در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال امیر فلاح | دیوار
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 22:05:27
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سوژه چیست؟ آیا چیزیست که در درون ذهن ماست یا صرفا دنبال کردن جهان بیرون از ماست؟ وقتی شخصیت در پای کار است تلاقی جهان بیرون و درون اتفاق می افتد. اما می توان گاهی سوژه را از میان حذف کرد و صرفا حول آن چرخید. تئوری مرگ مولف نیچه هم دقیقا همین را به ما یادآوری می‌کند. اگر از چشم مولف به سمت درون کاراکترها برویم ارتباط میان صحنه و تماشاچی دوسویه خواهد بود. یعنی مخاطب در راستای جهان ذهن کارگردان و شخصیت ها قدم برمی‌دارد و درک صورت می گیرد. اما گاهی سیاهچاله چشم مولف از میان برداشته شده و نه مخاطب و نه بازیگران در جهان کارگردان هضم خواهند شد. نه حتی کاراکترها مثل جهان ایبسن نورهایی هستند که از سیاهچاله ذهن بگریزند. در این نمایش نه واقعیت را می بینیم و نه از واقعیت می گریزیم تا به حقیقت برسیم (ایبسن). در این نمایش ما مثل هاجر زن حضرت ابراهیم بدنبال آبی میدویم که صرفا باور ذهن است و سعی صفا و مروه میکنیم. وقتی سوژه ای وجود نداشته سوبژکتیویته (تجربه) ای در کار نخواهد بود. پس از چرخه کنش و واکنش قسمت کنش آن حذف شده و صرفا شاهد واکنش خواهیم بود. کنش به معنای حرکت به سمت سوژه می باشد که سرمنشا شکل گیری درام می باشد. پس درام این نمایش صرفا حرکت خالی می باشد. پس ابزوردی کار از این موضوع نشات می گیرد. ابزورد نه به معنای وسیله ای برای جهان شناسی. ابزورد به معنای خالی از سوژه بودن. حرکت در این نمایش خالی از معنای روانشناختی بوده و طرح واره ای در این میان وجود نداشته که ما را درگیر داستانی بکند. جهان این نمایش صرفا دویدن به دنبال سوژه هاست نه رسیدن به سوژه ها. بنابراین فرم ارتباطی بازیگران سمبلیک خواهد بود. از سه عنصر متقاعدسازی مخاطب ارسطویی (logos,ethos,pathos) ما شاهد هیچ کدام نیستیم. نه زبان، نه اخلاق شخصیت ها، و نه سمپاتی عاطفی کارکترها و مخاطب پیش برنده این داستان هستند. دویدن به دنبال سوژه عامل حرکتی این داستان می باشد که امیدوارم بازیگران کمی آن را درک کرده باشند. نبود سوژه خود عامل حرکت بازیگران بوده که تا این مرز حرکت کرده و فراتر از آن نخواهند رفت. بنابراین تعلیق در این داستان صرفا به علت حذف سوژه از داستان می باشد. ممنون از کارگردان کاربلد که با نوشتن چنین جهانی جهان سوژه مخاطب را از نو بازتعریف کرد و به قول حافظ طرحی نو درانداخت. ساختارشکنی یعنی به همین سادگی.
خسته نباشید به نبوغ تیم نویسندگی و کارگردانی که برای بازی در این جهان طرحی نو درانداخته اند.
خدا قوت
به نظرم درواقع چیزی به نام شناخت عمیق وجود ندارد. ما میتوانیم در کنار هم زندگی کنیم حتی از کلمات یکسان استفاده ، جملات هم را تکمیل کنیم اما در دو دنیای کاملا متفاوت باشیم.
بنده اکثرا متوجه میشوم مولف چه میگوید و اگر شانس داشته باشم با او رو در رو شوم حتی اگر بگوید درست میگویی که بارها اتفاق افتاده خودم میفهمم که بحث اثر انگشت است.
