به نظرم این تئاتر هم از نظر کارگردانی و هم به لحاظ بازی بازیگران و طراحی صحنه بسیار عالی بود
و به همین دلیل جا دارد و بایسته است که همه از عوامل این اجرا تشکر کنیم
اما به نظرم این تئاتر به دلایل مختلفی از نفوذ به لایه های عمیق زندگی ناتوان است.
دردهایی که در این نمایش ما را سخت درگیر خود می سازند و به تأمل و تأسف وامی دارند، چون بیشتر مربوط به و متوقف در ساحت اسفناک وضع اجتماعی ما هستند، از اینکه راهی به درک سرشت تراژیک خود زندگی بگشایند و چشمان ما را به پرسش های بزرگتر و بنیادی تری بازکنند و ما را به درک دردهای عمیق تری قادر سازند ناتوانند. ریشه های این ناتوانی البته متعدد است که به نظرم عمده آن مربوط به نگاه ایدئولوژیکی است که بر نمایش حاکم است. نمایش تقریبا از زبان مقتولان کاملا ساکت است و در مجموع با منطق سیاه و سفید کردن شخصیت ها، آن قدر از پیچیدگی مسائل اجتماعی و انسانی ما می کاهد که حکم به بی گناهی و گناهکاری انسان ها را به محکمه عقل مشترک و همگانی می برد و حتی شاید بتوان گفت که آن را کودکانه می کند. یک کودک هم با تماشای این نمایش حس می کند که مرگ پیرزن های فخرفروش – که زیورآلاتشان را به رخ می کشند- چندان تأسف بار نیست و دیگر هیچ نمی پرسد که آن به مرزرسیدگان چرا این گونه به نمایش زیورآلاتشان پناه می برند. قدرت نمایش در توجیه زنان قاتل یا متهم به قتل آن قدرعواطف ما را بر می انگیزاند و خاطرمان را دردآلود می کند و اشکمان را سرازیر که ذره ای مجال همدلی با مقتولان
... دیدن ادامه ››
را برای ما باقی نمی گذارد. مجالی که به نظر می آید می توانست از طریق درک بی پناهی های قاتل و مقتول و ریشه های شاید گریزناپذیر تباهی بشر، ما را به فهمی از سوگناکی خود زندگی رهنمون شود...