در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نوید اشرفی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:39:16
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
کدام تندباد؟ کدام حادثه؟
.
.
.
نگاهی به سریال شهرزاد
.
.
.
شهرزاد دوازدهمین اثری است که حسن فتحی در مدیوم تلویزیون پس از سریال های ماندگاری مانند شب دهم، مدار صفر درجه و میوه‌ی ممنوعه می‌سازد. ... دیدن ادامه ›› سریال های خاطره انگیزی که هر کدام داستان های جالب و بدیعی داشتند. شب دهم با داستان عشقی نامتعارف از سوی جوانی لات به یک شاهزاده ی قجر و هلاک شدنش در راه وصال، مدار صفر درجه با داستانی سیاسی که در خلال جنگ جهانی دوم و در بستری عاشقانه روایت می شد و میوه ممنوعه با روایتی امروزی از حکایت شیخ صنعان و عشق دوران پیری اش. هر کدام از این سریال ها به تنهایی برای اعتبار یک کارگردان تلویزیونی کافیست و فتحی هر سه را با هم دارد و شاید به پشتوانه ی همین اعتبار است که جمع کثیری از بازیگران تلویزیون بهترین بازی دوران بازیگری خود را در سریال های فتحی به اجرا گذاشته اند. از حسین یاری و کتایون ریاحی و پرویز فلاحی پور در شب دهم و شهاب حسینی بی نظیر مدار صفر درجه و امیر جعفری و علی نصریان که هر کدام جانی دوباره با بازی در میوه ی ممنوعه گرفتند. معادلات شهرزاد ولی کمی فرق می کند. با دیدن قسمت اول و دوم که روایاتی از اتفاقات دوران مصدق و کودتای مرداد 32 را در خود داشت امیدوار شدم که این بار هم حسن فتحی مثل دو شاهکار قبلی اش که موفق هم بوده اند داستانی رمانتیک در بستری تاریخی روایت می کند و کفه ی ترازوی داستان بین این دو ثابت می ماند و هیچکدام بر دیگری سنگینی نمی کند و به جای دوران رضاشاه یا دوران جنگ جهانی دوم قرار است به جریانات دهه ی 30 از تاریخ معاصر ایران پرداخته شود که کمتر فیلم یا سریالی در این سه دهه ی اخیر نگاهی منصفانه و بدون غرض ورزی به این دوران داشته است. اما هرچه فیلم جلوتر رفت بیشتر ناامید شدم. داستان سریال تبدیل شد به کلیشه ای قدیمی و نخ نما: فردی قدرتمند و زورگو مانع از وصال دو عاشق دلباخته و پاکباز می شود. کلیشه ای که کهن الگوی بسیاری از فیلمفارسی های پیش از انقلاب بوده است. با این وجود حتی این الگو های کهنه هم اگر با روایتی بدیع و چاشنی های داستانی همراه شود می تواند محصولی پررمق نتیجه دهد. و در سریالب این گونه نیست و بعد از نجات فرهاد از اعدام و اتفاقات بعد از آن، مصدق تنها لقلقه ای برای دهان فرهاد می شود تا ما یادمان نرود که سر پرسودای عاشق دلخسته ی ما خالی از اندیشه و فکر به مسائل زمانه ی خودش نیست. معلوم نیست پرداخت دراماتیک این عنصر داستانی قرار است به چه شکل باشد و قطعا عینک عقب دادن مصنوعی مصطفی زمانی و گلو صاف کردن و نام مصدق را آوردن کافی که نیست هیچ خنده دار هم هست. کسی هم نمی تواند دلیلی برای این بیاورد که اساسا نیازی به پرداخت این مسایل نیست چرا که اگر توجه کنیم شعار این سریال این است که «در تندباد حادثه عشق اولین قربانی است». مخاطب شاید به درک نصفه و نیمه از عشق رسیده باشد اما به راستی کدام تندباد و کدام حادثه؟ شهرزاد ضربه ی بعدی را از پخش نمایش خانگی و سرمایه گذار خصوصی اش می خورد. نمایش خانگی بودن اثر کمی دست و پای حسن فتحی را برای استفاده از عنصر های نمایشی بیشتر مانند موسیقی بازگذاشته است. اما انگار کارگردان باتجربه ی ما هول شده است و در جاهایی از موسیقی هایی استفاده کرده که در دهه های 40 یا 50 ساخته و ضبط شده اند. در جاهایی هم کاملا پیداست که بعضی انتخاب های حسن فتحی هدفی جز بازگشت سرمایه نداشته است. همین است که مخاطب فتحی که عادت به شنیدن شاهکار هایی مثل «عقل و جنون» و «من عاشق چشمت شدم» از علیرضا قربانی با ترانه هایی از افشین یداللهی که از روی فیلمنامه سروده شده بودند و آهنگسازی وزین فردین خلعتبری که مناسب یک درام تاریخی است در پایان سریال های او را داشت این بار باید صدای کاملا امروزی چاوشی را نه تنها در انتهای سریال بلکه در کلیپ هایی در خلال سریال ببیند و بشنود. وحتی بعد از قسمت هفتم فردین خلعتبری جای خود را به امیر توسلی داد که عوامل سریال تا کنون در مقابل این جابه‌جایی ها سکوت کرده اند. همین اتفاق در فیلمبرداری اثر هم رخ می دهد. مدیر فیلمبرداری شهرزاد افشین احمدی است. کسی که در میوه ی ممنوعه و زمانه تجربه موفقی از حیث فیلمبرداری داشته است. اما تا چه اندازه قاب های نو و تازه ی زمانه مناسب شهرزاد است؟ آیا برای نشان دادن حس اضطراب در یک فضای تاریخی دوربین روی دست و فیلمبرداری از پایین تراز چشمی سوژه، مناسب است؟
فیلم در شخصیت پردازی هم ایراد هایی دارد. از محمود پاک نیت که از شخصیت پردازی به تیپ سازی نزول کرده است، مهدی سلطانی که در حال تکرار خودش است، پریناز ایزدیار و مصطفی زمانی که بهتر است عطای بازی در اثر تاریخی را به لقایش ببخشند، تا شخصیت هایی که تا کنون بودشان با نبودشان یکی بوده و تاثیر دراماتیکی نداشته اند مانند ابولفضل پورعرب یا هومن برق نورد. اما در کنار این ها بازی عالی و درجه یکی از علی نصیریان و بازی خوبی از ترانه علیدوستی در اولین سریال کارنامه اش شاهدیم. شهاب حسینی هم مانند همیشه اگر یک نباشد حداقل بازی استانداردی ارائه می دهد. دیالوگ ها هم انگار قرار نیست کمکی به شخصیت پردازی بکنند و گاهی اگر فقط به صدای اثر گوش کنیم یادمان می رود که سریال در دهه ی سی خورشیدی می گذرد. مثلا نگاه کنید به دیالوگی که فرهاد پس از مدتی دوری از شهرزاد به او می گوید: اگه دلتنگی دست و پا داشت، شبیه من می¬شد.
حسن فتحی در این سریال اصول بسیار زیادی رو از میان برداشته و باعث شده این سریال، اثر تاریخی کم رمقی از کار در بیاید اما باز هم این ها دلیلی بر کم فروش شدن سی‌دی های سریال در بازار شبکه نمایش خانگی نمی شود چرا که اصلا به نظر می رسد نادیده گرفتن تمام این اصول هنری برای جذب مخاطب بیشتر بوده است که البته امیدوارم این هدف و غایت نهایی هنرمند کاربلدی مانند فتحی نبوده باشد.
کسری ناری و مهشاد این را دوست دارند
شهرزاد الان دارم می بینم و واقعا خیلی مشکل و ایراد داره . اما یه چیز خیلی مهمه ، اونم مخاطب هایی هستن که براشون نوع تصویر برداری و آهنگ و دیالوگ مهم نیست . براشون قباد و ترانه علیدوستی و صدای محسن چاووشی و عشق بین کاراکترا مهمه و صحبت بعدش توی هر خونه :D

