خطر اسپویل
من هم مثل خیلی از دوستان با این شکل از سولد اوت، تصمیم گرفتم کار رو ببینم.
به نظر من لانچر 5 یک کار معمولی با درجه کیفی بالاست.
... دیدن ادامه ››
و اینکه این همه بخواد بازخورد بگیره نشون دهنده اینه که ما مخاطبای تئاتر با دیدن کارهای بی کیفیت و دم دستی در طول این سالها سلیقه مون بسیار تنزل پیدا کرده و حالا به یک کار معمولی و البته محترم به دید یک غول و یک اثر هنری فوق العاده نگاه میکنیم. چرا این کار رو با ما کردن؟
من هم خیلی از جاها خندیدم، و از شوخی ها و تیکه ها لذت بردم اما بیاین خودمون رو گول نزنیم. بیاین اگه خندیدیم این خنده رو به پای خوب بودن کار از لحاظ حرفه ای نذاریم.
متن لانچر 5 خوبه اما بدیع و عالی و اعلا نیست.
کارگردانی تقریبا خوبه اما اعلا نیست.
بازیگرای با استعداد و خوبی داره اما همه جز بازپرس و فرمانده پاسدارخونه ، تیپیکال هستن. شخصیت بازپرس به خاطر هدایت ناقص باگ داره اما شخصیت فرمانده پاسدارخونه در عمل شخصیت سر راست و کاملی از آب دراومده.
راجع به متن حرف زیاده اما بیشتر از تکنیک و توانایی پرداخت در متن، لانچر 5 داره نون یه سوژه تابو رو میخوره. لواط در پادگان و صحبت در مورد اون. عمده لذت مخاطب از همین تابوشکنیه، اما آیا این موضوع در ذهن نویسنده هم یک آبژه دغدغه ساز بوده؟ امیدوارم بوده باشه و یک تریک برای جذب مخاطب نباشه.
مخاطب تئاتر عادت کرده به زمان های حدود یک ساعت اما این دلیلی نداره که یه نویسنده و کارگردان خودش رو با این عادت وفق بده. راجع به لانچر اما متن زیاده گویی داره. و این زیاده گویی ها دقیقا منطبق بر جذب مخاطبه. حضور بعضی از نقش ها دلیل دراماتیک و منطقی نداره اما به خاطر با مزه بودنشون، جرأت حذف وجود نداشته تا با خنده گرفتن از مخاطب بتونه خودش رو در صدر همین سولداوت قرار بده. تم لانچر5 ناب نیست و قبلا در غلاف تمام فلزی این تم رو دیدیم. روند دراماتیک هم دقیقا به همین شکل هست و تاثیر یک فضای نظامی و سرد رو بر اجتماع سربازان باید ببینیم که این هم در غلاف تمام فلزی بهش پرداخته شده.
اما نه این سردی در کارگردانی و ساخت فضا وجود داره و نه تاثیر دراماتیک اون بر جامعه مرد زیر مجموعه اش.
تنها موضوع رو میشه ناب دونست و اون تاثیر اجتماع کاملا مردانه بر نیازهای جنسی مردان و اون هم با نادیده گرفتن فیلم زندان زنان ساخته منیژه حکمت و فیلم های زیاد هالیوودی با موضوع زندان از قبیل
prison heat
که سوژه های همجنس گرایی رو در جامعه کاملا زنانه یا مردانه در خودشون دارن. البته اونها هم نخواستن یا نتونستن به جنبه های تاثیر گذاری یک جامعه تک جنسی بر تمایلات جنسی اعضای اون جامعه بپردازن.
ما اثری میبینیم که در یک جامعه مردانه، همجنس گرایی اتفاق میفته، اما این موضوع به لحاظ روانشناسی یا جامعه شناسی یا هرچیز دیگه ای بسط داده نمیشه و فقط به ذکر همین اتفاق بسنده میشه. یعنی پرداخت ناقصی داره. با گفتن این دیالوگ که هر مردی به تن یه زن نیاز داره نمیشه تاثیر اون فضای مردانه رو بر خواسته های جنسی سربازا نشون داد. همین یک دیالوگ یا چندتا دیالوگ مشابه نشون میده که قصد بر این بوده که از دیدگاه جامعه شناسی و روانشناختی به مساله نگاه بشه اما متاسفانه نگاه نمیشه.
