"عهدی که نیست"
*عهد مرا با دلت، فکر غریبان شکست
وسوسه ی دیگری در دل سنگت نشست
*غمزه ى غربى چه زود هوش تو از سر ربود
عشوه ى شرقى تو را، یاد در ایام بود
*عشق تو را در دلم، آفت هجران نشست
شوق سفر با کسی در دل تنگت نشست
*رسم مروت نبود، این همه عصیانگری
رو به منی و دلت در طلب دیگری
*عشق قرار تو بود، واى که عهدت شکست
... دیدن ادامه ››
این چه بلا بود عشق، شیشه ی قلبم شکست
*بند دلم بند تو، رشته ی عشقت گسست
آه که بى مهریت، بند به بندم گسست
*رسم وفاداریت! گشت دهان در دهان
شهره ی عالم شدی، آه، فغان و فغان
*کاش بدانی که من، حلقه ی گوشم شکست
پای فرار تو من، پای مرادم شکست
*آینه ات بودم و طرح تو را داشتم
واله ی تو گشتم و میل تو را داشتم
*تا به دل خام تو طرح دگر نقش بست
سرید پیراهنت، آینه را خون نشست