پ.ن : این اصلا توهین به شعور مخاطب نیست . ولی باید قبول کنیم که این سریال مخاطب عام رو به سمت خودش می کشونه .


۰۵ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
میخوای بگم ویل دورانت کی بود؟
یکی میگفت برنجش نپخته بود یکی میگفت گوشتش نپخته بود یکی می گفت هم برنجش پخته بود هم گوشتش ولی سالادش سس نداشت یکی دیگه همینا رو هم نمی گفت پدر سگ ژله ی زرد گیرش نیومده بود داشت دری وری میگفت :)
۱۱ تیر ۱۳۹۳
تاریخ کدوم تمدن رو نوشت؟!!
۱۱ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ایمیل زد به یک شب غمگین که... که حرف های خسته تری دارد
از پنجره به قلب تو وارد شد! هرچند بغض خانه، دری دارد

خورشید را نشانه گرفته باز، باید ترا به خود بپرد از هیچ
در خانه ی امید شترمرغی ست که فکر می‌کند که پری دارد!!

دیگر دوباره شعر نخواهم گفت، دیگر دوباره شعر نخواهم گفت
تکرار می‌شود به خودش هر روز... و فکر می‌کند اثری دارد

ایمیل می‌زند به شبی غمگین که مطمئن شده ست نمی‌آید
ایمیل می‌زند به شبی غمگین ... دیدن ادامه ›› که چشم‌های منتظری دارد

خالی ست جای اسم فرستنده مثل سکوت بین من و دنیا
که جمعمان محال ِ محالات است، امّا خدا عجب هنری دارد!

