"من از چه چیزی میترسم؟ خودم؟ کس دیگری اینجا نیست. من عاشق خودم هستم، فقط من اینجا هستم. آیا یک قاتل اینجاست؟ نه، ولی آره، من هستم. بنابراین چرا فرار نکنم؟ از خودم فرارکنم؟ این منطقی به نظر میرسد. شاید انتقام بگیرم. چی؟ آیا از خودم انتقام خواهم گرفت؟ اوه، نه، من در حقیقت عاشق خودم هستم. اما چرا؟ به خاطر کارهای خوبی که برای خودم کردهام؟ نه، این نیست. در حقیقت، من از خودم به خاطر همه اعمال بدی که انجام دادهام متنفرم. من آدم بدی هستم. اما صبر کن، من دارم دروغ میگم، من اونقدرها هم بد نیستم، منِ احمق، باید در مورد خودم مثبت صحبت کنم. منِ احمق، از خودت تعریف نکن. وجدان من به روشها مختلفی صحبت میکند که همه این صداها داستان متفاوتی میگویند که همه این داستانها من را به متهم به شرارت میکنند. من سوگند دروغ یاد کرده و دست به آدمکشی زدهام. همه این گناهان اطراف من جمع شدهاند و فریاد میزنند "گناهکار! گناهکار". احساس ناامیدی میکنم. هیچکس مرا دوست ندارد و اگر بمیرم، کسی به من اهمیت نخواهد داد و چرا باید اهمیت بدهند وقتی من حتی خودم برای خودم هیچ حس همدردیای ندارم؟"
ریچارد سوم-ویلیام شکسپیر-ترجمه از متن اصلی
What do I fear? Myself? There’s none else by.
Richard loves Richard; that is, I and I.
Is there a murderer here? No. Yes, I am.
Then fly!
... دیدن ادامه ››
What, from myself? Great reason why:
Lest I revenge. What, myself upon myself?
Alack, I love myself. Wherefore? For any good
That I myself have done unto myself?
O, no! Alas, I rather hate myself
For hateful deeds committed by myself.
I am a villain. Yet I lie. I am not.
Fool, of thyself speak well. Fool, do not flatter:
My conscience hath a thousand several tongues,
And every tongue brings in a several tale,
And every tale condemns me for a villain.
Perjury, perjury, in the highest degree;
Murder, stern murder, in the direst degree;
All several sins, all used in each degree,
Throng to the bar, crying all, “Guilty! guilty!”
I shall despair. There is no creature loves me,
And if I die no soul will pity me.
And wherefore should they, since that I myself
Find in myself no pity to myself?”