آنچه در کله ی مولف میگذرد یک چیز است آنچه که می آفریند یک جیز آنچه که ناظر میبیند چیز دیگر . وقتی صحیث از روح اثر میکنیم به این معنا نیست که نخ به نخ رج به رج تار به تار پود به پود ذره به ذره ی اثر. یعنی مشترکاتی در ذهن مولف و مجری و مخاطب .
۲۴ شهریور
ممنون از دقت‌شما✨🙏🏻
۲۹ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک دو سه چهار ... شاید بشه مثل رباعیات خیام در یک دو بیتی چهار مصرعه کل مفهوم زندگی را خلاصه کرد. هیم، فرزند، مادر، جادوگر. یک تصویر را می بینیم. تصویر لحظاتی بعد دوباره تکرار می شود. تصویر را دیدیم. لحظاتی بعدتر تصویر دوباره تکرار می شود. اما تکرار بعدی شبیه تکرار قبلی نیست. اصل بلاغت (rhetoric) که در ادبیات و هنرهای نمایشی به معنای بازگشت به نقطه تکراری قبل است مثل تمام تکرارهای زندگی ما را درست به اندازه زندگی درگیر خود زندگی می‌کند. اینکه کلا با چهار المان (هیم، فرزند، مادر، جادوگر) تصاویری تکراری بسازی که از دل این تکرار زندگی ساخته شود نیاز به تبحر درستی دارد که کار هر مولفی نیست. اینکه سر زمان درست تصاویر در هم محو می‌شوند که من مخاطب در فضای داستان محو شوم هم ذکاوت کارگردان را نشان خواهد داد. این کار در اصل به هوشمندی کارگردان برمی‌گردد و بازیگران صرفا بازیچه هوشمندی چشم مولف (کارگردان) هستند. ممنونیم از تیم کارگردانی
دست مریزاد
مرسی از اینکه گروه ما برای تماشا انتخاب کردین ممنون از توضیح دقیقتون
💫🙏🏻🤍✨
۲۴ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متنی سخت در حوزه علوم انسانی که کارگردان با سن کم از پس تجربه درست اون براومده.... سختی این متن هایی که فهم و سواد بالایی توی حوزه علوم انسانی و هنر میخواد مرحله رسیدن از مفهوم به تصویر درسته اون مفهومه که کارگردان با روندی معکوس این فرایند رو برای ساخت این نمایش به کار برده.... نکته جالب کارگردانی این نمایش رسیدن از تصویر به لایه مفهومی متن بود و با تصویرسازی درست از همه لایه های بازی، شخصیت پردازی و غیره عبور کرده و به محتوای مدنظر متن این نمایش رسیده بود...
نکته مهمی که در تحلیل ها و نقد این متن آمده همان کشمکش بین عقل و احساس و دیونیزوس و آپولون نیچه است که سوژه های جهان همواره بین مرز تصور (خیال) و واقعیت حرکت پاندولی و دوسویه دارند... هویت شخصیت های نمایش هم پس از فهمیدن خیالی بودن واقعیتشان در آخر متوجه می‌شوند که از خیال خودساخته خود باید به واقعیت زندگی‌شان برگردند که این دوگانگی جادویی (illusion) به درستی در آن رعایت شده است...
