دیشب به همراه تعدادی از دوستان تیوالی فرصت این فراهم شد که به تماشای این کار بنشینیم و نکاتی که در مورد این اثر هست را در اینجا ذکر میکنم.
[متن حاوی اسپویل نمایش است]
به نظرم اول از همه میتوان به خوبیهای کار اشاره کرد.
مهم تر از همه این است که من دو بازیگر بسیار توانا را روی صحنه دیدم که در هر موومانی که بازی کردند کیفیت بازی آنها خیلی محلی از بحث برای من نداشت. همچنین آنها نشان دادند که در بازی کردن ماتریسی از نقشها توانایی خوبی دارند، میخواهد فیزیکال باشد، میخواهد مدرن باشد و میخواهد کلاسیک باشد.
به نظرم یکی از اولین موضوعات مهمی که در این اثر با آن مواجه شدیم این درخواست بود که میتوانید گوشیهای خود را سایلنت نکنید، میتوانید حرف بزنید، میتوانید بخورید و بیاشامید. اولین مواجه خود من با این موضوع این بود که ثانیهای گوشی خود را از حالت سایلنت خارج کردم اما بعد نتوانستم خارج
... دیدن ادامه ››
شدن از حالت سنتی تئاتر دیدن را برای خودم تحمل کنم اما جلوتر که رفتم و در فضا که باقی ماندم حتی به پیشنهاد خانم مسن مهربان بغل دستی که به ما نارنگی تعارف کرد نیز نه نگفتم و آن را با دو صندلی کنار تر نیز شیر کردم، این تجربه جالبی بود که از یک گارد برای نشکستن سنتهای تئاتر دیدن به یک همکاری در شکستن این سنت رسیدم. این شاید اولین مواجه ما با یک اثر پست مدرن است و به نظر من شاید سطحی ترین چیزی که دیگران از تئاتر پست مدرن میپندارند. یعنی اثری که صرفا با تعدادی "مسخرهبازی" سنتها را میشکند و خیلی از مخاطبان اینگونه هستند که "که چی؟". این سوال یعنی پایه خوبی برای شروع یک اثر پست مدرن برای کار وجود دارد و حالا ممکن است جلوتر به یک اثر پست مدرن مبتذل تبدیل شود یا در نهایت کار قدرتمندی شود.
اما نکتهی مهمی که من در پا گذاشتن به سالن قشقایی به آن خیلی اهمیت میدادم عنصر "تعامل" بود چرا که من عمیقا علاقهمند به تئاتر تعاملی هستم. اما خب به نظرم در مورد اینکه این تئاتر تا چه حد تعاملی بود و تا چه حد نبود صحبتهای زیادی میشود انجام داد و فکر میکنم مباحثه در موردش برای خودم نیز آموزنده باشد و سعی میکنم با نظریاتی که از تئاتر تعاملی برای من حائز ارزش هستند این کار را بسنجم.
دو تئوری که با آن این اثر را خواهم سنجید و ادعای خود مبنی بر ضعف تعامل در این اثر را بیان میکنم تئاتر ستمدیدگان از آگوستو بوآل و تئاتر مشقت از آنتونن آرتو هستند. که سعی میکنم به ترتیب از دریچه این نظریات به این اثر نگاه کنم. شاید سختگیرانه باشد اما من معیارهای سختگیرانهای برای تعاملی فرض کردن یک اجرا دارم. So Here We Go
آرتو در تئاتر مشقت باور دارد که باید احساسات مخاطب را به اوج برد، ناخودآگاه او را لمس کرد تا مرز درون آنها بین یک مخاطب و یک بازیگر شکسته شود به نحوی که آنها با ترسها یا احساسات ناخوشایندی مواجه گردند یا حتی در یک چالش فیزیکی قرار بگیرند. شاید تئوری تئاتر مشقت آرتو معیار سختگیرانهای باشد اما میتوان حداقل به دنبال چند فاکتور آن در این اجرا گشت و به شما نوید میدهم که یک فاکتور نمادین آن را در این اجرا پیدا کردهام. من در اجرای کمی شبیه تئاتر احساس نکردم مرز برای خودم یا حتی سه مخاطبی که روی صحنه حاضر شدند شکسته شده است و یا آنها درگیر احساسات خاصی روی صحنه شدهاند و به نظرم میتوان گفت تعامل با مخاطب در این اجرا کاملا سطحی انجام گرفت. اما میتوانم بگویم عامل مشقت در مورد کلیت تجربه برای من به وجود آمد و از این نظر به نظرم کار از تئاتر مشقت بیبهره نمانده است.
