اقاقیّ سرکوچه
دوش دیدم که اقاقیّ سر کوچه خمیده
گوئی از دور قد سرو دلارای تو دیده
دستی انداخته از دامن سروی بگرفتم
نرگس چشم تو دیدم که در ان سبزه چمیده
در مشامم که دلاویز ترین عطر تو پیچید
تو شدی آهوی دشتی که از ان باغ رمیده
من به دنبال تو افتادم از این دشت به ان دشت
تو غزالی که
... دیدن ادامه ››
زوحشت لب جوئی نچریده
هر دو از پای فتادیم وبه وصلت نرسیدیم
من "غریب"از غم غربت تو هم از گام رمیده
ازدفتر مجموعه اشعار رهگذر کوچه ی اقاقیا /حسین یوسفی رزین "غریب"