در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نگین فیروزمنش | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:36:01
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
در این اجرای اپیزودیک ( در ابتدای نمایش قطعه ها جدا هستند) بازیگرها به مرور در روند اجرا بهتر و موفق تر عمل میکنند, آقای مرشد بی نظیر عمل میکنند, من به راحتی باور میکنم که شما میانسالید و پر خاطره. خانم نیک اندیش هم که ویشتر در نمایش فردای شب هم ثابت کرده بودند بسیار مسلط و درخشان هستند و گویی صدایشان خود یک کارکتر مستقل است . آقای پوراحمدیان قسمت سختی از نمایش را به عهده دارند که وجهه عاطفی قاتل است و به خوبی از پس سختی کار برآمده اند, تسلط خانم جدی نیز جالب است اما کمی میتوانست خشونت ژاله دوم کمتر باشد. دو بازیگر دیگر نیز تلاش خود را میکنند اما به نظر من معمولی بودند. در ارتباط با متن, من متن نمایش را دوست داشتم و برایم باورپذیر بود, به جز قسمت های عاشقانه ی متن, به نظر من زیادی آرمانی و دور از ذهن بود, خصوصا در مورد دو اپیزود اول که بلوغ قاتل هنوز دیده نشده که بخواهد این چنین شاعرانه در ارتباط با ژاله سخن بگوید. اما در ارتباط با کارگردانی, به نظر من کارگردان بلد است چطور از متن تصویر بسازد, چطور ما را در خیابان های تهران با ژاله و قاتل رو به رو کند, ابتدا به نظر می آمد سه زمان مختلف از زندگی ژاله روبه روی ماست, اما بعد انگار تبدیل شد به سه روایت, ژاله میتوانست چه ویژگی های داشته باشد, و قاتل او هم. برای من نمایش زودتر از زمان پایانش تمام شد اما کارگردانی موفق باعث شد بتوانم ادامه نمایش را چند پایان بندی متفاوت ببینم. لذت بردم و خسته نباشید.
توانایی یک بازیگر در تعریف یک داستان در پروسه تکرار من رو به شدت مجذوب کرد, آقای شمس چه جوری و کی نفس میکشه اصلا, متن ثقیل بی غلط و با بهترین بیان ادا میشه و با آهنگ بالا و پائینی درست و دوست داشتنی. اجرای مونولوگ یعنی همین به نظر من. داستان به علاوه بازیگر مسلط و مکان درست و کارگردانی درست. تمام.
دلم خواست فکرام راجع به نمایش رو بنویسم, اینها نظرات و برداشت های من از نمایش هستن و حتی ذره ای نمیتونن معیار برای سنجش این اثر باشن.
۱. یکی ... دیدن ادامه ›› از ترکیبات خوب سینما و تئاتر بود که در اون سینما برای خوشگلی نبود و انگار جزئیات واقعیت قراردادی در صحنه رو برای مخاطب درشت تر نشون میداد.
۲. برای من صحنه های مکالمه زن و مرد خیلی پیش برنده بود و انگار خیلی از سوالاتم رو برطرف میکرد اما صحنه های تکیشون یا سکوت ها یا اعمال زندگی روزمره که به نظرم طولانی تر از صحنه های مکالمه میومد, با تلاش قابل پیگیری بود, یعنی کشش زیادی برای من نداشت.
۳. لحن عجیب آقای علی محمدی مخصوصا در مقایسه با خانم مومنی توجه من رو جلب کرد و صرفا به خاطر اینکه این اثر کار آقای مساوات بود مطمئن بودم دلیلی داره و باهاش کنار اومدم, من اینجوری مواجه شدم باهاش که ایشون al7 بودن که ما فرصت دیدنشونو داشتیم, یعنی تصویر مجازی کاراکتر شوهر که زنده شده بود.
۴. ورود فرد دوربین به دست از جایی بود که کمی حساسیت در کاراکتر شوهر که به نظر من تصویر مجازی شوهر بود انجام شد و در ادامه با حساسیت بیشتر شوهر به مرد و زن در صحنه بیشتر نزدیک شد تا شوهر واقعی به جای تصویر مجازی شوهر تونست دوباره پا به خونه اش بذاره, در حالی که حضور دوربین از ابتدا بود, یعنی به نظر من نگاه دوربین اولیه نگاه شوهر بود که با اینکه فرد حقیقی بود به علت بیگانگی در خانه حضور داشت و نداشت.
۵. فی فی به نظر من میتونست یک حیوون تحت سرپرستی این زن و شوهر باشه, که در شرایط نرمال نیست, و انگار وضعیت حال اون, واقعی ترین وضعیت حال این خونه رو نشون میده, خوردن و خوابیدن و افسردگی, و به نظر من, اینکه چیزی که اسمش رو شاید بزاریم روزمرگی وضعیت طبیعی ای نیست, و باید درمان بشه.
۶. بابت وقت و هزینه و انرژی بازیگران و دقتی که در انجام کارها و جزئیات و به خصوص فیلمبرداری انجام شده واقعا ممنونم, همین خیلی خوب بودن این موارد و نور و صدا و همه چیزه که باعث میشه دوست نداشته باشیم "خب که چی؟" ته اجرا برامون پیش بیاد.
۷. ۴:۳۱ ثانیه اگر اشتباه نکنم در ثانیه اش, برای من کار کرد, چون با تفکر من که میدونستم این ار کجا اومده اولین بار و در اون موقع با چه هدفی بوده و آیا الان با همین هدف اینجاست و اگر آره چجوری داره اینکار رو انجام میده و اگر نه پس چرا هست؟ میشه این بار صرفا به عنوان تعویض صحنه باشه یا خیلی چیزا که طولانی میشه نوشتنشون؟
۸. بازی زمان, انگار پیرزن صاحب این خونه اس که عکسش روی دیواره و خانمی که یک هفته اس وارد این خونه شده همون خانم پیرزنه در جوونیش, بازی با همان ۴:۳۱ ثانیه, بازی با گذشت زمان روی تصویر فیلم و تغییرات نورها, و مثال ماهی گیری, که گذر زمان براشون مهمه نه خود ماهی ای که میگیرن, مسیر مهمه نه تهش, یه همچیت برداشت هایی شکل زندگی.
از تک تک عوامل نمایش ممنونم, تجربه و مواجهه جالبی رو داشتم که باعث شد دلم بخواد بیامو حرفهامو بنویسم اینجا.
درود فراوان ، عالی نوشتید ، راجع به احتمال یکی بودن زن و پیرزن و مرد و فیلمبردار منم موافقم و خیلی بهش فکر کردم حتی تصویر قاب عکس هایی که اشاره میشه این دوشخضیت هستن به نظرم یک قیافه اومد
۱۲ دی ۱۳۹۸
مرسی آقای جعفریان, جالبه که در این موارد برداشت های یکسانی داشتیم
۱۲ دی ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسیار خندیدم و بسیار گریه کردم, و بسیار برایم کم پیش می آید در تئاتر حس عمیق در من پدید آید چه برسد به دو حس بزرگ متضاد. مرسی از بازی های روان بازیگران, متن جالب کار, و کارگردانی درست.
اول از همه طراحی صحنه و تئاتر در تصویر به نظر من این شکلی است, صحنه و لباس ها حرف نداشتند, موسیقی و صداها بی نظیر بودند و دقت در آن ها به شدت به فضاسازی کمک میکرد, طراحی نور هم کاملا خوب انجام شده بود. بازیگر مرد کار که پدر بچه بود دیالوگ هایش حتی با وجود هاش اف شنیده نمیشد, بازیگر زن حامله و پدربزرگ به خوبی و با به اندازه بازی کردن کیفیت کار را بالا بردند, من شبی نمایش را دیدم که خانم بهناز جعفری دیگر نبودند, چیزی که باعث شد من بازهم نمایش را دوست داشته باشم تصور کردن خانم جعفری در اکت های بازیگر جایگزین بود, زیرا که اصلا به این بازیگر این نقش نمی آمد. مدت زمان بسیار به اندازه, قصه ی بسیار ساده, صداهای بسیار درست, نور فوق العاده و بعضا بازی های خوب این انرژی را بسیار دیدنی کرده. خسته نباشید
انتخاب درست سالن اجرا به تنهایی نصف مسیر کار را ساخته است. در پشتی که از قد بعضی از بازیگران کوتاهتر است به فضاسازی کار بسیار کمک میکند, برخورد ساده و عجیب با کثیف بودن ظرفها و در عین حال چیدن ظرفهای شسته شده روی زمین پارادوکسی است که در نهایت میتواند به ما هم در داستان هم در باور کاراکتر اصلی کمک کند. بازی روان بازیگرها از ویژگی های ارزشمند کار است, و د البته من در عین سادگی جذاب است, داستان درستی دارد و فضای عادی و غیرعادی را به خوبی باهم تلفیق میکند. خنده و ترس به جا در نمایش تولید و مصرف می شود که البته در قسمت ترس باز هم جا دارد که کیفیت بالاتر برود. به گروه اجرایی خسته نباشید میگم.
اسمش این نیست...
انگار بهترین اسم ممکن برای این نمایش است. چه از این لحاظ که متن اجازه ی نام برده شدن ندارد, چه از این لحاظ که هر کاری در این نمایش مورد یک جور "مثل همیشه نبودن" یا " عادی نبودن" شده, خصوصا اینکه تصاویری که میبینید در ذهنتان دیالوگهای دیگری می سازند و در همین حال دیالوگ ها در ذهن تصویر دیگری می دهد. اینکه اینکار به این دقت انجام میشود واقعا هنرمندی یک گروه منسجم و درست در کنار هم است, هم کارگردان و هم بازیگران کار به خوبی در خدمت اجرا هستند و چه هنرمندانه و درست همه چیز را در جای خود قرار میدهند, صحنه ها یکی از یکی درخشان تر است, محدودیت ها کمرنگ تر می شوند و انگار با هیچ چیز و همه چیز با مخاطب صحبت می شود. در پایان نمایش احساس کردم زندگیم را جلوی چشمانم دیدم و تمامش همین بود همه اش همین, همینقدر پربار و درخشان و همین قدر ساده. به این گروه بسیار تبریک میگویم.
قانون چهارم:
هیچ کس حق نداره به دریچه ی ممنوعه دست بزنه مگر اینکه دست خودش نباشه.