خسته نباشید به همه عوامل سازنده این کار درست
بالطبع هر کاری مزیت و معایب خودش رو داره و نظر افراد هم محترمه.... اما نکته ای که نباید از اون غافل شد اینکه مخاطبان تئاتر هنوز هم برای نقد و تحلیل یک تصویر متحرک هنوز با تئوری های زیبایی شناسی موجود در تاریخ زیبایی (هنر) آشنا نیستن و هنر رو سلیقه ای تفسیر میکنن و بیچاره بچه های هنر که مدام میجنگن اثر هنری تولید کنن اما مخاطب با تئوری من در آوردی تفسیر به رای سلیقه ای خودش تمام نمایش ها رو مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی قلع و قمع میکنه.... نکته اول اینکه هنوز خود بچه های هنر و مخاطبان هنر هنر رو سلیقه ای میبینن که امانوئل کانت توی کتاب نقد قضاوت خودش این مسئله رو کامل آنالیز کرده و تئوری سلیقه ای نقد کردن اثر هنری رو کاملا رد کرده و مدل های درست نقد اثر هنری رو دسته بندی کرده و کامل و جامع برای مخاطبان هنر ارائه داده و امیدوارم مخاطبان حوزه تصویر لااقل یه بار این کتاب رو توی عمرشون بخونن یا لااقل اون چپتر از اون کتاب رو بخوننش که زیبایی چجوری نقد میشه.... اینکه ما مدام از کارگردان ها بخواهیم حتما برای هر شخصیت و شخصیت پردازی به تاریخ و تاریخچه شخصیت ها (کهن الگو) توجه کنن و اعضای یک گروه نمایش با تیغ مفهوم زمان و تاریخ سرشون بالای دار بره هم چیزی جز غرور کاذب تماشاچیان و ادعای سواد کامل ناقصشون نیست.... مثل اینکه مثلا از دنیای بازیگری فقط عه عه او آ او ای یاد بگیریم و فکر کنیم بازیگری به بیان قوی داشتنه که فلسفه سواد رو به طرز هولناکی زیر سوال میبره.... در کتاب ایدئولوژی زیبایی شناسی که تری ایگلتون بسیار باسواد در حوزه هنر و ادب به رشته تحریر درآورده اشاره ای به زیبایی شناسی کانتی کردن که متاسفانه هیچ کسی در این کشور نه در تئاتر بهش پرداخته نه از اون اندکی آگاهی دارن که یک زمان آقای علیرضا کوشک جلالی ادعا میکردن من کارهای کانتی روی صحنه میبرم و متن‌هایی با زیبایی شناسی کانتی روی صحنه میبردن که پنداری پوچ بیش نیست.... آقای کوشکی از کار شک به بعد خودشون به سمت زیبایی شناسی کانتی در هنر رفته اند که مخاطبان تئاتر ایران با سابقه دیدار بالای تئاترهای مختلف هنوز قدرت تشخیص این نوع از تئاتر را نداشته و نخواهند داشت چون کسی در حوزه تئاتر روی این فرم از زیبایی شناسی کار خاصی انجام نداده و مخاطبان حوزه تئاتر هم اگر کاری کانتی را ببینند قادر به تشخیص آن نخواهند بود.... در زیبایی شناسی کانتی مفهوم زمان و مکان کاملا عوض شده و تاریخچه فرد با کهن الگوهای شخصیتیش مورد نقد قرار نمی‌گیرند و هر فرد در هر برهه از زندگی خودش زمان و مکان خودش را دارد.... همان طوری که در کار شک ما شاهد به روی صحنه آوردن متن تاریخ بیهقی بودیم اما ... دیدن ادامه ›› شخصیت های جهان نمایش هرکدام زمان و مکان خودشان را داشتند و به قول تعریف مدرنیسم ناهمزمانی زمان ها صورت می‌گرفت و یک کاراکتر مثلا مثل قاصد خبر از سرزمینی دیگر برای شاه صحنه خبر می آورد و دیگر کاراکترها هم هرکدام در زمان خودشان در آن مکان زندگی می‌کردند و مفهوم زمان و مکان یقه کارگردان را نمی گرفت که حتما از مسیر پدیدارشناسی و تبارشناسی عبور کند و برای هر شخصیت الا و لابد تاریخچه فردی جمعی قائل شود.... در زیبایی شناسی کانتی که منطقش منطبق با هنر مدرن و گاهی پست مدرن می‌شود (شخص بازیچه زمان و مکان نیست، زمان و مکان دست خود هر فرد است و فرم های ریاضی ما را به امر جوهرین (sublime) می‌رسانند) ما لزومی به پرداختن به تاریخچه هر