می بینم/تونستم بخونم.
منو انداخت توی اتوبان یه طرفه...آره یکطرفست./بغض شده مرحمه همدلیاش، همدلی که حس احساسی شدن رو نو می کنه.
ترس ورم داشته/میترسم/می تزسم از پشتکردن لاکپشتهای کنار جاده، که با سری برگردون نگام می کننو سفره نذری واسم پهن کردن.نمیدونم/نمی دونم که آیا من همون مهمومنه مهمونیشونم؟
چشم می بندمو گریان، می خندم.
از: م.ن