در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال رامین میرعسگری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:22:07
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مردی، دیر وقت، خسته و عصبانی، از سرکار به خانه برگشت. پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود. بابا یک سوال از شما بپرسم!؟ بله حتما،چه سوالی؟ بابا، شما برای هر ساعت کار،چقدر پول میگیرید؟ مرد با عصبانیت پاسخ داد:"این به تو ربطی ندارد . چرا چنین سوالی می کنی ؟"فقط می خواهم بدانم.بگویید برای هر ساعت کار، چقدر پول می گیرید ؟ اگر باید بدانی خوب می گویم، ۲۰دلار.پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود ،آه کشید. سپس به مرد نگاه کرد و گفت:" می شود لطفا ۱۰ دلار بهم قرض بدهید؟" مرد بیشتر عصبانی شد و گفت:" اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال ،فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من از بگیری، سریع به اتاقت برو ،فکر کن وببین که چرا اینقدر خودخواه هستی.من هر روز، سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم." پسرکوچک،آرام
به اتاقش رفت و در را بست. مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد ." چطور به خودش اجازه می دهد برای گرفتن پول از من چنین سوالی بپرسد؟" بعد از حدود یک ساعت مرد آرامتر شد وفکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است. شاید واقعا چیزی بوده که او برای خریدنش به ۱۰دلار نیاز داشته است . به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش درخواست پول کند. مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد. خواب هستی پسرم؟ نه پدر، بیدارم. فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کرده ام .امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سرتو خالی کردم. بیا، این ۱۰ دلاری که خواسته بودی. پسر کوچولو نشست ، خندید و فریاد زد :" متشکرم بابا" . بعد دستش را زیر بالش برد و چند اسکناس مچاله شده در آورد. مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته است ، دوباره عصبانی شد و غرولند کنان گفت : " با اینکه خودت پول داشتی ، چرا باز هم پول خواستی ؟" پسر کوچولو پاسخ داد :" برای اینکه پولم کافی نبود، ولی الان هست. حالا من ۲۰ دلار دارم.۰می توانم یک ساعت کار از شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیاید ؟ دوست دارم با شما شام بخورم!" {اگه به نظر شما دوستان جالب بود کامنت بذارید تا این سری داستان ها را ادامه بدم} با تشکر


*************





از: ...
خُــدایـــا! مَـن دَستـت را خـوانـده امـ... دَسـتت بَــرای مـَن رو شُـده است! تـو سمفـونـی ِ زیبـــای ِ شَکسـتن ِ ایــن دل ِ لَعنتــی را دوستـــ داری! بـــاشـد اگـــر تـــو مـی خــواهــی،بــــاشد مـی شِکنــَـــم بــــاز هَــم.می شنوی
۱۱ مرداد ۱۳۹۱
زیبا بود. ممنون
۱۱ مرداد ۱۳۹۱
هم پست بسیار قشنگی گذاشتی و هم کامنت دلنشینی نوشتی !

سپاس
۱۱ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در بیمارستانی، دو بیمار در یک اتاقی بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت هر روز بعد ازظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعت ها با هم صحبت می کردند ؛از همسر، خانواده،خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف میزدند و هر روز بعد از ظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود ، می نشست و تمام چیزهائی که بیرون از پنجره میدید برای هم اتاقیش توصیف می کرد. پنجره ره به یک پارک بود که دریاچه زیبایی داشت . مرغابی ها و قوها در دریاچه شنا می کردند و کودک ها با قایق های تفریحیشان در آب سرگرم بودند. درختان کهن به منظره بیرون ، زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دور دست دیده میشد. همانطور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف می کرد ، هم اتاقیش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد و روحی تازه می گرفت. روزها و هفته ها سپری شد . تا اینکه روزی مرد کنار پنجره از دنیا رفت و مستخدمان بیمارستان جسد او را از اتاق بیرون بردند. مرد دیگر که بسیار ناراحت بود تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند . پرستار این کار را با رضایت انجام داد. مرد به آرامی و با درد بسیار، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیاندازد. بالاخره می توانست آن منظره زیبا را با چشمان خودش ببیند ولی در کمال تعجب، با یک دیوار بلند مواجه شد! مرد متعجب به پرستار گفت که هم اتاقیش همیشه مناظر دل انگیزی را از پشت پنجره برای او توصیف می کرده است. پرستار پاسخ داد :ولی آن مرد کاملا نابینا بود.

از: .....ناشناس
سالها گذشت و من بزرگ شدم ؛
اما هر وقت که جلوی آیینه می ایستم ؛
سایه ای از شیری را می بینم که تنها دلخوشی زندگیش اینست که هر روز غروب ؛
در بکرترین نقطه رؤیاهایش به بهانه خوردن آب ؛
تنها آهوی باقی مانده بیشه خیالش را ببیند ...

