دست ها هر کدام قصه های خود را دارند.... شاید آدم باور نکنه که دست انسان برای خودش قصه های جورواجور داشته باشه... از دست پینه بسته یک کارگر گرفته تا دست نجات دهنده یک پزشک و دست گچی یک معلم تا دست مرموز یک دانشمند که حقایق جهان رو برملا میکنه تا دست حضرت مسیح که شفادهنده آدم هاست و هرکدام از این دست ها به دنبال نان زندگانی خود می روند .... دست ها به تنهایی برای خودشون هزاران قصه رنگارنگ دارن و حتی گاهی اوقات بزرگتر ها دست یک بچه رو هم میگیرن و بدون اینکه بفهمه وارد قصه خودشون میکنن.... بچه ای معصوم و به قول نمایش تی تاپی که دست گناه آلود دیگران آلودش میکنه و دست خودش هم نیست.... مردی که وقتی دستش به خواسته اش یعنی بچه دار شدن خانمش نمیرسه دست خودش رو رو میکنه و حتی کارهای پنهانی خودش رو لو میده.... دستی که حتی این وسط سعی میکنه با پاشیدن آب و به قولی بخشش گناهان و غسل تعمید گناه آدم های اونجا رو پاک کنه و دست تقدیر مسیحایی شاید به شکل ابر رحمتی اون ها رو به سمت سرنوشتشون هدایت کنه.... کوتاه شدن دست آدم ها از رسیدن به حتی تکه ای نان باعث شده آدم های آنجا دست به هر کاری بزنند تا به نیازهای اولیه زندگی خودشون برسند.... دست آقای کوشکی درد نکنه که با تیم بازیگران هنوز نه حرفه ای خودش دست در دست هم قصه دست های بینوای انسان های مختلف رو به نمایش گذاشتن و به گروه پر تلاششون چه در حوزه کارگردانی چه متنی چه اجرایی تبریک میگم.... به امید اجراهایی بعدی از همین گروه پر از انرژی خوب... دست مریزاد