حمیدرضا نعیمی نمایشنامهنویس، بازیگر، کارگردان و مدرس تئاتر است. او دارای مدرک کارشناسی ادبیات نمایشی از دانشگاه آزاد اسلامی، هنر و معماری و کارشناسی ارشد بازیگری و کارگردانی از دانشگاه آزاد اسلامی، هنر و معماری است.
حمیدرضا نعیمی تا کنون جوایز متعددی از جمله جایزه ویژهٔ فیلمنامهنویسی برای فیلمنامه بلند داستانی"مخمصه" از یازدهمین جشنواره بینالمللی روستا، جایزه اول نمایشنامه نویسی ازدوازدهمین جشنواره سراسری دانشجویان برای نمایشنامه «وعدهگاه نهنگها»، لوح تقدیر به عنوان نمایشنامهنویس فعال در"روز جهانی تیاتر"، جایزهٔ اول نمایشنامهٔ اقتباسی برای نمایش"مکبث" از بیست و سومین جشنوارهٔ بینالمللی فجر، جایزه اول نمایشنامهنویسی از اولین جشنوارهٔ سراسری نمایشنامهنویسی کودک و نوجوان برای نمایشنامه «قصهٔ خوب خدا» و جایزهٔ نمایشنامهنویسی برتر از سومین جشنواره تیاتر ماه برای «امشب دیگر مهرههای پشتم نیلبک میزنند» را دریافت کردهاست.
حمیدرضا نعیمی پس از هفت سال انتظار، نمایش «اینک انسان» را روی صحنه خواهد برد.
به گزارش مشاوررسانهای پروژه، حمیدرضا نعیمی، نمایشنامهنویس، کارگردان و بازیگر مطرح تئاتر ایران، پس از هفت سال انتظار، نمایش «اینک انسان» را روی صحنه خواهد برد.
این نمایش به نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا نعیمی به اجرا در خواهد آمد.
نعیمی اعلام کرده است که نمایشنامه «اینک انسان»، پس از گذشت هفت سال از نگارش آن، با حضور بازیگران حرفهای و جوان تئاتر بالاخره به صحنه خواهد آمد.
حمیدرضا نعیمی در کارنامه خود آثار موفقی چون «فاوست»، «خیال»، «درخشش در ساعت مقرر»، «سقراط»، «شرق دور، شرق نزدیک»، «ترور»، «شوایک»، «ریچارد سوم» و «فردریک» را ثبت کرده است.
نمایش «اینک انسان» به شرحِ ساعات پایانی زندگی حضرت مسیح (ع) و محاکمه او در کاخ پیلاتوس میپردازد. در این اثر، عیسای ناصری به یکی از محاکمهکنندگان میگوید: «صداها… صداها برای مهماند، حتی وقتی به سکوت منتهی میشن. من صدای مردگان را به وضوحِ صدای زندگان میشنوم. میدونم باورش براتون سخته، اما من جریان خون در رگ برگها رو حس میکنم؛ هیچ چیز سختتر و دردناکتر از غمی که در سنگها لانه کرده نیست!»
جزئیات مربوط به بازیگران، عوامل، محل اجرا و زمان پیشفروش این اثر نمایشی بهزودی اعلام خواهد شد.
کارهای نمایشی آقای میکائیل شهرستانی را در تئاتر و سینما بیش از سی سال است که دنبال میکنم؛ شاگردانِ او اکنون ستارههای تئاتر و سینما شدهاند. کارِ او همان کاری است که «لی استراسبورگ»، «استلا آدلر» و «سنفورد مایزنر» در اکتورز استودیو و مؤسسهی نیبرهود و… انجام میدادند: پرورشِ بازیگران. اگر از مردمِ عادی در خودِ آمریکا بپرسید: لی استراسبورک و استلا آدلر و سنفورد مایزنر چه کسانی هستند، کسی نمیداند… اما بیشک بسیاری «گریگوری پک»، «مارلون براندو» و «آلپاچینو» را میشناسند.
همانگونه که استاد «حمید سمندریان» را مردمِ ایران نمیشناسند اما «رضا کیانیان»، «حامد بهداد»، «امیر جعفری» و بسیاری از بازیگران و ستارگان سینمای ایران را میشناسند که شاگردانِ استاد سمندریان بودهاند. آقای میکائیل شهرستانی، نه تنها بازیگری درخشان که مدرسی خستگیناپذیر بوده و هست. میدانم که در کلاسهایشان سختگیر و پرتوقع هستند. باجِ عاطفی نمیدهند. همین ویژگیها میتواند موقعیتی ناب برای هنرجویانی باشد که به صورت جدی میخواهند به «هنرِ بازیگری» بپردازند و خود را در کلاسهای آموزشی، و در برابرِ استادی ممتاز مَحّک بزنند. اما خودِ ایشان برای من در تمامِ این سالها ستارهای خاموش نشدنی است. اگر باور ندارید، نمایش «کالیگولا» نوشتهی «آلبر کامو» به کارگردانی «رؤیا اسدی» را در تالار استاد سمندریان، ساعت ۲۱ ببینید. او عقابی است که بینِ انتخاب پایان و آغاز، همچنان آغاز و زندهگی را انتخاب میکند. برای همین منقارش را بر سنگ میکوبد، چنگالهایش را میکَنَد و به چله مینشیند تا به نوزایی، کشف و زندگی برسد. آخرین بازیِ او در نمایشی به نام «منهتن …» به نوعی بروز و افشای تواناییاش در خلق ده کاراکتر بر صحنه بود. و همگی را با اشراف و تکیه بر بدن، بیان، میمیک و دقت بر تیپسازیهای جزئیپردازانه ایفا میکرد، بی اینکه گریم یا لباس و اشیاء نقشی جدی داشته باشند. اکنون پس از اعتراض و قهری ششساله از جریانِ حاکم بر تئاتر ایران، شاهنقشِ «کالیگولا» او را وسوسه کرده تا پای در کارزارِ بازیگری بگذارد. او بر روی صحنهی نمایش هماوردی ندارد. با فاصلهای نجومی از ستارگان و بازیگرانِ پرکار تئاتر و سینما و تلویزیون پیش است. دردِ دانایی، دردناکترینِ دردهاست. وقتی معلم باشی، تحقیق و پژوهش کنی، مدام در حالِ یادگیری و یاد دادن باشی، هرآنچه را میخوانی خود تجربه کنی تا دانشات کاربردی شود، باید از دیدنِ کمسوادی و ناتوانی خیلِ بیشماری که تحتِ نامِ هنرمند به سوداگری مشغولند رنج بکشی. و نخواهی به یاد بیاوری که «اسبِ تازی شده مجروح به زیر پالان…» اما او، آقای میکائیل شهرستانی، نیامده که برود یا عرصه را خالی بگذارد، کار نکند تا ارزش و اعتبارِ اندیشه از تئاتر و نمایش رخت بربندد. او جنگجویی است خستگی ناپذیر. میانسالی نمیشناسد. صخره است. باشکوه است. بازیگر است. عاشق است. اسطورهی بازیگریِ نسلِ ماست. «بازیگری» برای من پیش از آن که «دهانی» برای گفتنِ دیالوگ باشد، «پایی» برای راه رفتن، ایستادن و نشستن است. اکثرِ بازیگرانِ ما دهان هستند که آن هم لق میزند. کافی است بخواهی یک دیالوگ از شکسپیر بخوانند تا جریان بازیگری را به فضاحت بکشانند و افاضهی فضل کنند که دورانِ این نوع دیالوگها گذشته و تماشاگر با آن ارتباط برقرار نمیکند. و در نهایت به خاطرِ فقر و نقص و ناتوانیِ آقا یا خانمِ بازیگر، زبانِ اثر را به سستترین و مبتذلترین فرم برگزار کنی. اما آقای میکائیل شهرستانی، به زیبایی تمام، آنچه که درامنویس نوشته است، یعنی «دیالوگ» را تبدیل به «حرف زدن» میکند تا از شنیدن کلام و درک مفاهیمِ مستتر در اثر لذت ببری و سیرآب شوی. با حفظ احترام، بازیگرانِ رادیو وقتی پا بر عرصهی صحنه میگذارند، با تنها ثروتشان که صدا و بیانِ آنهاست ظاهر میشوند؛ و این داشته برای راه رفتن و رقصیدن و بیانِ بدنی در برابرِ دیدگانِ تماشاگران چه اندک میتواند باشد. کم نیستند بازیگرانی که تا دیالوگشان به پایان میرسد، بر صحنه بیکار مینمایند چون درک از لحظه، ایست و حضور ندارند. گویی کارمندان ادارهاند که به صف ایستادهاند تا کارتِ حضور و غیابشان را واردِ دستگاه کنند تا با آن موجودیت یا عدمِ موجودیتشان را اثبات کنند. آقای میکائیل شهرستانی، هنگامی که از صحنه خارج میشود، از خود انرژی و گرمایی را به جا میگذارد که میتوانی حضورش را همچنان احساس کنی. کاری میکند تا به او اعتماد کنی، و اجازه دهی تا تو را با خود برقصاند، بخنداند، بگریاند؛ و این نه کار هر کسی در این روزگارِ وانفساست. روزگاری که در آن تئاتر را بدل به «شو» میکنند. یک موزیسین، مهندس راهسازی، پزشک عمومی، کارشناس آژانس املاک و… به خود اجازه دهد در عوضِ یک مشت اسکناس هر بازیگری را اجیر کند تا چیزی به نام «موسیقی-نمایش» را به خورد جامعه داده و سلیقهی مردم را تا حد و اندازهی خودشان تنزل دهد. آقای میکائیل شهرستانی حق دارد که خشمگین باشد؛ اما «تابآوری» هم خصیصهی بزرگانِ ماست. چنانچه او نیز تاب میآورد تا باشکوهتر، تازهتر و قدرتمندتر ظاهر شود.
کافی است به تماشاخانهی «ایرانشهر» و تالار استاد سمندریان بروید و به تماشای هنرنمایی بازیگرِ بزرگِ تئاترِ ایران بنشینید، با پاهایی چابک، اندامی ورزیده، بیانی شنیدنی و موسیقیایی. میکائیل شهرستانی یک ارکسترِ کامل و تکنفره است که گاه معجزه هم میکند؛ مثلا نقشی که بیستسال تا سیسال از سنِ او جوانتر است مثلِ «کالیگولا» را بازی کند و شما باورش کنید. اگر بازیگری نقشی مسنتر از سنِ خودش را بازی کند قابل درک است، کاری که «رابرت دنیرو» در فیلم «روزی روزگاری آمریکا»، یا «جمشید مشایخی» در فیلم «قیصر»، یا «هادی اسلامی» در فیلم «خواستگاری» انجام دادند، اما بازگشتنِ به طراوتِ جوانی کارِ هر کسی نیست. آقای میکائیل شهرستانی، در ایفای نقشِ «کالیگولا» کاری بس دشوار نسبت به ایفای نقشهای پیشیناش انجام میدهد. او که نمیتواند میکائیل بیستساله باشد، پس چنان نقش را با فیزیکِ خود در هم میآمیزد، با آن طنازی میکند، جست و خیز میکند، غیرقابلِ پیشبینی عمل و رفتار میکند که فراموش کنید کالیگولا سپید مو نیست، و اساساً خلافِ ایرانیها و یونانیان، ریش و سبیل در بینِ رومیها معمول نبوده، آن هم برای کسی مثلِ کالیگولا. اما شما جادوگریِ میکائیل شهرستانی را میبینید که میگوید: «من کالیگولا هستم.» یا به عبارتی «کالیگولای من اینگونه است.» و باور میکنید. بخشِ دیگری از دشواری کارِ آقای بازیگر آنجاست که بخشهایی از نمایشنامه (شاید به دلیل توجه به حوصلهی تماشاگر از سوی کارگردان!) حذف شده و همین سیرِ جنونِ کالیگولا را کم میکند و موجب میشود بازیگر فرصتِ تمرکز و بازی بر آن ظرافتها را از دست بدهد، مثل رفتارهای تحقیرآمیزی که کالیگولا با بزرگان و همسرانشان دارد، و یا این که دستور میدهد کسی به ماه نگاه نکند و…
استاد میکائیل شهرستانی هر بار مرزهای بازیگریِ تئاتر در ایران را تغییر میدهد تا نشان دهد همچنان اشکالِ اساسی در تئاترِ ما نبود مدیریت، امنیتِ روانی، حرفهای و مالی، و در نهایت نبود کارگردانانِ مؤلف، خلاق و بزرگ است.
نمایش «کالیگولا» به کارگردانی خانم رؤیا اسدی فرصتی است برای رنگ و بو و طعمِ خوشِ «بازیگری» را دیدن، حس کردن و چشیدن و این جامه چه زیبا بر قامتِ استادِ گرانمایه جناب آقای میکائیل شهرستانی نشسته است.
حمیدرضا نعیمی
۱۴۰۳/۶/۱
حمیدرضا نعیمی قصد دارد در آذر سال جاری نمایش «فردریک» را در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه ببرد.
سال ۱۳۹۸ گروه تئاتر «شایا» به سرپرستی و کارگردانی حمیدرضا نعیمی به سراغ نمایشنامه زیبای «فردریک» اثر اریک امانوئل اشمیت با ترجمه شهلا حائری رفت و این اثر را برای اجرا به مجموعه تئاتر شهر پیشنهاد داد.
در آن مقطع زمانی با موافقت مسئولان وقت مجموعه تئاتر شهر، تمرینهای «فردریک» با حضور فرهاد آییش و امیرحسین رستمی و اعضای همیشگی گروه تئاتر «شایا» آغاز و پس از ۷۰ روز تمرین مجوز اجرای نمایش کسب شد.
طبق برنامهریزی انجام شده قرار بود «فردریک» بعد از اجرای نمایش «قهوه قجری» به کارگردانی زندهیاد آتیلا پسیانی روی صحنه سالن اصلی تئاتر شهر برود که به دلیل شیوع ویروس کرونا این امر میسر نشد.
این توقفِ اجباری پنجسال به طول انجامید تا بالاخره در آذر سال ۱۴۰۲ نمایش «فردریک» با تغییراتی در عوامل روی صحنه برود.
طبق گفته حمیدرضا نعیمی این اجرا در طراحی کارگردانی، بازیها، موسیقی، طراحی لباس، طراحی حرکت و پوستر و همینطور در عوامل کارگردانی تغییراتی داشته است و قطعاً نسبت به اجرای پنج سال پیش کاملتر و متفاوتتر است.
«فردریک» سرگذشت ستاره بازیگری تئاتر بولوار در پاریس و فرانسه قرن نوزدهم است.فردریک لومتر، بازیگری افسانهای است که تمام نقشها و ژانرها را آزموده است.
او میلی سیریناپذیر برای بازیگری دارد. از لذاتِ زندگی چیزی نیست که تجربه نکرده باشد اما چند ماهی است که در میان تماشاگران متوجه دو چشمِ میشیرنگ میشود که در تاریکی فضای سالنِ نمایش همچون چشمانِ گربه میدرخشند و این سرآغازِ نمایشنامه شورانگیزِ اریک امانوئل اشمیت است.
حمیدرضا نعیمی پیش از این اجرای آثار موفقی چون «فاوست»، «درخشش در ساعت مقرر»، «سقراط»، «شرق دور شرق نزدیک»، «ترور»، «شوایک» و «ریچارد سوم» را در کارنامه کاری خود به ثبت رسانده است.
به زودی اطلاعات مربوط به بازیگران و عوامل این اثر نمایشی منتشر میشود.
عکس از محمدصادق زرجویان است.