نمایش برلین را دوست داشتم ، مثل بقیه نبود چون تکراری نبود. بیشتر محفل بحث بود که دوستانه با هم دنبال راه حل بگردیم. به تعداد تماشاچی ها امکان تغییر مسیر نمایش وجود داشت. به خاطر درگیر شدن مخاطب و اجرای نمایش توسط همان تماشاچی که تئوری حل مشکل خانوادگی را مطرح میکند نمایش را دوست داشتم.
تمام نمایش بر سر این بود که آیا باید راستگویی پیشه کرد و پای عواقب ایستاد ؟! یا دروغ گفت و وضعیت را در بسیاری مواقع آرام نگه داشت؟! شخصیت مرد داستان به عنوان یک معلم فلسفه ی معتقد به آزادی بیان ، راه راستگویی را در پیش گرفت و شخصی ترین مسئله را با همسرش در میان گذاشت ، مسئله ای که البته شاید کم پیش میاید که با جزئیات در زندگی واقعی پرسیده و یا مطرح شود.
من تجربه ای شخصی در قالب این نمایش ندارم ولی واکنش مردم و تفاوت های ذهنی آن ها برای حل یک مشکل شاید ساده خانوادگی برایم جذاب بود. نظرات خانوم ها که عموما تقسیم میشد به مواردی مانند در زندگی نباید دروغ گفت چون بزودی برملا میشود، مرد در زمان مشاجره باید چنان کوتاه بیاید تا مشکل را را حل کند ، زن در زندگی زناشوئی بایستی حرفش را صریح بزند ، زن باید گاهی با بی محلی و وقت گذراندن با دوستانش مشکل را حل کند و یا اینکه زن بایستی با دموکراسی و آرام حرف زدن مرد را جذب و آرام و درنهایت مشکل را حل کند. نظرات آقایان نیز به این صورت بود که عده ای میگفتند شخص سومی باید مداخله کند ، مرد باید انعطاف
... دیدن ادامه ››
بیشتری داشته باشد و اصطلاحا دگم نباشد ، برخی میگفتند چنین مسائلی را اصلا نباید مطرح کرد که کار به اینجا برسد ، برخی حاضر بودند خواب شخصیت مرد را که علت دعوا بود طوری عوض کنند که مورد پسند خانم شده و داستان فیصله پیدا کند ، برخی سعی میکردند با حرف های علمی مانند توضیح فیزیولوژی بدن مرد و خواسته های جنسیش ، زن را آرام کنند ، عده کمی میگفتند باید مرد در را شکانده با زور به هدفش برسد و حتی عده ای میگفتند وقتی از زندگی شش سال میگذرد و موضوع حل نشده و همچنان مشکلات نبش قبر میشوند و امیدی ب بازگشت نیست ، طلاق بهترین راه است. عده ای هم همدلی دو جانبه را بطور مشترک پیشنهاد میکردند.
به عنوان یک شنونده ، هم زنان هم مردان نظرات مثبت و منفی به هر دو شخصیت داشتند، برای مثال تمامی مردان از مرد دفاع نمیکنند و تمامی خانم ها از زن داستان ، این نکته جالبیست و بنظر من نشان دهنده منطقی بودن اجتماع به دور از جنسیت گرایی است که حداقل در منطقه خاورمیانه کمتر دیده میشود.
بنظر من در این نمایش ، گرچه دروغ و حتی حرف نزدن میتوانست داستان را مختومه کند اما با فرض راستگویی پیشه کردن و یافتن راهی برای حل وفصل ماجرا ، واقع بینی و اعتماد دو شرط کافی و نه لازم برای فیصله ی مشاجره بود. به برخی از راهکار ها بخوبی اشاره شد و به برخی شاید فرصت یک ساعته نمایش اجازه نداد. از نظر من مواردی که شاید میتوانست در قالب یک تئوری و یا نمایش گفته شود اول آنکه ، در هرنوع دعوایی چه خانوادگی ، دوستانه ،کاری و ... زمانی که حتی یکنفر از طرفین دعوا ابراز کند که شرایط طرف مقابل را درک میکند ، در اکثر موارد وضعیت کمی آرام گرفته و دوطرف آماده برای گفتگو میشوند ، برای مثال مرد ابراز کند که خدشه دار شدن احساس زن و اذیت شدنش را درک میکند و زن وضعیت جسمانی مرد و خواب های شبانه را. به عبارت بهتر ابراز درک وضعیت طرف مقابل و همدلی ایجاد شده از فشار درونی فرد و تنش ایجاد شده کم خواهد کرد (اجرای مرد و یا زن واقع گرا). دوم ، استفاده کردن مرد از گفتن حقیقت خواب به عنوان ابزار اعتماد سازی به جای ابزار فشار. زمانیکه بحث به این سمت کشیده شود که مرد هرآنچه در دل و ذهن داشته گفته چون کس دیگری را ندارد که تا این حد به او نزدیک باشد زیرا در غیر اینصورت باید همه چیز را در دل تلنبار کند. به علاوه لحن بیان مناسب میتواند از نظر عاطفی جدال را به سمت آرام شدن و اعتماد سازی پیش ببرد (اجرای مرد وابسته) . سوم ، زن بین دنیای خیال و دنیای واقعی فرق قائل باشد ، زندگی موضوعی حقیقیست در صورتیکه رویا خیالیست و ما در حقیقت زندگی میکنیم ، در این تئوری همکاری بیشتری از طرف زن مورد نیاز بود (اجرای زن واقع بین).
شرط لازم برای تمامی تئوری های مطرح شده از نظر من شناخت شخصیت است که طرفین در این داستان در طول مدت شش سال بایستی برای آن تلاش می کردند. این شرط لازم به منزله پیشگیری از بروز یک بیماری است که در قالب مشاجره سر باز میکند و برای درمان راه حل هایی ارائه میشود. شناخت مرد از حساسیت زن به مسائلی خاص و شناخت زن از پر اهمیت بودن موقعیت کاری ، درآمد و جایگاه اجتماعی برای مرد میتوانست مسیر نمایش را به سمت و سوئی دیگر ببرد.
اجرای انعطاف پذیر خانم دعوتی و آقای عطایی برای شکل دادن واقعی به یک ایده یا یک راه حل که مبنی بر دنیای واقعی باشد بدون گمراه شدن از شخصیت داستانی که بازیش میکنند ستودنی بود.ممنون از آقای رضائی برای جرات کردن به جهت سنت شکنی در تئاتر و ایجاد یک تجربه جدید برای من. امیدوارم در آینده باز هم شاهد موفقیت هایتان باشیم.