در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ساناز رئیسی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:47:28
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
فلسفه ى نمایشنامه و شخصیت پردازى برایم پرسش هایى پیش آمد که با شما در میان میگذارم .
زن - شمن و مرد-زن ،هر دو سالکند . آن ها تحت تعلیم استاد ى هستند .( استاد در فلسفه ى شرق به خاطر ارتباط بى واسطه ى معنوى اش ، دانا است و همه چیز را میداند . ) اما ،تناقض برخورد استاد در برابر حماقت زن -شمن ، استاد را فقط مترسکى جلوه میکند که حضورش خالى از شعور و خرد است و فقط انتقال دهنده ى گردنبندى مادى براى امرى معنوى ست ! استاد در مقام نظاره کننده حتى ! خردى را شامل نمیشود ! چه لزومى به حضور استاد بى خرد بود ! استادى که راهنمایى اش را از شاگرد خود دریغ کند !
پندار من : عمق فاجعه ى اشتباه زن- شمن بود که با حضور استادش دست به چنین حماقتى میزند ! او میداند که استاد میداند ! اما میخواهد خودش را از سرگردانى و دروازه هاى جهنم نجات دهد . پس شانسش را امتحان میکند ! و استاد که عقوبت این گناه را میداند و براى شاگردش تنبیهى سخت در نظر میگیرد . سال ها به او آموزش میدهد و سپس اورا در معبد آبنوس تنها میگذارد.
مرد-زن که بعد از روز هاى طولانى مراقبه کلام مقدس را میابد ، آن را با عشق زن معامله میکند ! و این مرد - زن که باخته ى نیرنگ زن- شمن است، مورد تنبیه استاد قرار میگیرد و بعد از سالها سرگردانى تصمیم به انتقام میگیرد . او بعد از مرگ استاد در مراقبه که امرى پیرایش کننده ست مینشیند و از نفرتش ،جوان نیلوفرى میروید . جوان نیلفرى زاده ى نفرت است اما شاعر پیشه مینماید ، او سخن گوى حقیقت میان مرد- زن و زن -شمن است . زن - شمن عاشق این حقیقت مى شود . آن چه کلیدى براى برقرارى رابطه ى پندار من میشوداین است که جوان نیلوفرى همان استاد است .که اینبار براى تغییر سرنوشت شاگردانش باز میگردد و فرصتى ... دیدن ادامه ›› به آنان میدهد تا خود را بازیابند و در این زندگى به اشتباهاتشان پى ببرند .
چگونه ، زن - شمن که سال ها به مراقبه مینشیند هنگام دل باختن به جوان نیلوفرى از خود میپرسد ، تقاص کدامین اشتباه ! در کدامین زندگى ! وآیا این نشانه اى از گمراهى او در این سال هاى سلوک است ! که به خاطر نمى آورد براى حضورش در معبد دست به چه نیرنگى زده!! و اگر چنین گمراه است که حتى نمى تواند اشتباه خود را در زندگى زمانش خوانش کند ، چگونه فقط نیم شب مانده تا پایان چرخه هاى زندگى ؟
زمانى که جوان نیلوفرى روایت میکند ، مرد - زن و زن - شمن ، پیر و فرتوت اشتباهات خود را تکرار میکنند ! اینجا جایى سات که سوالى برایم پیش آمد ! چرا شمن ! وقتى آنان با سال ها مراقبه در تنهایى زیستن پى به ذات حقیقیشان نبردند ! چرا با نام شمن روى صحنه مى آیند ، میتوانستند انسان هاى عادى باشند ! خصوصیت رهرو جستجوگرى و در پى حقیقت بودن ست ! و آنان کور و نابینا میزیستند ! آن هم نه تنها در دوران جوانى ! در تمام سالیان عمر .
خدا صبرتون بده. همانگونه که به من عنایت فرمود.
۰۶ آبان ۱۳۹۵
شیخ صنعان عشق چون اندر دلش مأوا گرفت
داد دین و می ز دست دختر ترسا گرفت
(عطار نیشابوری / منطق الطیر)
۰۶ آبان ۱۳۹۵
درود برشما و سپاس از نوشته شما
به زعم من آن دو هیچگاه، به حقیقت خود اعتراف نخواهند کرد برای همین عمری در راه دست یافتن به " هیچ مقدس" طی کردند.
قطعا آن دو سالک (!) ما به ازا از درون انسانهای عادی همه دورانها دارند.
۰۷ آبان ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
میشه بفرمایید ، اجرا چن دقیقه اس ؟
حدودا! 45 دقیقه
۰۳ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید