بینظیر بود. مثل تجربه قبلیم از تماشای نمایش گروه چراغ خواب
اقتباس عالی از قصه چرا چرا چرا خانم کلرژوبرت انتشارات سوره مهر.
تلفیق نمایش سنتی ایرانی اسلامی تعزیه، با هنر روز
با موضوع نیازهای اساسی انسانیت یعنی آزادی، آزادگی و ذلتناپذیری..
با نقشآفرینی پرندههایی که هرکدوم نماد گرفتاری در یک تله شخصیتی بودن (کاش این موضوع در گفتگوهای بین پرندهها پررنگتر بود)
محتوای ارائه شده به طریقی بود که هر خانواده بسته به ارزشهای خودش میتونه اون رو تفسیر کنه، ممکنه خانوادهای اون رو نمایش اعتراضی داخلی قلمداد کنه، یکی مناسبتی صرف از نوع مذهبی، برای یکی تداعی کننده ظلم جاری علیه ملتهای تحت استعمار و ... باشه و ... . ممکنه هرکس به فراخور تفکراتش نقدی روی متن داشته باشه که شخصی هست. مثلا تاکید روی قیام و جنگیدن امام حسین علیهالسلام ممکنه برای قشری که قائل به دفاع صرف ایشون هستن پسندیده نباشه. برای عدهای هم ممکنه صرفا یک نمایش کودک درسآموز باشه. با این تفاسیر، انتخاب موضوع و ارائه گروه چراغخواب بنظرم
... دیدن ادامه ››
شجاعانه بود.
اما بعد :)
بوی نویی دکور محسوس بود. اگر کسی حساس هست پیشنهاد میکنم چند روزی صبر کنه تا بطور کامل رفع شه. کمی زمانبندی پخش صدای ضبط شده و ... دچار اشکال بود و معدود دفعاتی نور، که البته برای روز اول نمایش طبیعی بود. اما بعنوان مخاطب احساس میکردیم که برخی از هنرمندان عزیزمون روی صحنه، نمیتونستن حس منفیشون نسبت به این اتفاق رو پنهان کنن. البته که زیبایی تئاتر به ارتباط مستقیم احساسات هنرمندان و مخاطبان هست. لازم به ذکره با سخاوت تیم نمایش درخت گیلاس، مخاطبان روز اول نمایش به بازدید مجدد با تخفیف ویژه دعوت شدن.
با توجه به ارتباط نمایش با عاشورا، طبعا جایی برای اجرای طنز وجود نداره. اما بعنوان مخاطب نمایش کودک خیلی هم بدمون نمیومد که یه بخشهایی بازخورد لبخند هم گرفته میشد از مخاطب. مثلا جا موندن خانم باروتچی عزیز و اشاره آقای انصافی خیلی جالب بود. پیشنهاد میکنم اگر مناسب دیده شد، روی تکرار چندباره همین ماجرا کار بشه. یعنی خود خانم باروتچی (و نه عروسکها که شخصیت منحصر بفرد خودشون رو دارن) گهگاه جا بمونن از ریتم و خانم طیار یا آقای انصافی با واکنشی که لبخند بیاره ایشون رو برگردونن به ریتم. صرفا اگر جا داشت.
اما در خصوص آقای دارکوب با هنرمندی جناب امیرمحمد انصافی، اگرچه طاقتفرسا شاید باشه، اما کاش اگر قرار هست مخاطب بازیساز دارکوب رو ببینه، ایشون رو در حالت بازی ببینه. مثلا دارکوب یه گوشهای برای خودش مشغول باشه. یا اینکه کلا دیده نشه. نگاه من مخاطب به اون گوشه از صحنه مثل ضبط گهگاه تصویربردار یک بازی فوتبال بود از بازیکنانی که روی نیمکت هستن و منتظرن نوبت بازیشون برسه..
چقدر نقشآفرینی برادران انصافی در شبیهسازی تعزیه عالی بود. خصوصا برای کودکانی که تجربه تماشای این هنر آیینی رو داشتن. هرچند شاید، شاید، کودکان در رده سنی ابتدای بازه اعلام شده، توان پردازش تمام جملات اولیاخوان رو نداشته باشن با اون سرعت.
بخشهایی از نمایش، به طور ویژهای هنر بازیگران عزیز رو به رخ میکشید که انصافا هم تحسین برانگیز بود. حتی من مخاطب هم در لحظاتی که بقیه رو میخکوب صحنه اجرا میدیدم حس خوبی داشتم.
عزیزانی که قصههای مجید رو دیدن قبلا، حتما تسبیح معلم ریاضی خاطرشون هست! صدای تق تق تسبیح و دلهرهای که میداد به محید. درخت گیلاس هم یک همچین بخشی داشت که جالب بود.. صدایی که پخش میشد و پیامآور سر رسیدن دارکوب زورگوی قصه بود..و البته جزء جذابیتهای نمایش بود.
طراحی صحنه و نور پردازی و .. هم حساب شده و عالی بود که البته قطعا با تکرار نمایش بهتر از این هم خواهد شد.
طراحی و ساخت عروسکها هم خیلییی عالی بود. دکور نسبتا مینیمال به دور از اضافات، با طراحی آرامشبخش که البته در بعضی بخشها شاید استواری بیشتری هم نیاز باشه.
از اینکه هنرمندان عزیز با روی باز، رودررو پیشنهادات مخاطب رو شنیدند هم متشکرم.
و پیشاپیش بابت توجه به پیام مخاطبان در تیوال هم قدردانم.
و البته، طبق معمول، ای کاش محیط و مسیر رسیدن کودکان به مرکز نمایش کانون، انقدر مسموم نبود. و بچهها داد و ستد و مصرف مخدرات توسط نوجوانها و ... رو نمیدیدند...