در مورد داستان فیلم از آنجا که رویکردها اکثراً مثبت بوده صحبت شده،من نقدم را به روند داستان و بعضا ایراداتی که به نظرم اومد اختصاص دادم.
روند داستان با شخصیت ها و اتفاقاتی که در داستان هست پیش می رود که در این فیلم کمبودهایی دارد،شخصیت ها به خوبی ساخته و پرداخته نمی شوند،پوسته بیرونی آدمها به نمایش در می آید و کنش های آن ها نسبت به اتفاقات که (تقریباً غیر از نازنین) همه کنش های یکسانی دارند،در طول فیلم به علت این رفتارها نمی رسیم(چرا نازنین و فرید از خودگذشتگی می کنند،و دیگران منفعلند)،در طول فیلم شما نخواهید فهمید این افراد از کجا آمده اند،چه می کنند و چرا؟ و نیز دورنمایی تار از جایی که میخواهند بروند به شما گفته می شود.هر چند پوسته بیرونی به شدت آشناست!ولی برای من این خوب نیست و نمیتوانم با شخصیتی که نمیشناسم ارتباط برقرار کنم!
در فیلم سعی شده است اتفاقات و صحنه ها باور پذیر و عقلانی باشند!که در بعضی موارد از مسیر خارج می شود!و با توجه به اینکه خانم بیاتی در مصاحبه ای گفتند تکرار سکانس برای فیلم برداری کم بود علت سر سری بود بعضی صحنه ها قابل فهم است.مانند صحنه شروع دعوای سحر و نازنین،و یا به اصطلاح میتینگ های دانشجویی،(و البته سلف!:دی)
در مورد فیلم برداری خیلی سواد ندارم،فقط اینکه آن صحنه ای که نازنین برای اولین بار می رود تا خانه را ببیند دوربین در کوچه به دنبال نازنین
... دیدن ادامه ››
راه میافتد و از دوربینی ثابت به دوربین روی دست تغییر حالت میدهد،این صحنه توی ذوقم خورد،چرا اصولا این چنین تغییری انجام شد؟نیازی بود؟دوستان مطلع راهنمایی بفرمایند.
در مورد بازی ها به شدت ار بازی خانم بیاتی لذت بردم(هر چند پیچیدگی نداشت) و باقی بازی ها هم به نظرم خوب بود!هر چند به نظرم خانم آهنگرانی همان تیپ زندان زنان و طبقه سوم را تکرار کرده بودن که به نظرم نچسب بود.(انتظار بازی جدید و بهتری از ایشان داشتم!)
و اما...
فیلم روایت گر سیاه شدن سپیدی در میان سیاهان و تلاش و دست و پا زدن سپید برای غرق نشدن بود.فیلم در روایت خود تا بدان جا ادامه می دهد که جز سیاهی چیز دیگری دیده نمی شود.مردان فیلم همگی سیاه هستند و زنان فیلم یا سپید یا سیاهی که به دست مردان سیاه شده اند.(!؟)
چنین روایتی را سیاه نمایی می دانم و به آن اصرار دارم که با وجود عدم شخصیت پردازی کامل و صحیح نمی توان فیلم را صرفاً فیلمی در مورد شخصیت های آن دانست که دقیقاً و مشخصاً فیلم در مورد جامعه است و کاراکترهای آن نمایی از قشرهای مختلف جامعه که همگی سیاه و یا در حال سیاه شدن هستند.آنچه در فیلم نشان داده می شود فقط سیاهی است،از سیاهی درونی افراد تا سیاهی روابط خانوادگی.در روند فیلم علت سیاهی ها دیده نمی شود و راه حل خروج از آن نیز.
تضادهای غیر منطقی رفتار شخصیت ها به گمراهی من در طول فیلم و در نتیجه گرفتن از فیلم اضافه می کرد.در پایان هم تصادف و مرگ و یک پارچه سیاه و نظاره کردن آن!سیاهی آن پارچه سیاه،نشان دهنده سیاهی زندگی نازنین و آن مرد بود؟!!؟و یا سیاهی همه زندگی های فیلم!؟و یا ما؟
*.سعی کردم با استفاده زیاد از کلمه سیاه احساسم را در مواجه با آن همه سیاهی نمایش داده شده در فیلم(در زمان دیدن) منتقل کنم!