در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال میلاد نژادیرافی | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 05:46:17
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نوزاد آمد/مادر شیرش خشک شد/پدر می رفت/پاکت خالیه بهمن بجا موند....و اما.من..همچنان بر سر صف زندگی بجا ماندم

از: م.ن
جناب نژادیرافی خیلی خوب بود
ولی کاش ادامه پیدامیکرد ومیتونستم یه کارعالی بخونم
آفرین

۰۵ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آسمان بنفش است/به رنگ کبودی/از عشق!!!!
عشق چیست، معشوق کیست؟
آمد ب دیارمو برد آسمان آبی مرا/بجا مان د آسمان بفشو طعم سیب/سیبی که ن سرخو ن زردو ن سبز بود.....

از: م.ن
صبر کن سهراب!!!!!!
گفته بودی قایقی خواهم ساخت/قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم.....................................

از: ناشناس
جالب بود میلاد جان
۲۷ خرداد ۱۳۹۱
چشم ها را شستم،جور دیگر دیدم

باز هم فرقی نداشت

تو همان بودی که باید دوست داشت.
---
(به تازگی زیاد با اشعار سهراب شاعران جوان بازی کلامی میکنن اینم یه نمونش بود...مرسی و موفق باشید.)
۲۷ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
غمی آشفته.

دردی گریه آلود از این همه دل سوزان، که آیا هست درون سینه اشان.....

از: م.نژاد
...گنجکشان صدایم می کنند.


آوایی بود برایم.


بهانه ای برای گم کردن خط عابر پیاده.


از: م.ن
می بینم/تونستم بخونم.
منو انداخت توی اتوبان یه طرفه...آره یکطرفست./بغض شده مرحمه همدلیاش، همدلی که حس احساسی شدن رو نو می کنه.
ترس ورم داشته/میترسم/می تزسم از پشتکردن لاکپشتهای کنار جاده، که با سری برگردون نگام می کننو سفره نذری واسم پهن کردن.نمیدونم/نمی دونم که آیا من همون مهمومنه مهمونیشونم؟
چشم می بندمو گریان، می خندم.

از: م.ن
سلام به همگی........باورتون نمی شه..میدونم نمی شه...ولی حداقل واثه خودم تکرار مکررات کنم..خوشا بحالتون، که شرایط محیا هستش، میتونید اجراهای متعددی رو ببینید..خواهشی که ازتون دارم اینه وعده ای با هم داشته باشید و نقده هنری و آکادمیی انجام بدید...ما را در این آشفته بازار تکه خاری،بسی درودست/نان را نانوایی دگر نمی فروشد...روزگاری سرشار از آسایشو آرامش از خدای خودم واستون خواهانم.....م.ن

از: خود
زینب عباسی، امین شعف و مهران خوشبین این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قفسم/نفسم....در این زندان قفسی داشتن درودیست ازانم.../قفس مرا به آرامشه 9 ماه ی مادر می برد/تنها سفرم، در این آشفته احوالان..

از: خود
زندان خودش قفس هستش دیگه بنظرم به جای اینکه بنویسین در این زندان بهتره بنویسین دراین دنیا
۱۵ اسفند ۱۳۹۰
با سلام. دوست عزیز اینو در نظر بگیریم که جمله ای که بتونه تصویر سازی کنه گیرا تر و زیباتر میتونه باشه...دنیا یعنی چی...؟
من خودمو درون زندانی می بینم که به اجبار هستش اما.........
۱۶ اسفند ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باران می آید...بوی خاک می آید...نه سردو ..نه برگ ریز....راستی جای پاییزمان خالی..........


از: خود
خوش اومدی دوست عزیز
۰۹ آبان ۱۳۹۰
خوش اومدی دوست عزیز
۱۰ آبان ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید