نقد میکنیم، امتیاز میدهیم و در موردش آزادانه مینویسیم، نمایش «مخاطب»، مخاطبان تئاتر را به شکلی خیلی محترمانه و با احتیاط نقد میکند و حتی به آنان معترض است.
منِ مخاطب هم میتوانم اشتباه ببینم، اشتباه بشنوم، اشتباه حس کنم، حتی نبینم، نشنوم و حس نکنم!
این نمایش از سختی و رنج رسیدن به تشکیل تئاتر روی صحنه صحبت میکند و البته پیامدهایش برای عوامل آن تئاتر. و بعد مخاطب شاید با کتلتی درون یک ظرف می آید، تماشا میکند و میرود. میرود که در تیوال نقدش را بنویسد، ستاره اش را بدهد و بعد واقعا میرود که میرود که میرود.
انگاری تئاتر و نمایش برای ما فقط جنبه ای سرگرم کننده دارد و ابزاری روشنفکرانه است که با رفتن به سالن نمایش، در موردش نقد بنویسیم و پز بدهیم. پس تاثیرش چه میشود؟ کجا بدردمان خورده و میخورد؟ اصلا تکانمان میدهد؟ اصلا با این ذهنیت آمده ایم که تاثیر بگیریم یا برای پز آمده ایم؟ آمده ایم که ببینیم یا آمده ایم که نقد کنیم؟ آنچه که صاحب اثر در ذهنش داشته، رنجی که گروه کشیده اند و بعد از تئاتر هنوز درگیر آنند، چه میشود؟ تئاتر یک شیئ است یا جان ... دیدن ادامه ›› دارد؟ آیا ابزاری برای به رخ کشیدن منِ مخاطب یا صاحب اثر است؟ موضوعی که درباره اش صحبت شده چه سرنوشتی در ذهن مخاطب پیدا میکند؟
با دیدن نمایش، این مصرع از سعدی برایم تداعی شد که:
«ما کجاییم در این بحر تفکر، تو کجایی؟»
این اولین کاری بود که از صاحب اثر میدیدم. در ساختار متن و فرم هماهنگی ‌و همخوانی وجود داشت. نویسندگی منسجم و قوی در عین سیالیت قصه و گسست های زنجیروار داستانک ها هم جالب توجه بود.
کلیت اثر به نظرم جسورانه بود و البته رادیکال. و این برای کسی که صاحب نامی در تئاتر باشد، سخت تر و جسورانه تر است.
ضمنا این کار، یک نمایش تعاملی نیست و نباید هم باشد. تعجب میکنم که بعضی آن را تعاملی می نامند. این نمایش در مورد مخاطبان تئاتر است ولی دلیلی نمیشود که آنها بخواهند در روند کار تاثیرگذار باشند. هر نمایشی که بازیگرانش روی صندلی مخاطب نشستند، تعاملی محسوب نمیشود! فرم این کار ایجاب میکند که بازیگران بین تماشاچیان باشند و اگر سوالی از مخاطب پرسیده میشود، نه در جهت دخل و تصرف آنان در روند نمایش که صرفا به نمایش گزاردن نگاه متفاوت هر مخاطب به یک پدیده یا نمایش یا هر چیز دیگری است (که گاهی مثل نقدها و نظرات می تواند خام، پخته، کودکانه، حرفه ای، غیر حرفه ای، علمی، غیر علمی، شیئ پندارانه یا … باشد)
مثلا صحبت از تجاوز مداوم یک پدر به دختر خردسالش از ۱۲ تا ۱۶ سالگی اش است ، بعد مخاطبانی از دختر میپرسند:
- «تونستی فراموش‌کنی؟!!»
-«هنوز پدرت رو دوست داری؟!»
-«خود تجاوز سخت تر بود یا به یادآوردنش؟!»
واقعا سوالات شاهکار و مغزهای متفکری هستند!
هماهنگی بین اجزا در اجرا جالب توجه بود و قطعا کار آسانی نبوده است.
بازیگر مرد با بدنی تربیت شده برعکس بازیگر زن که تکلیفش با بدنش، نقشش و حتی کل اثر مشخص نبود و ربات وار به اجرا واداشته شده بود، حرف زیادی برای گفتن داشت.
اما کلیت کار، یک مانیفست شبه فلسفی و وعظ گونه بود تا یک اثر نمایشی. عملا متنی به معنای نمایشنامه وجود نداشت. هیچ لزومی برای اجرای این متن روی صحنه نبود. متن میتوانست در قالب یک پند، شعر، رمان یا هرچیز نوشتاری دیگری عرضه و ابراز شود؛ با وجود تمام نقایصش. از جمله کلاژ گونگی و عدم انسجام زبانی، دستوری و ساختاری اش. با توجه به دیدن اثر قبلی صاحب اثر (بیگانه در خانه) ، متوجه شدم که صاحب اثر اصولا نویسنده خوبی نیست. به خصوص در دیالوگ نویسی، خلق موقعیت دراماتیک، رعایت انسجام زبانی و دستور زبان.