لبخند می‌زنند به جنگلبان، انبوه بی گناه درختانت
هر چند واقفند که بی تردید در دست‌های خود تبری دارد

دَم می‌کنم دو فال پُر از غم را در شعرهای خسته‌ی بی خوابیت
با اینکه طرح ساده‌ی چشمانت روباه های حیله گری دارد

ایمیل می‌زند به شبی غمگین، از هیچ چیز مسخره‌ی امروز
گیرنده‌اش شبیه فرستنده ست هر چند بغض بیشتری دارد

از سید مهدی موسوی
گیرنده‌اش شبیه فرستنده ست هر چند بغض بیشتری دارد
۲۸ خرداد ۱۳۹۳
سپاس از گزینش زیبای شما
۲۹ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
So the season of the fall begins
Down the crossroads in a sleepy little inn
By the fire when the sun goes down

But the night becomes you
And the secrets of the rain

Forever autumn

And the season of the fall begins
Out the nightlands when the thunderstorm sets in
The secrets clear in the cloudy ... دیدن ادامه ›› night

But the night becomes you
And the secrets of the ra n they will stay the same
And the time will come soon
With the secrets of the rain and the storm again

Coming closer every day, forever autumn

And the season of the fall begins
Past the pass ngbell past willow s weeping
A ripple forms on the brinks of time

But the night becomes you
And the secrets of the rain, they will stay the same
And the time will come soon
With the secrets of the rain and the storm again

Coming closer every day forever autumn



Forever Autumn



Lake Of Tears



1999


http://s5.picofile.com/file/8118629750/03_Forever_Autumn.mp3.html
الی احدی این را خواند
Marillion، sanaz m.barin و M.akhavan این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

شاید هیچ زن یا دختری هرگز به این فکر نکند که روزی خانه پدری اش به خاطر تعصبات پوچ و کورکورانه تبدیل به قبرستانی پدری شود.این حرف خانه پدری کیانوش عیاری است. فیلمی که روایت گر زمان است. زمانی که با گذشتش نه تنها یک جنایت خانوادگی را پاک نمی کند بلکه نسل به نسل تاثیر آن را هولناک تر و شوم تر می نمایاند. شومی و هولناکی که سالیان سال ادامه دارد و فیلمساز پنج برهه زمانی آن را برای بیننده روایت می کند. خانه پدری شاهکاری است در ارائه تعصبات و طبیعت بدوی خشن مردان این سرزمین.هیچ کدام از مردان این روایت آرام نیستند. حتی جوان نسل سومی هم ، که شهاب حسینی ایفا گر نقش اوست ، گرچه در برخورد با نامزدش نشانه ای از خشونت دیده نمی شود اما هیچ ترسی از نبش قبر ندارد وعصبانیت خود را در غیاب نامزدش بر سر گوشی موبایلش خالی می کند که این خود نشانگر خلق و خوی ناآرامی است که از پدرانش به ارث دارد.
این فیلم دارای پنج اپیزود است با المان هایی نسبتا ثابت که فقدان هرکدام از آن ها راوی حرفی است بزگ.در اپیزود دوم و سوم دختر بچه هایی وجود دارند که هر کدام در اپیزود بعد مورد هجوم تعصبات مردان روایت قرار می گیرند. دختربچه هایی که در پایان همان اپیزود ها از نقطه نظر همان مرد متعصب سوار بر تاپ از پنجره ی زیر زمین دیده می شوند. نگاهی که خود بر ارزش مقام زن و معصومیت کودکانه دختربچه ها دارد که مردان باید از پایین و از زیر زمین به آنها بنگرند. اما دیری نمیپاید که این فضای متزلزل که تکان هایی تاپ بازی نمادی از آن است به اپیزود بعدی سرایت کرده و همان دخترها زیر نگاهی از بالا به چنبره قدرت متعصب موجود درمی آیند. اما بر خلاف نگاه برخی صاحب نظران فیلم پر از امید است البته امیدی واهی. زیرا همان جوان نسل سومی وقتی از پنجره زیرزمین به همان تاپ نگاه می کند اثری از دختر بچه ای در این خانه پدری که حالا ویرانه ای بیش نیست وجود ندارد که این نویدبخش پایان سلطه و تعصب است. پایانی که نه در خلال اصلاح ... دیدن ادامه ›› جامعه عصبی و مردانه به وجود آمده است بلکه آثار حذف زنان است!
خانه پدری یکی از بهترین‌های سینمای فمنیستی ایران در چند سال اخیر است. فمینیستی که این بار مانند آثار تهمینه میلانی و پوران درخشنده نگاهی از سر بغض و کینه ندارد بلکه در جایگاهی همراستا با آثار بنی اعتماد سراسر منصفانه و صادقانه روایت میکند که همین باعث می شود «عالی» صفت ناقصی برای توصیف خانه پدری کیانوش عیاری باشد...
فیلم را ندیده ام اما یادداشت زیبایی بود.
قلمتان سبز.
۰۷ فروردین ۱۳۹۳
من شما رو ارجاع میدم به جمله ای که محتشم بعد از سکته مغزی مدام تکرار می کرد...همون جمله مشخص میکنه که کامنت قبلب من کاملا در محتوای فیلم می گنجه...
۰۹ فروردین ۱۳۹۳
جسارتا این فیلم رو من فمنیستی! نمیدونم جناب اشرفی.
۰۶ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید