متاسفانه نمایش موسیقی نداشت! اما...
بیب، کلیک- بیب، کلیک- بیب، کلیک- بیب، کلیک
حدس بزنید این صدای چیه؟ موزیک، بله. عکاس محترم محبت کردند این کمبود رو با صدای شاتر دوربینشون جبران کردند.
خانم محترمی که با گل نشسته بودند و تمام سکوت های کار رو با صدای قهقهه های بلندشون پوشش میدادن، روی پاشون میکوبیدند و آفرین میگفتند.
خانمی که کنارم نشسته بود، و با گفتن جمله هایی مثل «دیکشنری و برداشت، هه هه»، «قیافه هاشون و، هه هه» و ... لطف میکردن و نمایش رو توضیح میدادن، گوشی شون و روی صندلی بین خودشون و من گذاشته بودن، در حالی که پنج بار زنگ خورد، با صدای بلند ویبره و رقص نوری که از خودش ساطع میکرد (من واقعا نگران شخص اون طرف خط بودم، احتمالا کار واجبی داشته که انقدر زنگ میزد!) و آقایی که همراهشون بود و مدام حرف میزد و گوشیش و چک میکرد (آخر کار فهمیدم که هر دو از دوستان بازیگران بودند!)
دوستان عزیزی که با یک نایلون بزرگ چیپس و پفک بلیت شون و به مسئول سالن نشون دادند و وارد شدند، جالب اینجاست که وقتی صدای خرت خرت خوراکی هاشون اومد، عکاس محترم چند لحظه دست از کار کشید،بلند شد و ایستاد، رو به اون ها چند بار بلند هیس گفت، و بعد دوباره نشست تا همچنان جای خالی موسیقی رو پر
... دیدن ادامه ››
کنه.
به دلایل بالا، نمایش از نظر موسیقیایی چیزی کم نداشت.
حتی گاهی، وقتی که بازیگران دیالوگ نداشتند، بعضی ها لطف میکردن و با صحبت هاشون، جای خالی رو پر میکردند، انگار نمایشی هم این سمت نور، بین تماشاگران در جریان بود که از این نظر هم پدیده عجیب و منحصر به فردی شده بود.
من دو اجرای دیگه از این متن، با دو گروه دیگه دیده بودم (که هر دو رو دوست داشتم)، امشب با وجود اینکه عوامل این کار و نمیشناختم، به خاطر علاقه ای که به نمایشنامه دارم، تصمیم گرفتم ببینمش. با انتظار خیلی پایین رفتم و فکر میکردم هرچقدر هم کار بد باشه، حداقل از خوب بودن متن مطمئن ام. اما بازیگرها نهایت تلاششون و کردن، خیلی مسلط و باور پذیر بودن، بهترین خودشون و گذاشتن و واقعا از اجراشون لذت بردم.
حیف، واقعا حیف که امشب به تماشای این کار نشستم.
تماشاگران عزیزی که میاید به تماشای نمایش دوستانتون، تا ازشون حمایت کنید، توی صحنه های بامزه انقدر بلند میخندید و صحبت میکنید که تمرکز دوستانتون و به هم میزنید و باعث تپق زدنشون میشید، این رفتاری که برای تایید اونها و انرژی دادن بهشون میکنید، لطف نیست، دارید به کارشون ضربه میزنید، حاصل زحماتشون و مدت ها تمرینشون و از بین میبرید. فکر میکنید وقتی دوستتون به عنوان بازیگر چشمش به شما بیوفته که نور گوشی روی صورتتون افتاده و در حال چت کردن هستید، چه حسی بهش دست میده؟
همه این اتفاقات رو اضافه کنید به کاری که دو ساعت قبل تو همین سالن تماشا کردم، با صندلی های پلاستیکی فوق العاده ناراحت، و تصور کنید که چقدر شوکه شدم وقتی دیدم بازیگر نقش افسر به اجرا نرسیده و بازیگر نقش کشیش، با متن توی دستش روی صحنه اومد و همینطور که صفحات و ورق میزد، دیالوگ های افسر رو از رو میخوند! ( البته آخر اجرا بازیگر غایب اومدند و کلی عذرخواهی کردند، مسئول سالن هم گفتند که تا آخرین روز اجرا هر زمان که خواستیم میتونیم به عنوان مهمان به تماشای کار بریم و اگر نتونستیم، مبلغ بلیت رو به حسابمون برمیگردونند.)
امشب واقعاً یکی از بدترین شب هایی بود که تو این سال ها تجربه کردم، این تجربه انقدر تلخ بود که فکر میکنم تا مدت ها پام رو به این سالن نگذارم. بعضی وقت ها حال اون دوستمون رو درک میکنم که چند وقت پیش بلند شد و سر عکاس فریاد کشید. واقعا تمام مدت داشتم به سختی سعی میکردم خودم و کنترل کنم و تمرکزم و حفظ کنم.
خسته نباشید به بازیگران خوب کار، امیدوارم بتونم اجراهای بیشتری ازشون ببینم❤️