راستش نمیدونم قیاس مناسبی هست یا نه. ولی وقتی اجرا تموم شد فیلم the painted veil برام تداعی شد. یه شخصی با دیدن خصوصیات مثبتی عاشق یه خانمی
... دیدن ادامه ››
میشه و خیلی از مسائل جزئی اون شخص بعدها براش مشخص میشه. مثلاً بعدها میفهمه که دختر لولیتا میخونه و به قول بازیگر وقتی دختری لولیتا میخونه یعنی اون زندگی رو گه گرفته. نکته ای که بازیگر رو آزار میداده کمی به عقبه جنسی اون دختر برمیگرده که میتونه به خاطر مسائل سختی بوده باشه که تو زندگی با عمه های زشتش براش به وجود آمده باشه. شایدم فکر میکرده این که دختر با اون ازدواج کرده از روی عشق نبوده بلکه به خاطر فرارش از زندگی لجنباری بوده که توش گرفتار بوده و در کنارش با کسان دیگه ای هم رابطه داشته.
شخصیت خانم نقوی رو میشه بیش از یک پیشخدمت دونست چون همه جا انگار داشته اونو تنبیه میکرده و من میتونم اونو به عنوان وجدان سرزنشگر بازیگر تفسیر کنم که هر لحظه در حال یادآوری دختر به بازیگر بوده. مثلاً جایی که لگد میزنه و صندلی رو میندازه میخواسته لحظه رفتن دختر رو از خونه یادآوری کنه و یا اینکه ریختن پیوسته سوپ بورش تو کاسه ها یادآوری مستمر لحظه ای هست که دختر با جناب سروان تو رستوران بورش سفارش داد. همچنین وقتی به داخل کاسه نگاه کردم مایع توش قرمز بود و نشانگر بورشی بود که با خون درست شده بود. و این بورش در طول نمایش در حال جوشیدن بود و میتونست نماد این باشه که خون هنوز گرمه و داستان مرگ دختر هنوز برای راوی زنده است و داره باهاش کلنجار میره.
اجرای آقای ابر به نوعی خواسته این شخصیت برای آرام کردن وجدان خود بود و داشت داستان رو به نوعی روایت میکرد که من تقصیری نداشتم و به همین دلیل همواره تایید خانم نقوی رو میخواست و حتی جایی هم گفت که خوب بگو اون لحظه چه اتفاقی افتاد. در واقع نگاه کلی به نظر من کشمکشی بود که بازیگر با وجدان خودش داشت که تو مرگ معشوقه اش تقصیری نداشته. به همین دلیل همواره از خوبی های که براش انجام داده و ناسپاسی اون مثال میزد. مثلاً میگفت اون دختر بچه از من خواست باهاش ازدواج کنم که نجات پیدا کنه یا امانتی هاش رو به قیمت بالاتر میخریدم و یا تو مغازم مشغولش کردم ولی اون پول یه جنسی رو برد پس داد. پس من سربلند این داستانم.
در پایان داستان راوی لباس زنانه میپوشه و به نظرم وقتی وجدانش رو بغل میکنه یعنی اشتباهش رو قبول میکنه و با اون آشتی میکنه و و میرقصه. شادی پایان داستان هم شاید القا کننده نوعی حس رهایی بوده باشه.
ولی جای درخشان نمایش گرفتن آینه و انعکاس نور روی چشمان تماشاگران بود که میتونه بگه این داستان بازتابی از درون همه شماست و شاید برای هممون پیش بیاد.