با درود..این نظر کاملا شخصی ست...شب اخر سلاخ...(سلاخی میگریست به قناری کوچکی دلباخته بود) اما اصلا اینطور نبود.آن در شعر بود.فقط و فقط .....سلاخ سلاخ است .به عنوان یک تماشاگر
آماتور از داستان و و سورپرایزهاش خوشم امد ( همیشه عاشق فیلم بازی ..دیوید فینیچرم.).داستان بسیار زیبا بود..ولی بازی بازیگران و متاسفانه کارگردانی در حد داستان نبود.نور خوب دکور خوب .موسیقی سر صحنه عالی به غایت عالی ..و صحبت روانشناسی پایانی هم مقبول....(ادراک درد.)کلمه جادویی که دکتر در پایان حرفهایش گفت..و امیدوارم مواجه تان در زندگی با ادمهایی باشد که ادراک از درد داشته باشند..(و در پایان دوستان حرفه ای که در رکابشان به دیدن این تاتر نشستم هیچکدام کار را نپسندیدند.)