فرد نیستیم و ساختار روایی گسسته نبوده و پیوسته است و کارگردان موظف به بازگویی قصه تک تک شخصیت ها نبوده و کلیت داستان در گذاشتن قصه های مشترک کاراکترها کنار یکدیگر شکل می‌گیرد (juxtaposition) و قصه هم زمان افراد در مکانی مشترک شاکله متن را تشکیل می‌دهد.... معنا در این فرم از نمایش ها وارد حوزه history و historicity (تاریخچه افراد) نشده و صرفا با درکی متفاوت از فضا و زمان شکل می‌گیرند.... فضا و زمان توسط نویسنده و کارگردان تعریف و کنترل می‌شود و نیازی به درنظر گرفتن فاکتورهای از پیش تعریف شده جمعی (جامعه، روان، سیاست و...) نیست که هانس گئورگ گادامر علت مخالفت شدیدش با تئوری کانت در همین بود که چرا از مسیر تاریخی عبور نمی‌کند و تجربیات فرد را در گروی هویت تاریخی شخصیت نمی داند که کانت تنها فیلسوفی بود که این تعریف رو عوض کرد و تجربه کردن یا سوبژکتیویته رو وابسته به پارامترهای فضا و زمان موجود در اختیار هر فرد تفسیر کرد و ادعا داشت هر فرد زمان و مکان منحصر به فرد خودش را دارد و با آن به دنیا می آید و از دنیا می رود و در زمان و مکان خودش زندگی را تجربه می کند و زیست خودش را دارد .... آقای کوشکی به قدری آگاه و باسواد هستن که این نوع از زیبایی شناسی رو هم تجربه کنن و ریسک کنن و با بازیگرهای آماتور این تجربه را روی صحنه ببرند.... با آرزوی موفقیت برای اهالی بسیار باسواد حوزه ادب و هنر.... به امید اینکه روزی شاهد خوانده شدن کتاب نقد عقل محض و قضاوت امانوئل کانت و ایدئولوژی زیبایی شناسی تری ایگلتون چپتر کانت آن باشیم و لااقل با یک آگاهی اندک تصویر کانتی را درک کنیم و آزاد اندیش تر از کارگردان های کلاسیک پرست حوزه تئاتر این کشور باشیم
خسته نباشید به همه عوامل این نمایش پر ریسک که به علت آگاهی پایین در حوزه هنر بازخورد خوبی پیدا نکرد
و خسته نباشید به آقای کوشکی که لااقل با سه تئاتر شک و حظیان و نان زیبایی شناسی کانتی رو تجربه کردن و درست هم تجربه کردن و امیدوارم به خاطر عدم استقبال مخاطبان از تجربه این فرم از تصویرسازی سر باز نزنند ?
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
شما زنبیل گذاشتین یکی یه چیزی بگه شمام یه چیزی بگین تهش یه چون کوشکیه نمیام بچسبونینا? باشه بابا شما موسوی بزرگ شما تو تپه های بورلی زندگی می‌کنید و برادوی اجرا میرید . دشمنی دارید بگید دشمنی دارم انقدر وقت خودتونو و فکرتونو درگیر ما نکنید چون همونقدر که شما درگیرید ما اصلا نمیدونیم که وجود دارید?
۱۰ آذر ۱۴۰۰
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
کاش مسئول بودم و برای نامه نگاری اداری ازتون بهره میبردم ، مخصوصا در حوزه روابط بین الملل با کشورهای جهان عرب
هرچند که شک ندارم در پشت میزی دیگر و به راهی دیگر گذران روزگار میکنید و به خلق خدا خدمت میکنید
جناب کیانی من مثل معلمیم که درسی رو که بهش میده بهش معتقد نیست درسته ؟ ای بابا پس هوشتون کجا رفت ؟ منتظر نامه ی بعدیتون هستم اما دیگه جوابی نداره مطمئنا چونکه واقعا مایوسم کردین
فقط خواستم با این رد و بدل شدن پاسخ هامون بهتون اثبات کنم که اگه از طرف کسی که این همه مدت به بدترین شکل علیه اش تبلیغات منفی کردین جوابی نگرفتین شاید دلیل بر این بوده باشه که با شخصیتی روبرو هستین که برای هر نظر مخالفی احترام قائله و ازش استفاده میکنه و هوش معنایی جز ... دیدن ادامه ›› این نداره نه مثل شما که مسلسلتون رو پشت دیوان غزلیاتتون پنهان کردین و از کوچکترین فرصت برای اثبات خودتون دریغ نمیکنید .
