«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
خسته نباشید به تمام عوامل این نمایش پرزحمت
شالهنگ اثری است دیدنی و شنیدنی و همراه با بازیهای درخشان
ریتم و تمپوی تمیز ، سکوتهای درست و از همه مهمتر حکایتهایی که برای همه ما آشناست
کارگردان بدنبال پیچیده کردن ماجرا نیست و این باعث برقراری ارتباط مخاطب از هر قشری میشود
به اندازه میخنداند و به اندازه تلنگر میزند
ببینید و بی فلسفه آب بنوشید
توتالیتاریسم یا تمامیتخواهی شکلی از حکومت و نظام سیاسی است که با استفاده از قدرت و با اصل ایجاد وحشت در جامعه، در کلیه امور اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و آموزشی به شکلی انحصاری و با ایجاد فضای خفقان، دخالت میکند. این رژیمها توتالیتر نامیده میشوند.
رژیمهای توتالیتر با اهرم قانونی که خود وضع میکنند، در کلیه عرصههای زندگی مردم و حریم خصوصی افراد دخالت نموده و آن را تحت سلطه خود قرار میدهند. به گفته هانا آرنت فیلسوف آلمانی، توتالیتاریسم صورت جدیدی از رژیمهای سیاسی است که ایجاد وحشت (ترور) اصل راهنمای آن است.
در این نمایش حتی ترور شخصیت هم دیده میشود
گیزگیزی که نمادی از تنبیه یا ریست یا اهرم فشار این سیستم محسوب میشود فصل الخطاب این اثر است
نمایشی عمیق و غورکننده
چیزی که حائز اهمیت است آن است که رحیمی نصر مستقیم و بی تعارف به سراغ دغدغه هایش رفته و جریان سیال ذهنش را به خاستگاه مخاطب عام گره نزده
الان اون منه یا من اونم؟!!!!!!!
برای اولین بار ، یک نمایش را برای دومین بار دیدم
اما انگاری سالهای سال است خودم بازیگر این نمایشم ، از ۵ ستاره ، ۴ ستاره دادم فقط بخاطر آنکه این نمایش در سالن شهرزاد بروی صحنه رفته است و انتخاب سالن هم قسمتی از خود کار است ، نه اینکه لج بازی کرده باشم فقط بخاطر آنکه بدانید ؛ لیاقتتان بیشتر از اینهاست
در نمایش شیزوفرنی ما از لایه های ذهنی هم عبور میکنیم ،به ازل میرسیم، اینبار نقش دو خانم را فهمیدم ، گریمها را دیدم ، لباسها ، موسیقی ، صحنه ی مینیمالی ک ملغمه ی مفاهیم دغدغه ی انسان شده
این نمایش را به هیچ وجه نمیتوان با آثار دیگر مقایسه کرد ، انگار یک جریان خاص خودش را دارد ، از خنده ی تماشاچیان ، گریه ام گرفت ، مثل این بود که یک آینه مقابلت قرار دهی و به خودت بخندی
بحث رضایت از دیدن نمایش نیست ، بحث اینه که من اونم یا اون منه
یک کلاس برای بازیگران جوان که ببینند با وجود یک متن ساده و فاقد کارگردانی یک بازیگر چگونه میتواند آن را از یک اثر کاملا معمولی به یک اثر تاثیر گذار و عجیب تبدیل کند ، آقای رحیمی نصر فرسنگها با متن فاصله داشت راستش من سه مرتبه بغض کردم در عین حال که چند جایی هم خندیدم ولی جادوی بازی ایشان زمان را بی مفهوم کرده بود ، و بازیگر زن هم بشدت درست بود ،بنظرم این نمایش به دوقسمت تقسیم میشود بازیگری و کارگردانی ، در ورطه ی بازیگری با یک شاهکار و در ورطه ی کارگردانی با سردرگمی روبروییم ولی در کل با یک اثر شریف و قابل بحث مواجهیم
آقای صادقی ، خودتان کلاهتان را قاضی کنید فکر کنید این کار را کس دیگری ساخته ، بیرون در با کسانی که دورتان جمع میشوند ، چقدر پشت سرش حرف خواهید زد ؟
سوال اینجاست چرا برای مخاطبتان شعور قایل نیستید ؟
پوسترتان که با موبایل طراحی شده ، لباستان که مثل گروه تئاترهای مدرسه هرکسی از منزل خودش آورده ،اکسوسوارتان که با کج سلیقگی تمام جمع آوری شده ،گریمتان که ازش حرفی نزنیم بهتره ، صدا و موسیقی که تعطیل(حیف از سیستم صوتی ایرانشهر) ،آنقدر به بازیگر فشار آمده که حرف زدن معمولی اش از یادش رفته ، بازیها هم که اصلا یکدست نیست ، بعد هم که دم در به آدم بند میکنند کامنت بگذاریم و از آنطرف بازیگرانتان بابت این کار معذرت خواهی میکنند
آقای صادقی بعد از آن کار تئاتر شهرتان و حالا این کار در ایرانشهر مدتی استراحت کنید ، کار نسازید من بعنوان کسی که برای شما احترام خاصی قائلم به شما عرض میکنم : چند کار اخیرتان حتی از ابتدایی ترین فاکتورهای هنر امروزی برخوردار نبوده و فقط دلسردمان کرده است لااقل خاطراتمان را خراب نکنید ،عروسی خون یک فاجعه ی تمام عیار است ....
این کار نه متن داشت ، نه کارگردانی و نه اندیشه
فقط بازیگران آن کاری را میکنند و آن چیزی را میگویند که مخاطب هر و کر کند ، و اگر هدف این به اصطلاح نمایش این بوده ، تا حدودی موفق شده اند ، بزن و برقص و شوخیهای دم دستی جنسی و آخرش شعار عامه پسند ،اینم ی جورشه
لااقل مینوشتید برداشتی آزاد از نمایشنامه شام با دوستان اثر دونالد مارگولیز ،این زشت ترین کار ممکن بود که نمایشنامه را بنام خودتان ثبت کردید ، فکر میکنید هر جای دیگری بغیر از ایران بود با شما چه رفتاری میشد ؟
کار بروی صحنه بردن بهر قیمتی که نمیشود ، نویسنده و مترجم ، حرمت دارند