در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | بهار مجدفر
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 03:49:29
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
از اجراهایی بود که نباید حواست پرت یه جای دیگه‌ای می‌شد وگرنه نمی‌تونستی تو بازی با کیوان باشی و درجا کشته می‌شدی شاید دوباره بازی می‌کردی اما ... دیدن ادامه ›› باختت تضمینی بودی چون حواست پرت شده بود، چون یک قدم بیشتر برداشتی و از پرتگاه پرت شدی، چون شانس با تو یار نبود و معجزه‌ای اتفاق نیوفتاد، چون بازداشت شدی، چون پیرمرد با جوراب‌های قرمز تو جیبش و پاچه‌های بالا زده‌اش تو رو دید و مچتو گرفت و جای پدر نداشته‌ات زدتت اونقدر زد که از یه جایی به بعد دیگه حس نمی‌کردی فقط می‌شمردی، چون مافیا نبودی.
اینکه اخر اجرا متوجه جملات اول اجرا می‌شدی خیلی برام جذاب بود، چون اولش همه‌چی برام گنگ بود و اصلا جذبم نکرد بعضی وقتا یه اجرا اولش تو رو خیلیی جذب می‌کنه ولی بعد که می‌ره جلوتر فقط می‌خوای سریعتر تموم شه اما نه من نمی‌خواستم کیوان ببازه می‌خواستم مادرشو ببینه و به جای اینکه بگه مرتضی، بگه کیوان بالاخره برگشتی منتظرت بودم و بعد بره دایناسورشو برداره و تا ابد تو اون خونه‌ای که الان دیگه خونه نیست زندگی کنن.
البته ابدی در کار نیست
چون ما همه ۲۴ ساعت عمر می‌کنیم و بقیه‌ی عمرمون اون ۲۴ ساعت مدام تکرار می‌شه.
برعکس همه‌ی کسایی که می‌گن من نمایشنامه‌شو دوست نداشتم و متنش برام جذاب نبود متن برای من خیلی تازگی داشت خیلی جذاب بود
اینکه با انتهای جملات داستان بعدی جمله‌ی بعدی شروع می‌شد و ذره‌ای احساس گیجی نمی‌کردی و سریع با یه داستان دیگه ارتباط می‌گرفتی واقعا برام جالب بود.
در اخر؛ بسیار عالی بود؛ لذت بردم.
اگر وسط نمایش صحنه تاریک می‌شه حتما نیازی به تاریکی هست
لطفا برای یک ساعت و نیم گوشی‌هاتون رو روشن نکنید و بذارید وقتی صحنه تاریکه، تاریک بمونه.
غرق در صحنه و اجرا و داستان بشید؛ انگار که دنیای بیرونی وجود نداره.

فی‌البداهه‌ها و تعریف‌ها از کشور و وطن بسیار زیبا بود
در کل زیبا بود و البته دردناک.
بهار مجدفر (baharmajdfar)
درباره نمایش سیزیف i
همیشه قبل از اجرای یه شخصیت تو خواسته یا ناخواسته باید با اون شخصیت زندگی کنی و بعد از اینکه کارت با اون شخصیت تموم میشه دقیقا مثل یک مادر واقعی ... دیدن ادامه ›› اون رو از بین نمیبری تو با اون شخصیت خندیدی گریه کردی رویا دیدی کابوس دیدی و اون رو به حمعیتی نشون دادی و خداحافظی کردن باهاش درست مثل خداحافظی مادر با بچشه تو هیچ وقت اون شخصیت رو از بین نمیبری فقط جسمشو ازش میگیری و روح اون شخصیت تا همیشه زنده‌اس تو یه شخصیت دوباره خلق میکنی و گاها شخصیت‌های قبلی توی شخصیت جدیدت اثر میذارن.
وقتی یک کاراکتری رو بیش از اندازه دوست داشته باشی و زمان بیشتری باهاش زندگی کرده باشی توی ساختن شخصیت‌های جدیدت دلت میخواد بهش برگردی.
انتهای نمایش، آقای گرجی که با تمام شخصیت‌های مختلف داشتند دیالوگ‌ها رو می‌گفتند بی‌نظیر بود.
اوج نمایش در انتهای نمایش بود؛ قبل و بعد از رورانس اول و پایان.
هماهنگی بین بازیگرا عالی بود
موسیقی خیلی به جا و درست بود و چقدر بازیگرها با هم مچ بودند.
نقطه قوت این کار بازیگرهای بسیار کاربلد بودند و این باعث شده بود حتی اگر در کل ضعفی هم وجود داشته باشه از بین بره.
اما از نظر من کار از اواسط تئاتر جذاب‌تر میشد و تو میخواستی بدونی که در اخر چی میشه ای کاش از اول داستان همه چی در اوج خودش نبود و به تدریج اوج میگرفت.
مثلا خانم مولایی شاید اگر ابتدای اجرا به اندازه اخر اجرا اون حس و حالشون یکسان نبود و تدریجی اتفاق میوفتاد جالبتر میبود.
در کل اجرای بسیار تمیز و خوبی بود لذت بردم.