هیچ کدوم از سربازها کوچکترین اشاره ای به خواسته ها، تمایلات یا زندگی شخصیشون (از بعد روانی) نمیکنن. ایجاد چنین فضایی نیاز به خیلی از پارامترهای دیگه علاوه بر یک دیالوگ جذاب و گوش پر کن داره. ای کاش برای ساخت این اثر نظریات فروید کنکاش میشد.
از متن که بگذریم هرچند میشه باز راجع بهش صحبت کرد، کارگردانی اثر هم یک کارگردانی دم دستیه. شخصیت بازپرس میتونست تحت هدایت بهتری قرار بگیره. نقش های تیپیکال در نوع خودشون خیلی خوبن و کاملا به اندازه ظاهر میشن و همه چی اونها سرجاشون هست اما این راجع به بازیگریه. کارگردان اثر باید همه بازیگرا و طراحی های دیگه رو به خدمت فضاسازی بگیره. از موسیقی خبری نیست و عملا هیچ استفاده ای برای ساخت حس نداره. طراحی صحنه میتونست خلوت تر باشه و این حجم از دکور و آکسسوار عملا کارکرد صد در صدی نداره. پنکه سقفی و نورپردازی توامان با اون صحنه زیبا و خیلی شیکی رو به وجود آورده اما آیا در اتاق های بازجویی در فیلم ها و سریال ها این رو ندیدیم؟
یا مثلا عکس بزرگ اعلیحضرت چه کارکردی در نمایش داره؟ مثلا همین عکس نمیتونست کوچکتر باشه و البته بالای صندلی بازپرس قرار بگیره؟ آیا این هم یک تریک برای جذب مخاطبه؟! عملا تاکید شدید بر این عکس با یک نور موضعی چه کارکردی داره؟
یا مثلا وجود حشره در طول نمایش غیر از اینکه یکی از سربازان که دقت بالایی داره و میخواد اون رو ببینه و بگیره تا دقتش رو به رخ مخاطب بکشه چه کارکرد دیگری در جهت پیش برد دراماتیک نمایش داشت؟
یا اینکه اون گوشی پزشکی و صدا زدن سلطان به نام خانم منشی به هیچ جای کار نمیخوره و کاملا خارج از چارچوب و نظام کار و حتی شخصیت بازپرس هست و فقط برای این در کار گنجانده شده، که جنبه شوخی بازپرس با سرباز صادقی در آخر نمایش راجع به پاره کردن حکم استخدامش مشخص تر باشه.
مواردی از این دست مثل زگیل به کار چسبیده. مستقلا قشنگ هستند اما زیبایی شناسی کلی رو از کار میگیرن.
یکی از ایرادات دیگه ای که به نظر من در کارگردانی وجود داره، عدم فوکوس و برجسته سازی اتفاقات هست. یعنی جایی که گره گشایی داستان هست از نظر ریتم، تمپو و فضای کلی، هیچ تفاوتی با جایی که گره افکنی یا ایجاد تعلیق هست وجود نداره.
سخن کوتاه کنم که این حجم و هجوم استقبال، نشان از روح خمار مخاطبی داره که دنبال تئاتر به معنی واقعیشه، اما اینقدر در این سال ها کارهای بد به صحنه رفته که حالا مجبوره با لانچر 5 نشئه بشه، چون عملا اثر دیگه ای نیست که بتونه اون رو ارضا کنه.
مخاطب در مقام مقایسه لانچر 5 و آثار دیگه برمیاد و چون این کار از بقیه بهتره، به وجد میاد و اون رو به حد جنون بالا میبره.
لانچر5 اثر محترم و قابل ارج و قربه اما انصافا شایسته این حجم از استقبال و سولداوت نیست.
این سولد اوت شدن و استقبال، میتونه یه آفت برای عوامل نمایش هم باشه، خصوصا نویسنده و کارگردان. خواهش میکنم ازشون که این موضوع باعث نشه که در همین حد باقی بمونن، چون بسیار مستعدن و قطعا قابلیت تولید آثار بهتری رو دارن.