بهترین ها را برایتان آرزو نمیکنم
بای فور اور ?✌️
۱۱ آذر ۱۴۰۰
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
آقای کوشکی چه مشگلی دارن مگه؟ فوق العاده آدم محترمی هستن ، واقعن عجیب ذهن خوبی دارن برای نوشتن و طراحی کار
۲۷ آذر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دست ها هر کدام قصه های خود را دارند.... شاید آدم باور نکنه که دست انسان برای خودش قصه های جورواجور داشته باشه... از دست پینه بسته یک کارگر گرفته تا دست نجات دهنده یک پزشک و دست گچی یک معلم تا دست مرموز یک دانشمند که حقایق جهان رو برملا میکنه تا دست حضرت مسیح که شفادهنده آدم هاست و هرکدام از این دست ها به دنبال نان زندگانی خود می روند .... دست ها به تنهایی برای خودشون هزاران قصه رنگارنگ دارن و حتی گاهی اوقات بزرگتر ها دست یک بچه رو هم میگیرن و بدون اینکه بفهمه وارد قصه خودشون میکنن.... بچه ای معصوم و به قول نمایش تی تاپی که دست گناه آلود دیگران آلودش میکنه و دست خودش هم نیست.... مردی که وقتی دستش به خواسته اش یعنی بچه دار شدن خانمش نمیرسه دست خودش رو رو میکنه و حتی کارهای پنهانی خودش رو لو میده.... دستی که حتی این وسط سعی میکنه با پاشیدن آب و به قولی بخشش گناهان و غسل تعمید گناه آدم های اونجا رو پاک کنه و دست تقدیر مسیحایی شاید به شکل ابر رحمتی اون ها رو به سمت سرنوشتشون هدایت کنه.... کوتاه شدن دست آدم ها از رسیدن به حتی تکه ای نان باعث شده آدم های آنجا دست به هر کاری بزنند تا به نیازهای اولیه زندگی خودشون برسند.... دست آقای کوشکی درد نکنه که با تیم بازیگران هنوز نه حرفه ای خودش دست در دست هم قصه دست های بینوای انسان های مختلف رو به نمایش گذاشتن و به گروه پر تلاششون چه در حوزه کارگردانی چه متنی چه اجرایی تبریک میگم.... به امید اجراهایی بعدی از همین گروه پر از انرژی خوب... دست مریزاد
《 نان 》
یک اجرای درجه یک که به ما یادآوری می کند چگونه می شود در تئاتر سخن گفت.چگونه می شود مخاطب را به تفکر وا داشت.این اجرا تخیل مخاطب را به چالش می کشد.این اجرا صرفا برای ایران ۱۴۰۰ و لحظه ی اکنون طراحی شده.نویسنده به خوبی جامعه را می شناسد و کارگردان به خوبی صحنه را.ریتم و تمپوی درست اجازه نمی دهد مخاطب لحظه ای به ساعت خود نگاه کند.تیم درخشان و زحمتکش بازیگری این اجرا همه به اندازه و درست به مثابه چرخ دنده های یک ساعت بزرگ کار می کنند تا به ما تفکر خالق اثر را منتقل کنند و درک مسائل فلسفی و سیاسی و جامعه شناختی ای که در این اثر مطرح می شود را برای ما آسان بنمایند.