اما آگوستو بوآل عقیده دارد که مخاطب باید بتواند فعالانه در تغییر روند اجرا و داستان نقش داشته باشد. متدهای استفاده شده آگوستو بوآل مثل تئاتر فوروم، به مخاطب اجازه میدهد که در صورت صلاحدید دخالت کند، متن را بازنویسی کند یا جای بازیگران را بگیرد. چیزی که انگار رنگ و بوی آن قرار بوده است در اجرای کمی شبیه تئاتر موجود باشد چرا که در ابتدا با این گزاره از یکی از بازیگران مواجه شدیم که اگر توانستید نقشی را بهتر از ما اجرا کنید بیاید و این کار را بکنید اما در عمل در تنها همون شاید نهایتا ده دقیقه کارهای مشخصی از مخاطبان خواسته شد، آنها نیز انجامش دادند و شاید بگویید خب خودتان بلند میشدید و میخواستید که روایت را عوض کنید اما اصولا روایتی به جز یک سری قطعه کلاژ شده که با اهداف دیگر کنار هم قرار داده شده بود وجود نداشت که بخواهیم تغییرش بدهیم و البته جو را هم اینگونه احساس نکردم چرا که برای اندک مخاطبانی نیز که به روی صحنه دعوت شدند بیشتر همه چیز شبیه شوخی بود تا اینکه به آنها اجازه چالش جدی داده شود. بنابراین به دلایل مختلفی که بیان شد من این اجرا را در دسته یک تئاتر تعاملی نمیدانم.
اما به نظرم هدف پستمدرن این اجرا ایجاد نوعی فاصلهگذاری برای مخاطبان جهت عدم درگیری احساسی با کاراکترها و درک داینامیک ساخت تئاتر و زندگی دو بازیگر تئاتر است. استفاده از آینهها در طراحی صحنه این نمایش که به نوعی مجددا و در کنار شکسته شدن دیوار چهارم و رابطهای که بازیگران با مخاطبان برقرار میکنند به مخاطبان یادآوری میکند که در یک فضای مصنوع نمایشی قرار دارند و"این فقط یک نمایش است". این موضوع کمک میکند که مخاطبان دچار درگیری احساسی با شخصیتها نشوند. این عدم درگیری البته با قطع و وصل مدام صحنهها، تغییر ژانرها، کاراکترها و حتی هویتهای جنسیتی مرسوم به مخاطبان کمک میکنند به طور قطع به عنوان مخاطب یک فضای مصنوع به کار نگاه کنند. البته که همه نیز میدانیم که استفاده از آینه یکی از ابزار مرسوم برای نمایش مصنوع بودن فضای تئاتر و ایجاد یک فضای پست مدرن است اما از حق نگذریم در این کار نیز استفاده خوبی از آن شده بود.
در نهایت به نظرم یک آزمایش ارزشمند از تئاتر پست مدرن در این اجرا صورت گرفت که البته به نظرم در حوزه "تئاتر تعاملی" که مورد ادعا سازندگان اثر بود نمیگنجد و البته من ترجیح میدادم این میزان استفاده از ابزار پست مدرن در خدمت موضوعی مهم تر از نظر اجتماعی یا فردی باشد تا اینکه به موضوع تقریبا تکراری مصائب بازیگران تئاتر یا گسست هویتی بپردازد.
حتما آینده بهتری را پیشروی همه سازندگان این اثر میبینم.
امتیاز من به این اثر 3 از 5 هست.