موضوع دیگر عدم زیست صاحب اثر در آن چیزی بود که داعیه اش را داشت و میخواست به مخاطب توصیه اش بکند اما این عدم زیست و حل نشدگی، باعث شده بود تصنع و وجود مانع برای زیست نکردن مخاطب در اثر فراوان باشد. شبیه این است که کسی از ذن و مراقبه و مواردی از این دست از طریق سرچ اینترنت و جستجوی سطحی اطلاعاتی کسب کرده است و می خواهد آن ها را با آب و تاب برای تو تعریف کند و خودش نیز با خلاقیتی که دارد چیزهایی به آن می افزاید و نتیجه هایی از آن میگیرد. اما نمیشود آن چیزی که باید بشود. مقایسه کنید با سایر آثار در قالب های متفاوتی که در این ... دیدن ادامه ›› زمینه اند.
مهم ترین نکته در مورد کلیت اجرایی کار اما به صاحب اثر برمیگردد که مشخص بود یکی از مهم ترین ویژگی های کارگردانی و اجرای تئاتر را به کار نگرفته یا ندارد.
از مهم ترین خصیصه های تشکیل تئاتر، شناخت اقتضای «زمان» و «مخاطب» است که به هیچ نوع در این تئاتر دیده نمیشد. تقریبا تمام هنرها به ابزار ثبت و ضبط مجهز اند. نقاشی روی بوم، فیلم بر روی نگاتیو، موسیقی بر روی کاست، شعر و رمان و نمایشنامه بر روی کاغذ و قس علی هذا که می توانند علاوه بر زمان تولیدشان در سالیان متمادی بعدی در طول تاریخ نیز مخاطب داشته باشند. اما در مورد تئاتر چه؟ مخاطبی میتواند دقیقا همین شکل اجرایی را ده سال بعد یا صد سال بعد ببیند؟ ثبت اجرای تئاتر چگونه است؟ به هیچ گونه! لطفا نفرمایید فیلم تئاتر! چون فیلم تئاتر به هیچ شکل نمی تواند گویای اجرای تئاتر باشد و دیدن تئاتر بر روی صحنه احوالات، القائات و احساساتی کاملا متفاوت با فیلم تئاتر دارد. فیلم تئاتر فقط رمقی بی مایه از اجرای تئاتر را ضبط میکند. بنابراین اجرای یک تئاتر بر روی صحنه، فقط در همان برهه اجرایی معنا دارد و لاغیر. این یعنی صاحب اثر باید با شناخت مقتضیات اقدام به اجرای تئاترش کند. (البته که ما داریم در مورد اجرای «یک اثر بر‌ روی صحنه» صحبت میکنیم، نه در مورد سبک و نوآوری های اجرایی، که می تواند به اقسام مختلف ابزار، ثبت شود)
خب با این وجود و در شرایط و زمان اکنون که مخاطب دارد از زمین و آسمان برایش اقسام بلا می بارد و در پایین ترین قسمت قائده هرم مزلو قرار دارد، مراقبه سیخی چند برایش ارزش دارد؟! سکوت به چه کارش می آید؟ ذن به چه چیزش کمک میکند وقتی در تامین ابتدایی ترین نیازهایش مانده است؟
فرض بگیریم صاحب اثر، نمایشنامه این اثر را نوشته است و عالی هم نوشته است که ننوشته است! اما‌ دلیلی بر اجرایش وجود ندارد.
اگر در همین قالب و تم و موضوع فیلم ساخته شود، نقاشی شود، شعری گفته شود یا رمانی، پذیرفتنی است. چون میماند، سال ها بعد ممکن است کسی ببیندش، بشنودش، بخواندش و ارتباطی برقرار کند اما وقتی داریم از تئاتر حرف میزنیم و اجرایش در برهه زمانی محدود و با مخاطبانی که حال و روزگار اغلب قریب به اتفاقشان مشخص است، اجرای این محتوا و تم و موضوع کاملا بی معنی و توهین آمیز است.
این یعنی صاحب اثر یا از همه چیز بی خبر است(که بعید است) یا میخواهد بگوید هیچ خبری نیست یا خودخواه است و به رخ کشیدن اثرش را به همه چیز ترجیح میدهد یا بلد نیست؛ که گزینه سوم و چهارم محتمل تر است.
مگر اینکه بگوییم صاحب اثر، اجرایش را برای قشر خاصی از بورژواها ساخته است! تنها در این صورت، این اجرا از طرف همان بورژواها می تواند قابل احترام باشد!
دوست گرامی

از نقطه نظراتتان چنین برداشت میکنم : " بدون دندان بستنی نمیتوان خورد "

ولی می شود ... کافیست آنرا بمکید ... برای درک کامل یک تجربه راه نزدیک شدن به آنرا میبایست پیدا کرد نه آنکه درک آنرا به وجود چیز ... دیدن ادامه ›› دیگر مشروط کرد .

اگر ساختار زندگی را تنها براساس هرم مزلو طراحی کرده باشید هیچگاه نمی توانید از لذات لحظه ای غیر قابل پیشبینی زندگی که ساختار مشخصی ندارند بهره ببرید .
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
علیرضا علی پور
دوست گرامی از نقطه نظراتتان چنین برداشت میکنم : " بدون دندان بستنی نمیتوان خورد " ولی می شود ... کافیست آنرا بمکید ... برای درک کامل یک تجربه راه نزدیک شدن به آنرا میبایست پیدا ...
'بدون دندان، فقط بستنی و مایعات میتوان خورد، بقیه غذاها را بیخیال شوید و دنبال تغییر بخت و شرایط هم نباشید'
مثالتان را باید اینطور میزدید، چون به همراه توضیحاتتان به این شکل می شود.
دوست عزیز‌؛
موضوع، لذت بردن یا نبردن یا بحث زیبایی شناسانه نیست. اصل توجه به اقتضا و شرایط اجرای تئاتر است.
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بنده اولین کاری بود که از آقای مساوات میدیدم و راجع به شباهت این کار به کارهای قبلی نمیتونم نظری بدم.

و راجع به این کار باید بگم که ما رایتُ ... دیدن ادامه ›› الا جمیلا!
.
بیگانه در خانه بیشتر یک اثر پژوهشی محسوب می شود تا یک تئاتر که بخواهید در آن به دنبال منطق ها، داستان خاص، فرم منحصر به فرد و روایت نابی بگردید. این پژوهش، بر مبنای یک تحقیق علمی و علت و معلولی نیست و بیشتر حسی و شخصی است. شیوه این پژوهش نیز بر اساس قیاس شکل می گیرد. قیاس تئاتر با سینما.
بیگانه در خانه در واقع سیلی سخت تئاتر به سینماست(از نظر صاحب اثر) و سینما را در عمق محتوا و فرم خود به شدت زیر سوال می برد، یا بهتر بگویم حاضر نیست تئاتر را به سینما بفروشد، یا حداقل می توان گفت سینما را عریان می کند و روبروی مخاطب قرار می دهد تا مخاطب بدون بزک و زرق و برق به آن نگاه کند.

سینما زاییده تئاتر است و حالا به یک فرزند ناخلف بدل شده است. سینما در واقع تئاترِ بزک شده و پر فریب و حقه است. در واقع سینما حقیقت را به وسیله دروغ و حقه بیان می کند! از همین رو نسبت به تئاتر که کاملا عریان و بی غل و غش است، گستره بیشتری از مخاطب را جذب می کند.

شخصیت پردازی ها و روند داستان نیز بر همین اساس و با کنایه هایی حول همین محور پیش می رود. در واقع صاحب اثر تئاتر را یک حقیقت و سینما را دروغ(پر حقه) می داند و با اشاراتی در طول کار، بر این موضوع تاکید می کند که سینما و توانایی هایش بیشتر به خاطر زرق و برق و بزک آن است!