۱۲ نفر این را خواندند
چاوش و H.M.kiani2 این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهار مجدفر (baharmajdfar)
درباره فیلم‌تئاتر زندگی در تئاتر i
با زندگی در تئاتر حدود دو ساعت زندگی کردیم.
خندیدیم، گریه کردیم و لذت بردیم.
درست به زیبایی زندگی کردن در تئاتر زیبا بود چون تئاتر زندگیمونه جانی.
مثل همیشه بازی میرسعید مولویان و ایمان صیاد برهانی محشر بود حتی لحظه ای احساس نمیکردم که دارم یک نمایش میبینم تمام مدت احساس میکردم این دو نفر واقعا جان و رابرت هستند و دارن زندگیشونو میکنن و من دارم به عنوان یک تماشاگر از دور مستند زندگیشونو میبینم.
ممنون از اینکه فیلم این اجرا رو قرار دادید.
// دوباره بازی در تئاتر//

چند بار هست رفتم واسه خریدش..
دستم لرزید..
دیدم نمی تونم..
دلم میخواد خودش ببینم..
می خوام سر ایمان فریاد بزنم: لعنتی! عوضی! تو یک هنرمندی!
تو متعلق به خودت نیستی!
اگر ... دیدن ادامه ›› میر سعید مولویان کار داشت! تیاتر پول نداشت! یا سینما و سریال پول داره، عکس داره، بغّال ( بغل کردن)دختر داره، معروفیت داره یا نمی دونم بهر دلیل کوفتی دیگه! لامصب اسی گرجی هست!
من میخوام ببینم یکبار نه چند بار دیگه! دو هفته اجرا برو! ۷ بار فقط خودم میام! فقط ۲ هفته! ۲ هفته بیا.. کلون بیا ستون!
قبول!
من نفهمی کردم! کلاً چندسال پیش فقط ۲ بار دیدم!
اشتباه کردم! غلط گردم! به تخم دایناسور کیوان خندیدم!
بیار این لامصبو! یک اجرای درخشان از صگ تئاتر ایران...

حد ندیدن هفت بار " زندگی در تیاتر " مگه چند سال ندیدنشه!

۲۶ شهریور ۱۴۰۲
بهار مجدفر
شما دوستان کجا هستید که ببینمتون؟
دم در یا وسط سالن تعدادی بانوی خوش خنده دیدین ماییم :)
بهار مجدفر (baharmajdfar)
سحر بهروزیان
دم در یا وسط سالن تعدادی بانوی خوش خنده دیدین ماییم :)
ایشالا که پیداتون میکنم:))
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فرم نمایش اجرا و درگیر کردن مخاطب به نطرم یکی ار جالب ترین نکات نمایش بود که انقدر بتونه مخاطب رو جذب کنه و همراه خودش تا اخر اجرا بیاره.
اینجا خوندم که یک نفر نوشته بود انقدر من غرق در نمایش بودم که گاهی میخواستم خودم جوابشون رو بدم. من هم این حس رو احساس کردم در طول اجرا یه جاهایی دلم میخواست من هم دیالوگ ها رو باهاشون ادامه بدم. جایگاه صندلی ها و بازیگرا عالی بود جوری بود که همه بتونن چهره ها رو ببینن و اگر دیده نمیشد کارهای جالبی انجام میشد که ببینیم:) فقط یه چیزی که راجب این داستان بود در ابتدای تئاتر، صندلی ای که آقای چنگیزیان نشسته بود و اجرا میکرد رو ردیف پشت سر هیچ دیدی نداشتند به نظرم میشد که یه صندلی اونور هم باشه و جا به جا بشن. کاراکترها و شخصیت هاشون خیلی خوب بود و تماما باعث میشد که آخر اجرا فکر کنی که تو با این ادمها و داستانشون زندگی کردی.
بازی اقای صیاد برهانی معرکه بود اونقدر عالی بود که فقط پیشنهاد میکنم برید ببینید و لذت ببرید.
به قول یکی از دوستانی که همینجا نوشتند حال خوب اجرا از همون ابتدا شروع شد، پیشنهاد میکنم نود دقیقه حال خوب رو به خودتون و دوستانتون هدیه بدید.
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر