گفتم ، نگفتم چشم هایش جای من نیست
گفتم که در تقویم او فردای من نیست
من مانده ام با راههایی که نمانده
جز کفش هایی تیره در دنیای من نیست
بیهوده بوسیدم غرور زخم ها را
در داستانش بیتی از غوغای من نیست
دیدی برایش اتفاقی ساده بودم
دیدی کسی جز سایه ها همپای من نیست
حالا دهان کوچه پر شد از کنایه
این کوچه ها این چشم ها ...نه جای من نیست