اما این زرق و برق چیست؟ شاخص ترینش، پدیده ای است به نام دوربین!

در سینما حقه حرف اول را می زند، در حالی که تئاتر به خالصانه ترین وجه رو در روی مخاطب قرار می گیرد.

مدیوم تئاتر در مقایسه با مدیوم سینما محدودیت دارد. در تئاتر، ما قادر به نمایش خیلی از دیتیل ها و کدگذاری های ریز نیستیم. شبیه یک حلقه ازدواج که به عنوان کدی برای گره گشایی در این کار مطرح است.

با استفاده از دوربین به سادگی می توان نماهای زیبا و سینماتیکی به وجود آورد. در حالی که این کار در تئاتر باید بدون عنصر دوربین و صرفا با استفاده از میزان های خالص و خاص به وجود آید که در آخر نیز آنچه که در مدیوم دوربین در می آید بی نقص تر و جذاب تر است. همین است که خلاقیت در تئاتر بسیار بارزتر از خلاقیت در سینماست.
ما میزان های ساده ای در کار میبینیم که با دخالت دوربین به نماهای متفاوت و جذابی تبدیل می شوند. حال آنکه در تئاتر تمام آن چیزی که روی صحنه است، قابل مشاهده است و نمیتوان حقه هایی شبیه حقه های سینما را به کار برد.

و همه اینهاست که تئاتر را سخت تر از سینما می کند. اگر ما تئاتری ها هم امکانات و بزک ها و حقه ها و دوربین سینما را داشتیم، از خیلی از فیلمسازان بهتر عمل می کردیم، حتی از هیچکاک! کما اینکه در این کار، نماهای به تصویر در آمده در قاب دوربین، بسیار بهتر از بسیاری از فیلم هاست! بیگانه در خانه می گوید ما تئاتری ها هم بلدیم که کارهای خفن و جذابی انجام دهیم اما نمیخواهیم خود را به آنچه که سینما آلوده شده، آلوده کنیم!

نمایش قسمتی از فیلم به صورت سیاه و سفید و متعاقبا رنگی هم دلیلی بر اشاره به تاریخ سینماست. حتی از آنجایی که فیلم رنگی می شود، روایت نیز شکل و ریتم دیگری به خود می گیرد. همچنین با شیوه قاب بندی ها نیز سعی در اشاره به تاریخ سینما شده است اما باید بگویم که به طور کلی اشاره خام و ناپخته ای است.

بیان بازیگر خانم هم دائما در حال سوییچ شدن از بیان تئاتری به بیان سینمایی است.

افسوسِ صاحب اثر بر اینکه مخاطب عمدتا به فریب و بزک سینما دل می بندد و غالبا تئاتر را که بی حقه و با راستی محتوای خود را عرضه می کند، پس می زند، کاملا محرز است.

صاحب اثر سعی داشته تا با پرورش داستانش در دل این قیاس و سوار کردن فرمی خاص بر ایده اصلی (قیاس سینما و تئاتر) سر و شکلی به کارش بدهد. فرم کار مقلد سینمای لینچ است. قاب بندی ها، تصویرسازی ها و حتی سبک روایت. چه حیف که صاحب اثر با ترس از اینکه اثرش صرفا پژوهشی باشد، سعی کرده است این کار را انجام بدهد، چه اشکالی داشت که فقط همان حس خودش نسبت به سینما و تئاتر را بیان می کرد؟ در دل همین فرم، او با عوض کردن جای فیلمبردار با بازیگر، مطرح کردن موضوع گوزن و المان های دیگری سعی داشته است که کار ابعاد مختلفی به خود بگیرد و در آن ایهام به وجود آورد که مخاطبش را درگیر کند که البته موفق بوده است اما به دنبال منطق در آن نگردید! به این معنی که فرم کار کاملا بر محتوا می چربد.

بعضی از دوستان گفته بودند، کار به سبک هیچکاک نزدیک است، در حالی که نه شیوه اجرایی و نه متن ابدا به هیچکاک هیچ ارتباطی ندارد و صرف اینکه صحنه هایی از فیلم روانی در آن نمایش داده می شود، نمی توان آن را به سبک هیچکاک ارتباط داد. فرم کار و حتی متن به دیوید لینچ نزدیک است و باید آن را وامدار لینچ و سینما و مدیوم او بدانیم.

