سوالی که برای من پس از دیدن این نمایش مطرح شد این است که چرا بیضایی!!!!
به هیچ وجه نتوانستم ارتباطی بین نام و محتوا و اجرا برقرار کنم و تنها به این نتیجه رسیدم که شاید برداشت مدرن و شخصی از بیضایی باشد!!!! ضحاک بیضایی فردی خل وار با قدم های دلقک وار نیست بلکه فردی ترسیده از مارهای خود و زخم خورده از خود و طالع سیاهش است. ارنواز و شهنواز هنر قصه گفتن می دانند نه لال و عاجز , بسیار هوشمندند و ذهن دشمن را زیرکانه در دستان خود می گیرند نه چون شخصیت زن ایرانی صادق هدایت در برابر اعراب تیغ به خود زنی بکشند!!!!!!
با پرده ی سیاوش ارتباط خاصی نمی شد برقرار کرد . پرفورمنس ها صرفا حرکاتی بودند که اضافی به نظر می امدند و تنها باعث میشد تمرکز مخاطب از واژه ها برداشته شود. در حالیکه به دلیل متن سنگین و حجم زیاد واژه ها نیاز به ادای واضحتر شمرده تر و گویاتری بود نه اینکه واژه ها در هیاهوی فریاد و دویدن ها گم شوند.
دوست نویسنده ای بعد از تماشای نمایش گفت که مثل یک حیوان دور از هر درکی فقط تماشا کرده و هیچ کلمه ای را نفهمیده چه برسد به جمله و مفهوم کل کار!!!!
در پرده ی ضحاک , حرکت انگشتان که حرکات مارهای ضحاک را مجسم می ساخت بسیار خوب طراحی شده بود و شاید بهتر بود در کل نمایش به جای دویدن ها و پرفورمنس های اغراق شده که موجب پراکندگی و خستگی ذهن می شد بر روی مفهوم حرکات تمرکز میشد.