۰۱ آذر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تئاتر sacrilege یا تئاتری که در آن تقدس مقدسات به سخره گرفته میشود همواره با برخورد منفی مخاطبان روبرو بوده است. یوجینو باربا استاد بزرگ تئاتر دهه ها پیش و اکنون فعلی در برادوی نیویورک همراه همکارانش این سبک از تئاتر را به روی صحنه برده است. سبکی که در آن ما با فضای تئاترال ضد ناتورالیستی روبرو بوده و به قول پیتر بروک از پس فضای خالی یا خلا به تماشای یک تئاتر بی چیز می نشینیم و نظاره گر خلاقیت صرف کلامی و بدنی و میمیک صورت کاراکتر بازیگران هستیم. این آنجای نامعلوم یا به قول هایدگر دازاین (Dasein)، ما را از سطح زبان کمدی سیاه به عمق خلا برده و جهانی فراسوی متن را برای مخاطب پدیدار می سازد. همواره دو تفسیر از پس هر نمایش برای آن جهان نمایش باقی میماند و به قول ژا ک دریدا چون حقیقتی خارج از متن وجود ندارد و واقعیت و متافیزیک دو روی یک سکه هستند، بنابراین معنا به دو صورت سطحی و عمقی برای تفسیر شالوده متن نمایش تفسیر خواهد شد. در لایه سطحی ما به ظاهر شاهد توهین به مقدسات زندگی از نان گرفته تا حضرت مسیح هستیم. اما با فراتر رفتن از سطح نشانه ها و تصویر و زبان و دیالوگ و رفتن به دازاین جهان نمایش شاهد انسان هایی از تبار فلاکت هستیم که در چرخه رنج و لذت زندگی چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی به سطحی از گنگی رسیده اند که این گنگی به فرم زبانی ابزورد در قالب یک کمدی سیاه برای مخاطبان ترجمه میشود. به هر شکل ما شاهد انسان هایی ابزورد هستیم که در دایره رنج و لذت سرگردان هستند و چیزی جز ابتذال نصیبشان نمیگردد.
تئاتر ابزورد همواره از مظلوم ترین سبک های تئاتر جهان بوده که به علت فهم نادرست از آن تمام متفکران این شاخه از تئاتر با وجود تلاش های بی وقفه شان برای فهم درستی از رنج انسان بودن با مخالفت آدم ها روبرو شده و مطرودان مظلوم جامعه فرهنگی شده اند... بی معنی بودن زبان در تئاتر ابزورد فقط به این معنی نیست که دو کاراکتر حرف های بی ربط به هم بزنند بلکه تلاش مخاطب و کاراکترها برای فهم معنا از پس زبان برای رسیدن به حقیقت عاجز مانده و این بی معنایی در ساختار متن نمایش باعث بی اعتنایی او به محتوای نمایش می‌شود... بردن تئاتر ابزورد روی صحنه با لطافت بالایی که حتی کارگردان هم در برخی موارد متوجه ساختار آن نیست قابل تحسین است و من به عنوان یک دانشجوی تئاتر و علوم انسانی با احترام برای آقای کوشکی می ایستم و یک پارچه برای ایشان دست میزنم

در زندگی وقتی اقدام به انجام کاری کرده یا هدفی را دنبال می‌کنیم زنجیره‌ای به وجود می‌آید که سوژه مدنظر ما را به واسطه مفهومی به نام اشتیاق (Desire) به هدف متصل می‌کند. در این حالت وقتی به هدف دسترسی پیدا می‌کنیم ، این هدف می‌تواند انتزاعی یا ملموس باشد و همواره یک واقعیت قابل دسترس یکی از ارکان این زنجیره خواهد بود. اما حالتی وجود دارد که در آن این زنجیره مختل شده و واقعیتی موهومی و غیرقابل دسترس در انتهای این فرایند حاصل خواهد شد. هذیان (Delirium) زمانی اتفاق می‌افتد که ما دیگر نمی‌توانیم از سوژه به سمت هدف حرکت کنیم و واسطه اشتیاق کارکردی دیگر پیدا خواهد کرد. در یک عمل ارادی یا غیرارادی عادی هر سوژه به هدف