واقعا کار بسیار سختی انجام داده شده. این همه هماهنگی و تمیزی کار نشانه قدرت کارگردان در هدایت گروهش داره. دم همشون گرم. این کار از سر تئاتر ایران زیادیه!
فقط چندتا موضوع اینکه متن بیگانه در خانه در دیالوگ نویسی بسیار ضعیفه. فوق العاده ضعیفه! اما نمی توان روایت کار را ضعیف دانست، فارغ از اینکه وامدار لینچ است یا نه!

بازیگر آقا چقدر بد بود. چه لحنی؟ چه اکتی و چه ری اکتی؟ چه جنس بازی؟ چه هارمونی ای؟ چه اوج و فرودی؟ ازین بدتر هم مگه میشه؟ چرا؟ واقعا حیف.

بازیگر خانم هم چالشی رو که در شخصیت بود، زیاد اجرایی نکرده بود و نسبت به نقش خیلی ضعیف تر بود.

به طور کلی من فکر میکنم ایده اصلی و فرم کار اینقدر سنگین بوده و کارگردان رو با خودش درگیر کرده که شاید زیاد وقتی برای بازیگران اختصاص داده نشده.

و راجع به بازی نوید محمدزاده عزیز در کار، ایده جالبی بوده که اسم ایشون به اون صورت عنوان شده. خود این انتخاب هم دلیلی بر قیاسی هست که در بالا بهش اشاره کردم. اینکه پدیده ای به نام سلبریتی بار بزرگی از جذب و گاهی فریب مخاطب رو در سینما به دوش میکشه اما در این کار با این نوع استفاده از نوید محمدزاده که چهره اش کاملا از نظر پنهانه، باز هم داره به تئاتر اشاره میشه که به نظرم کاملا به جا و درست و در راستای کار هست.

فقط امیدوارم آقای مساوات عزیز به غرور و کبر گرفتار نشه!!

پ.ن: به نظر بنده، اگه میخوایم نظری راجع به هرکاری بدیم باید اسم صاحب اثر رو از کار کنار بزنیم و به خود اثر نگاه کنیم. چیزی که من دارم میبینم اینه که دوستان با توجه به نام صاحب اثر دارن کار رو نقد می کنن. یه عده از خود ما تئاتری ها نمیخوام بگم بر اساس حسادت (شاید غبطه واژه بهتری باشه) اما خیلی کورکورانه نقد میکنیم. از اون طرف هم خیلی ها گریبان چاک میدن و تعریف و تمجید میکنن. امیدوارم از این نوع تقدیس و تکفیر گرایی به دور باشیم.

یه سری از دوستان هم ایده کار رو کپی از یه سری از تئاترها ذکر کردن که بنده فارغ از این موضوع، این مطلب رو نوشتم.


.