از: .........
یکنفر از دشت بدون آهو میگفت تو غم روی دلم گذاشتی...
۰۶ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به دخترکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری
نخند!
به ادمهایی که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند!!!
آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،
بارمی برند،
بی خوابی می کشند،
کهنه می پوشند،
جار می زنند
سرما و گرما می کشند،
وگاهی خجالت هم می کشند،……
خیلی ساده....

از: ...
هی کافه چی؟ میزهایت را تک نفره کن... نمیبینی همه تنهاییم..

از: خود
رامین جان این نوشته از خودته؟
۰۵ مرداد ۱۳۹۱
خیلی خوشم اومد... ممنون
۰۶ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

****
دوزخ : درود بر مترسک دیونه .چرا صورتت خیس گریه کردی؟؟

مترسک دیونه : به خاطر روزگار آدما ، به خاطر بزرگترین حق آدما که ازشون گرفتن.

دوزخ : الان حرف تو چی ؟تو چیکار داری به آدما ؟ چی ازشون گرفتن ؟ هاااان

مترسک دیونه : آزادیشون
به هر طرف که میرن صاف میخوری به یه دیوار شیشه ای سخت. دیوار ضد ضربه ، ضد گلوله. میذاره اون طرفشو ببینی اما اجازه ... دیدن ادامه ›› ی عبور نمیده.




مترسک دیونه
----------------
پ ن : تو فقط پای دیوار میشینی ،آرزو میکنی ،امیدوار میشی ،می نویسی ،گریه میکنی ،گریه میکنی...

از: .......
خدایا...!
فرو دادن این همه بغـــــــض

روزه رو باطل نمیکنه ؟؟؟
۰۴ مرداد ۱۳۹۱
اینجا آزادی میدان بزرگیست

آن هم فقط برای گردش مردم به دور آن.
------
آزادی
آبادانی است.

"امثال و حکم-دهخدا"
۰۴ مرداد ۱۳۹۱
مترسک دیونه به روز شد رامین عزیز

www.sotoudeh.blogfa.com
۰۱ شهریور ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از رها کردن نترس. هیچ کس نمی‌تواند چیزی که مال توست را از تو بگیرد و تمام دنیا نمی‌توانند چیزی که مال تو نیست را برایت حفظ کنند…

از: .......
ایمان داشتن به این جمله چقدر دل بزرگی میخواهد...


۰۲ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بـه مـن یـــــاد بـده
انـســان مدرنی بـاشـم
و هـر بـار که دلتـنـگـت می شـوم
بـه جـای بـغـض و اشـک
تـنـهـا بـه ایـن جـمـلـه اکـتـفــا کنـم که
هـوای بـد ِ این روزهـــ ــــا
آدم را افـسـرده می کنـد..

از: از........
...
هوای بد این روزها آدم را افسرده میکند...



۰۱ مرداد ۱۳۹۱

سحر جانم
انسان مدرنی هستم
و هر بار که دلم تنگت میشود
به جای بغض و اشک
تنها به همین جمله اکتفا میکنم

۰۱ مرداد ۱۳۹۱
هـوای بـد ِ این روزهـــ ــــا
آدم را افـسـرده می کنـد..
۰۱ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ای پروردگار بی همتا .ای خدای جاودان ودلها
،بشنو .ندای مرا .گوش کن صدای مرا
این بارعاشقانه تر به سوی تو می آیم .
ادعاهای بی جا نمی کنم ، فریادهای مستانه سر نمی دهم
، مرا ببخش ، مرا دستگیری کن ، من محتاجم ، ،
محتاج عشق توام ، محتاج محبت و دستگیری توام . تنهایم مگذار که بی مهر تو از دست رفته ام
خدای خوب من . امروزم را نیز که شنبه است بنام تو اغاز میکنم
.بنام تو که بی همتائی مهربانی وجاودانی واز تو می خواهم درین روز نعمتهایت را از من دریغ نکنی .
... سلامتی خود وخانواده ام وشادی .موفقیت ... دیدن ادامه ›› ودوست داشتن را.
.ومن ..میدانم انها را بمن عطا خواهی کرد
..من ترا دوست می دارم ومیدانم تو مرا دوست می داری از گناهانم نیز در گذر نگاهی بر من کن تا روزم شاد شود
امین

از: از........
خدا تنها روزنه امیدی است که هیچگاه بسته نمیشود.
تنها کسی است که با دهان بسته هم میتوان صدایش کرد.
با پای شکسته هم میتوان سراغش رفت.
تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد.
تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند.‎
تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام میگیرد نه با تنبیه کردن...!!

خدا را برایتان آرزو دارم.
۳۱ تیر ۱۳۹۱
"خدای خوب من . امروزم را نیز که شنبه است بنام تو اغاز میکنم"

ممنون:)
۳۱ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هیچ کس نمی داند مرز بین دلشادی و درد کجاست؟ اغلب، جدایی آنها از هم غیر ممکن است.خدایا تو آنقدر به من شادی می بخشی که به گریه در می آیم ، و آنقدر در عشق رنجم می دهی که به خنده می افتم.

عشق آیینه است. رابطه حقیقی آیینه ایی است که ، در آن دو عاشق هر یک چهره معشوق را می بینند و بخدا میرسند.

برای کشف اقیانوس و دریا های جدید ، باید ساحل آرام را ترک کنیم و برای درک خداوند باید به درون خود سفر کرد تا ساحل آرام درون خود را بسازیم.

از: ..........

گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

[b]ببرم بخوابانمش!

لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست می شود!درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم...

تمام می شود...

بالاخره تمام می شود...!!!

از: ..........
زیبا بود
کامنت خانم بالابور هم همینطور
لذت بردم
ممنون
۳۰ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام و درود به همهی عزیزان..
گروه همیاری سایت 1 سوال داشتم...
اگر بخواهم در مراسم بزرگداشته استاده عزیزمان فردا من هم خدمتی کرده باشم و به شما کمک کنم...
چه کار باید بکنم؟؟؟
ممنون میشم راهنماییم کنید
منتظر جوابتون هستم
طهورا کریم خانی این را خواند
تبسم استاد و حامد نراقی این را دوست دارند
گروه همیاری (support)
درود بر شما
با سپاس از علاقه‌مندی شما
این برنامه‌ها از سوی عوامل اجرایی خود تئاترشهر اجرا می‌گردد.
۲۹ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درد را از هر طرف بنویسی همان درداست مثل درد من مثل درد تو مثل دردهمسایه، که دلش گرفته است و چراغ خانه اش را خاموش کرده است. من به روشنی بد نکرده ام که تو افتاب کوچه مرا شکسته ای و قلبم را به رنج الوده ای و زخم خنجر بر پشت من نهاده ای من و تو غباری بیش نیستیم در این ویرانسرا یادت باشد . . .

از: .....
همه نیمکت های پارک دونفره اند.......بیخیال!!! روی چمن میشینم

از: تنهای اول

مدت هاست که حتی نیمکت ها هم چند نفره شده اند.



۲۶ تیر ۱۳۹۱
ممنون از نظرتون
۲۶ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
می دانم روزی با تن خسته و خیس ،
سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی
در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود
و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم

*****
تقدیم به استاد عزیز و دوست داشتنیم که هنوزم باورم نمیشه.
***استاد سمندریان***

از: دل شکسته
واقعا نمیدونم چی بگم..
تا به امروز تو شوک بودم دستم به هیچ چیز نمیرفت..
دنیا چرا این کارهارو میکنه با کا آخه؟؟
چرا آخه تئاتر مملکت ما رو بی پدر کرد؟
آخه خدا چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تسلیت میگم به همه ی هنرمندان گرامی..
الان که اینو مینویسم 1 چشمم اشک و یکیش خون..

تازه تازه میخواستم برم پیش استاد بزرگوار چیزهای یاد بگیرم از علم زیادش..
فقط میتونم بگم تئاتر ایران و هنرمندان ما یتیم شدند..

آرزوی ... دیدن ادامه ›› اجرای گالیله موند تو دلش و رفت

***************
اندوه ما در غم از دست دادن این عزیز بزرگوار در واژه ها نمیگنجد تنها میتوانیم از خداوند برای همه ی ما صبری عظیم و برای آن مرحوم روحی شاد و آرام طلب کنیم

از: خود
خیلی سخته

سالن تو ایرانشهر به نام استاد بکنند

اما نزارن یه اجرا توش داشته باشه

۲۳ تیر ۱۳۹۱
واقعا که..
تشییع پیکر آن استاد عزیز فرداست..
من میخوام برم آیا کسی هست؟
۲۳ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خدایا!
چه یافت /آن که تو را گم کرد.
و چه گم کرد؟ آنکه تو را یافت؟

از: .............
آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی دوست بدار ...
کاری که خدا با تو می کند

از: .............
تقریبا می شه گفت نمیشه!کم کمش نیاز به "دوست داشته شدن " تو وجود همه هست . دیگرانو دوست داریم چون "دوست داشته شدن" رو نیز هم!
۲۰ تیر ۱۳۹۱
ممنون از نظرتون
۲۰ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مخاطب خــاص " من، شما هستید !
چرا که من هرچـه برای " او " نوشتم...
خــواند و خندیــد و بــاور نکــرد !!!

از: خود
خیلی بی نظیر بود...

یک بار سر ِ تعویض پلاک
نامه ای را که برای تو نوشتم
زن همسایه گشود
بر خلاف بی مهری ِ تو
آنقدر تنها بود که جوابم را داد
اکنون بعد عمری که در آغوش من است فهمیدم
فرقی نمی کند عشق کجا رخ بدهد
گاهی می شود برای دوست داشتن
اندازه ی یک خانه عقب برگردیم
۱۹ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در آغــوشت که جا میگیرم ، عمیق تر گُنـــــاه میکنم !

من این جهنـــم را که هوای بهشتی دارد ...

با هزاران بهشتــــ خدا که بی تو هوای جهنم دارد ،

عــــوض نــمــیـــکـــنــــم ...!

از: .............