خود رسیده و اشتیاق به هدف آن عمل را برای افراد واقعی خواهد کرد. به عنوان مثال عمل غذا خوردن سوژه‌ای است که میل ما به رسیدن به آن باعث می‌شود به سمت آن حرکت کرده و از رسیدن به این هدف واقعی لذت ببریم. در حالت هذیان میل به هدف جایش را به میل به سوژه خواهد داد و توهم (illusion) رسیدن به سوژه صرف به وجود می‌آید. دیگر شیئی مدنظری در این زنجیره نبوده و اشیا و تصوراتی موهومی در این فرایند پدیدار می‌شوند. سوژه به سمت سوژه مطلوب دلخواه خود حرکت کرده و زنجیره‌ای از سوژه‌های صرف بدست می‌آیند. هنگامی که هدف هم سوژه می‌شود عمل انجام‌شده در این فرایند به یاوه‌سرایی ، هذیان ، پریشان‌گویی یا توهم منجر خواهد شد. لذت در یاوه‌گویی مکانیسمی دفاعی در انسان‌هاست که ناخودآگاه در آن‌ها صورت می‌گیرد (فروید). هنگامی که کودک با دنیای اطراف خود ارتباط برقرار می‌کند و حرف‌های بی‌معنی می‌زند ، پسرها تلاش می‌کنند تا در مقابل دخترها به هر نحوی که شده جذاب به نظر بیایند و شوخی‌های بی‌معنی می‌کنند ، دانشجوها که میل به تغییر اوضاع اجتماعی در کشور خود دارند و در واقعیت کارهایشان بی‌ثمر و بی‌نتیجه باقی می‌ماند ، معتادان که واقعیت را به شوخی گرفته و در عمل جز دور باطل زدن در زنجیره‌ سوژه‌های خیالی کاری از پیش نمی‌برند و غیره ، مثال‌هایی از هذیان‌گویی و لذت بردن از یاوه‌گویی هستند. در این حالات سوژه برای دفاع از خود فقط به سوژه می‌پردازد و عملا حرکتی به سمت هدف وجود ندارد. در حالت‌های پیچیده‌تر فرایند حل مسئله در زندگی عادی مختل خواهد شد و فرد ... دیدن ادامه ›› دست به کارهایی مهلک و خطرناک زده و مرگ جای زندگی را می‌گیرد. به عنوان مثال رابطه عاشقانه ناکام‌‌مانده فرد را در توهم سوژه دلبخواه خود نگه می‌دارد و توهم واقعیت جای خود واقعیت را می‌گیرد. فرد به جای تلاش برای حرکت به سمت هدف خود فقط در سوژه مدنظر حرکت می‌کند و حرکت از سوژه به سوژه باعث ایجاد هذیان در فرد خواهد شد. اشیای سمبلیک زندگی جایشان را به سمبل مرگ داده و سوژه میل به مرگ پیدا خواهد کرد. فردی که از بیرون به دنیای درون آن شخص نگاه می‌اندازد چیزی جز سوژه مرگ پیدا نخواهد کرد و دلیل آن چیزی جز غوطه‌وری و زندانی شدن در زنجیره سوژه‌ها نبوده و عدم توانایی حل مسائل به خاطر نرسیدن به هدف فرد را از پای درخواهد آورد. حالت‌های مختلف مرگ اعم از قتل نفس ، میل به قتل دیگری و لذت از نابودی خود و دیگران پدیدار شده و مکانیسم دفاعی فرد چیزی جز پرداختن به سوژه مرگ نخواهد بود. زنجیره حرکتی سوژه به هدف حول مرگ چرخیده و هر شیئی واسطه در این میان به علت سکون از زندگی به سمت مرگ حرکت کرده و هذیان و مرگ‌اندیشی به یک نسبت متناسب با هم در زندگی فرد تغییر خواهند کرد. به میزانی که فرد مرگ‌اندیش شده و از سوژه به سمت سوژه حرکت می‌کند ، هذیان‌گویی و لذت در یاوه در او بیش‌تر و بیش‌تر خواهد شد. زبان به عنوان بازنمای پدیده منطق در انسان‌ها کارکرد خود را از دست می‌دهد و غیرمنطقی بودن جای منطق را گرفته و توهم بدست آمده زندگی فرد را به مرگ تبدیل خواهد کرد. رابطه مستقیمی بین ذهن و توهم واقعیت شکل می‌گیرد و تصویر بدست آمده در زندگی فرد به چیزی جز خود زندگی (هدف) گره خورده و تصویر و تصور مرگ جای آن را پر خواهد کرد.