در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال غزل شریعت خواه | دیوار
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 10:33:17
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اگر هر انسانی بخواهد خودش را تعریف کند، به کجا رجوع می‌کند؟ به درون خودش؟ به ذهنش؟ به خاطراتش؟
من به دنبال خودم می‌گردم، در خودم. صحنه، درون من است. صحنه ذهن من است. پشت درهای قفل شده‌ی کمدها، خاطراتم نشسته‌اند و آرام آرام فراموش می‌شوند. من به دنبال خودم می‌گردم، چراکه قصد دارم خودم را گم کنم و خاطراتم را به دست فراموشی بسپارم.
اما انسان بودنِ من در کدامیک از این کمد ها پنهان شده است؟
کدامیک از این خاطرات، من را تعریف می‌کنند؟
خنده‌ها، شادی‌ها، لحظات خوشی که با دیگران گذرانده‌ام، و یا رنج‌ها؟

اگر فقط موفق شوم در بین خاطرات، هرآنچه من را تعریف می‌کند از کمدِ ذهنم خارج کنم، می‌توانم برای همیشه از خودم فرار کنم. آزاد می‌شوم ازاین زندان ذهنم. فقط باید بدانم چه کسی بوده‌ام و بعد، بیرون از این چهارچوب، دیگر گذشته هیچ اهمیتی ندارد. خاطراتِ تلخ گذشته را می‌گذارم در کمد‌های بسته محبوس ... دیدن ادامه ›› بمانند و هیچ‌گاه هم راه به بیرون باز نکنند.

اما هر روز، دیر متوجه می‌شوم که انسان، نه بدون رنج، بلکه از طریق رنج است که انسان می‌شود. دیر متوجه می‌شم که من را همان خاطراتِ تلخ‌اند که شکل می‌دهند، دیر می‌فهمم که فردای من، بدون آن خاطراتِ تلخ پنهان شده در کمد، پیش نمی‌آید، اتفاق نمی‌افتد، نمی‌رسد. همیشه آخر وقت است که می‌فهمم برای خروج از این زندان ذهنم، باید با خودم و درد هایم روبرو شوم. من درد کشیدن را نپذیرفته‌ام و محکوم به تکرارش هستم.

سرنوشت کسی که از ترس تاریک دیدنِ خودش و درون ذهن خودش، چشم هایش را باز نکند و از ترسِ نشنیدنِ خودش، گوش هایش را بگیرد، همین است که هر روزش را با فریادی بلند شروع کند.
داغون.. افتضاح. تنها چیزی که قابل قبول بود طراحی صحنه و نور بود. طراحی لباس افتضاح. فن بیان افتضاح، صدا افتضاح
سلام.
خسته نباشید میگم به عوامل که همه‌شون تسلط خوبی داشتن.
اما خب اجرا از نظر من اصلا اجرای قوی ای نبود و ندونسته هم می‌شد فهمید که جزو اولین کار های کارگردان هست.. که البته طبیعی هم هست اینطور باشه.
اغراق و بزرگ‌نمایی زیادی تو کار دیده می‌شد. به بجز بازیِ آقای وکیل و پدر بچه من بازی بقیه رو بازی ای پر از اغراق می‌دیدم، طوری که اگه چند ثانیه به صورت بازیگر و حرکاتش دقت کنی فقط و فقط حرکات اضافه و خب طبیعتا غیر واقعی می‌بینی.
با اینکه کار کلاسیک و دیالوگ محور بود و سعی کرده بودند متن رو به متنِ محاوره‌ای تبدیل نکنند، اشکال های ادبیاتی بار ها و بار ها تکرار می‌شد که آدم رو آزار می‌داد. یعنی اگر متن محاوره‌ای بود قطعا منِ مخاطب راحت تر باهاش ارتباط می‌گرفتم.. چون اینجا حس می‌کردم تمام تلاش نمایشنامه اینه که به زور به ما بفهمونه چه اتفاقی افتاده که بعدش هدایتمون کنه به پیامِ داستان و درسی که باید ازش بگیریم.
بازی باقی بازیگر ها جا داشت خیلی خیلی بهتر و رئال تر باشه.
نورپردازی جالب بود ولی صحنه تا مقداری خسته کننده بود.

موفق باشید
درود و سپاس از حضور و همراهى شما ، صدالبته امیدواریم با به کار گرفتن پیشنهاد و دقت در نظرات بهتر شویم
۰۳ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود بر همه دست اندرکاران این کار.
از نظر من این تئاتر یک طنز بی نظیر بود
دیالوگ های خوبی رد و بدل میشدن، طوری که همزمان با خندیدن یک لحظه خنده‌ت محو میشد و به حرفی که می‌خواست زده شه پی می‌بردی‌.
طراحی صحنه خاصی نداشت اما من با همون هم تونستم ارتباط برقرار کنم و به نظرم هوشمندانه بود.
شخصیت پردازی بسیار قوی و از نظرم هر یک از گروگان ها نمایانگر یک قشر خاصی از جامعه بودند و چقدر هم خوب تونسته بودن اون قشر رو به نمایش بذارند.
بازی ها قابل قبول بودند و من جایی نبود که حس کنم بازیگر داره بازی میکنه.. مخصوصا نقش های اصلی
شروع و پایان بندی تئاتر رو بسیار دوست داشتم
در کل برای یک تئاتر کار خودش رو خوب انجام داده بود اما جا داشت بتونه بهتر هم منظورش رو برسونه.
اگر کسی اسم موسیقی ای که در ابتدا و انتها پخش می‌شد هم میدونه خوشحال میشم بگه :)
اما من حین دیدن تئاتر به شدت یاد they don't really care about us مایکل جکسون می افتادم :))