هنوز کار رو ندیدم و اتفاقن به طور معمول نقد های دوستان رو قبل از دیدن کار لذت بخش می دونم ؛
بسیار مبسوط، عالی و موشکافانه نوشتید
ممنون
۲۰ دی ۱۳۹۸
سرکار خانم طالب لوی عزیز، اول راجع به اونچه که بنده پژوهشی در قالب قیاس سینما و تئاتر گفتم، متعاقبا در مطلب عنوان کردم که یک قیاس کاملا شخصی است و به هیچ عنوان علمی محسوب نمیشه. صاحب اثر قصد بر بازگویی نگاه و نظر شخصی و حسی خودش رو داشته. کما اینکه فارغ از عنصر تئاتر، این نگاه رو نمیشه از اساس بی ارزش دونست. مدیوم سینما و تئاتر دارای تفاوت هایی هست که صاحب اثر سعی کرده اونها رو با هم قیاس کنه.
دوم اینکه مطالبی که در بالا ذکر کردم در خصوص تئاتر و سینما (کما اینکه در پرانتزی در پارگراف سوم هم اشاره کردم) نظرات بنده نیست که سینما زاییده تئاتر هست و ... اینها نگاه صاحب اثر به این مقوله هاست که در کار هم بروز و ظهور پیدا کرده. بنده صرفا سعی کردم اثر رو کاوش کنم. اما به طور مجزا، نمیشه تاثیر تئاتر در سینما رو نادیده گرفت.
سوم بنده به دیالوگ نویسی ضعیف کار اشاره کردم، ولی شما چرا دوباره با این شدت بنده رو مواخذه میکنید؟!
چهارم راجع به بازیگری مرد که ... دیدن ادامه ›› عنوان کردم بد بود، متعاقب اون به لحن و جنس بازی، هارمونی و اوج و فرود هم اشاره کردم و شما اونها رو نادیده گرفتید! اساسا بازیگر مرد هیچ چیزی برای ارائه نداشت که بخوام در سبک بازیگری خاصی اون رو نقد کنم. هرکس دیگری بدون توانایی بازیگری هم میتونه همچین چیزی رو اجرا کنه.
پنجم راجع به بازیگر خانم و بیان ایشون، قطعا میدونین که بازیگری جلو دوربین و روی صحنه تفاوت زیادی با هم داره. لحن، تن صدا و هرآنچه که مربوط به بیان بازیگری است یکی از این عناصر هست. تنها به یک مثال بسنده میکنم که برد صدا روی صحنه و لول بندی صدا در سالن تئاتر، مقوله ای هست که بازیگر باید بهش توجه کنه اما در سینما تقریبا میشه گفت که این عنصر به دلیل صدا برداری زیاد موضوعیت نداره (البته نه به این معنی که بیان در سینما بی اهمیت است)
ششم بنده سعی کردم بین عناصر مختلف کار تمایز قائل بشم، چون خیلی ناعادلانه بود اگه میخواستم ایده اصلی کار و شیوه پرداخت اون رو به خاطر بازی های ضعیف نادیده بگیرم. راجع به ارتباط میان تماشاچی و تئاتر هم نمیشه خط و مشی مشخصی تعریف کرد. من سعی کردم عناصری رو که صاحب اثر سعی کرده به خاطر ایجاد ابهام و ایهام و نتیجتا درگیری مخاطب، به کارش سنجاق کنه نام ببرم. نمیشه از ایجاد سوال و درگیری در ذهن مخاطب توی این کار بگذریم. اما مشخصه که این عناصر سنجاق شدن و در موضوع، داستان و کانسپت موضوعیت نداشتن. منتها همین میزان درگیری میتونه هدف یه کار باشه!
.
راجع به غرور و کبر، من آشنایی نزدیکی با ایشون ندارم، اما از خلال کارشون این رو متوجه شدم!! و ذکر کردم.
راجع به کپی هم نظر خاصی ندارم، چون اطلاعاتی در این خصوص ندارم.
۲۱ دی ۱۳۹۸
من هم هم نظر با خانم یسنا طالب لو هستم
۲۲ دی ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستان یک عدد بلیط برای روز یکشنبه 8 دی صندلی b4_4 خریدم که به خاطر مسافرت نمیتونم برم ببینم. اگه دوستی میخواد اطلاع بده
خطر اسپویل
من هم مثل خیلی از دوستان با این شکل از سولد اوت، تصمیم گرفتم کار رو ببینم.
به نظر من لانچر 5 یک کار معمولی با درجه کیفی بالاست. ... دیدن ادامه ›› و اینکه این همه بخواد بازخورد بگیره نشون دهنده اینه که ما مخاطبای تئاتر با دیدن کارهای بی کیفیت و دم دستی در طول این سالها سلیقه مون بسیار تنزل پیدا کرده و حالا به یک کار معمولی و البته محترم به دید یک غول و یک اثر هنری فوق العاده نگاه میکنیم. چرا این کار رو با ما کردن؟
من هم خیلی از جاها خندیدم، و از شوخی ها و تیکه ها لذت بردم اما بیاین خودمون رو گول نزنیم. بیاین اگه خندیدیم این خنده رو به پای خوب بودن کار از لحاظ حرفه ای نذاریم.
متن لانچر 5 خوبه اما بدیع و عالی و اعلا نیست.
کارگردانی تقریبا خوبه اما اعلا نیست.
بازیگرای با استعداد و خوبی داره اما همه جز بازپرس و فرمانده پاسدارخونه ، تیپیکال هستن. شخصیت بازپرس به خاطر هدایت ناقص باگ داره اما شخصیت فرمانده پاسدارخونه در عمل شخصیت سر راست و کاملی از آب دراومده.
راجع به متن حرف زیاده اما بیشتر از تکنیک و توانایی پرداخت در متن، لانچر 5 داره نون یه سوژه تابو رو میخوره. لواط در پادگان و صحبت در مورد اون. عمده لذت مخاطب از همین تابوشکنیه، اما آیا این موضوع در ذهن نویسنده هم یک آبژه دغدغه ساز بوده؟ امیدوارم بوده باشه و یک تریک برای جذب مخاطب نباشه.
مخاطب تئاتر عادت کرده به زمان های حدود یک ساعت اما این دلیلی نداره که یه نویسنده و کارگردان خودش رو با این عادت وفق بده. راجع به لانچر اما متن زیاده گویی داره. و این زیاده گویی ها دقیقا منطبق بر جذب مخاطبه. حضور بعضی از نقش ها دلیل دراماتیک و منطقی نداره اما به خاطر با مزه بودنشون، جرأت حذف وجود نداشته تا با خنده گرفتن از مخاطب بتونه خودش رو در صدر همین سولداوت قرار بده. تم لانچر5 ناب نیست و قبلا در غلاف تمام فلزی این تم رو دیدیم. روند دراماتیک هم دقیقا به همین شکل هست و تاثیر یک فضای نظامی و سرد رو بر اجتماع سربازان باید ببینیم که این هم در غلاف تمام فلزی بهش پرداخته شده.
اما نه این سردی در کارگردانی و ساخت فضا وجود داره و نه تاثیر دراماتیک اون بر جامعه مرد زیر مجموعه اش.
تنها موضوع رو میشه ناب دونست و اون تاثیر اجتماع کاملا مردانه بر نیازهای جنسی مردان و اون هم با نادیده گرفتن فیلم زندان زنان ساخته منیژه حکمت و فیلم های زیاد هالیوودی با موضوع زندان از قبیل
prison heat
که سوژه های همجنس گرایی رو در جامعه کاملا زنانه یا مردانه در خودشون دارن. البته اونها هم نخواستن یا نتونستن به جنبه های تاثیر گذاری یک جامعه تک جنسی بر تمایلات جنسی اعضای اون جامعه بپردازن.
ما اثری میبینیم که در یک جامعه مردانه، همجنس گرایی اتفاق میفته، اما این موضوع به لحاظ روانشناسی یا جامعه شناسی یا هرچیز دیگه ای بسط داده نمیشه و فقط به ذکر همین اتفاق بسنده میشه. یعنی پرداخت ناقصی داره. با گفتن این دیالوگ که هر مردی به تن یه زن نیاز داره نمیشه تاثیر اون فضای مردانه رو بر خواسته های جنسی سربازا نشون داد. همین یک دیالوگ یا چندتا دیالوگ مشابه نشون میده که قصد بر این بوده که از دیدگاه جامعه شناسی و روانشناختی به مساله نگاه بشه اما متاسفانه نگاه نمیشه.
هیچ کدوم از سربازها کوچکترین اشاره ای به خواسته ها، تمایلات یا زندگی شخصیشون (از بعد روانی) نمیکنن. ایجاد چنین فضایی نیاز به خیلی از پارامترهای دیگه علاوه بر یک دیالوگ جذاب و گوش پر کن داره. ای کاش برای ساخت این اثر نظریات فروید کنکاش میشد.
از متن که بگذریم هرچند میشه باز راجع بهش صحبت کرد، کارگردانی اثر هم یک کارگردانی دم دستیه. شخصیت بازپرس میتونست تحت هدایت بهتری قرار بگیره. نقش های تیپیکال در نوع خودشون خیلی خوبن و کاملا به اندازه ظاهر میشن و همه چی اونها سرجاشون هست اما این راجع به بازیگریه. کارگردان اثر باید همه بازیگرا و طراحی های دیگه رو به خدمت فضاسازی بگیره. از موسیقی خبری نیست و عملا هیچ استفاده ای برای ساخت حس نداره. طراحی صحنه میتونست خلوت تر باشه و این حجم از دکور و آکسسوار عملا کارکرد صد در صدی نداره. پنکه سقفی و نورپردازی توامان با اون صحنه زیبا و خیلی شیکی رو به وجود آورده اما آیا در اتاق های بازجویی در فیلم ها و سریال ها این رو ندیدیم؟
یا مثلا عکس بزرگ اعلیحضرت چه کارکردی در نمایش داره؟ مثلا همین عکس نمیتونست کوچکتر باشه و البته بالای صندلی بازپرس قرار بگیره؟ آیا این هم یک تریک برای جذب مخاطبه؟! عملا تاکید شدید بر این عکس با یک نور موضعی چه کارکردی داره؟
یا مثلا وجود حشره در طول نمایش غیر از اینکه یکی از سربازان که دقت بالایی داره و میخواد اون رو ببینه و بگیره تا دقتش رو به رخ مخاطب بکشه چه کارکرد دیگری در جهت پیش برد دراماتیک نمایش داشت؟
یا اینکه اون گوشی پزشکی و صدا زدن سلطان به نام خانم منشی به هیچ جای کار نمیخوره و کاملا خارج از چارچوب و نظام کار و حتی شخصیت بازپرس هست و فقط برای این در کار گنجانده شده، که جنبه شوخی بازپرس با سرباز صادقی در آخر نمایش راجع به پاره کردن حکم استخدامش مشخص تر باشه.
مواردی از این دست مثل زگیل به کار چسبیده. مستقلا قشنگ هستند اما زیبایی شناسی کلی رو از کار میگیرن.
یکی از ایرادات دیگه ای که به نظر من در کارگردانی وجود داره، عدم فوکوس و برجسته سازی اتفاقات هست. یعنی جایی که گره گشایی داستان هست از نظر ریتم، تمپو و فضای کلی، هیچ تفاوتی با جایی که گره افکنی یا ایجاد تعلیق هست وجود نداره.
سخن کوتاه کنم که این حجم و هجوم استقبال، نشان از روح خمار مخاطبی داره که دنبال تئاتر به معنی واقعیشه، اما اینقدر در این سال ها کارهای بد به صحنه رفته که حالا مجبوره با لانچر 5 نشئه بشه، چون عملا اثر دیگه ای نیست که بتونه اون رو ارضا کنه.
مخاطب در مقام مقایسه لانچر 5 و آثار دیگه برمیاد و چون این کار از بقیه بهتره، به وجد میاد و اون رو به حد جنون بالا میبره.
لانچر5 اثر محترم و قابل ارج و قربه اما انصافا شایسته این حجم از استقبال و سولداوت نیست.
این سولد اوت شدن و استقبال، میتونه یه آفت برای عوامل نمایش هم باشه، خصوصا نویسنده و کارگردان. خواهش میکنم ازشون که این موضوع باعث نشه که در همین حد باقی بمونن، چون بسیار مستعدن و قطعا قابلیت تولید آثار بهتری رو دارن.
ای کاش بدون قرار گرفتن در جو موجود، تمام دوستانی که نقد دارن، واضح و بی پرده می نوشتن
۱۸ آبان ۱۳۹۸
ممنونم خانم معتمدی. من صحبت شما رو اینطور متوجه شدم که کار باید فوکوس داشته باشه و خط خودش رو در اجرا گم نکنه و کاملا درست می فرمایید. اما رشته این نمایش روی چی استوار هست؟ بدون توجه به اینکه موضوع باید تحلیل یا موشکافی بشه، حداقلش اینه که یه داستان رو به طور کامل بازگو کنه. و این داستان داره ماجرای یک تجاوز رو بازگو میکنه. در یک مکان خاص یعنی پادگان! پس یعنی باید متفاوت از رخ دادن این داستان در بستر شهر و در میان عامه مردم باشه. این تفاوت در هیچ جای کار دیده نمیشه. یعنی شما فرض کنید به جای بازپرس، یک پلیس آگاهی این بازجویی ها رو انجام بده و متهم ها یا مطلعین مردم معمولی بودن، چی میشد؟ آیا در روند روایت داستان خللی وارد میشد؟ در این شیوه اجرا خللی وارد نمیشد. یعنی بروز این اتفاق در پادگان چه دلیلی داره؟ من با توجه به دیالوگ ها متوجه شدم که دلیل اون، بار روانی و مسائل جنسی مردها در یک محیط کاملا تک جنسیتی هست، که پرداخت خیلی ناقصی داره و میتونست پر و بال بگیره.
و یه سوال اینکه شما فوکوس و رشته اساسی کار رو در چی میبینید؟
۲۲ آبان ۱۳۹۸
جناب موسوی کیانی عزیز
ممنونم. حتما مطالعه میکنم. نکته های خیلی ریزی رو مدنظر قرار دادین. هدف این هست که بتونیم منصفانه نقد و نظر بدیم.
۲۲ آبان ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید