گرچه دوری میکنم بی صبر و آرامم هنوز
مینمایم اینچنین وحشی ولی رامم هنوز
باورش می آید از من دعوی وارستگی
خود نمیداند که چون آورده در دامم هنوز
اول عشق و مرا صد نقش و حیرت در ضمیر
این خود آغازست تا خود چیست انجامم هنوز
من به صد لطف از تو ناخرسند و محروم این زمان
از لبت
... دیدن ادامه ››
آورده صد دشنام پیغامم هنوز
صبح و شام از پی دوانم روز تا شب منتظر
همرهی با او میسر نیست یک گامم هنوز
من سراپا گوش کاینک میگشاید لب به عذر
او خود اکنون رنجه میدارد به دشنامم هنوز
"وحشی" این پیمانه نستانی که زهر قاتل است
باورت گر نیست دردی هست در جانم هنوز
وحشی بافقی