سیمبلین: یک نمایش "شلوغ"
روز پنجشنبه و در شب افتتاحیه به تماشای سیمبلین نشستم و نکاتی که در مورد این اجرا به ذهنم میرسد را مینویسم.
دو روز شلوغ را پشت سر گذاشتم و از امیرمسعود فدایی ممنونم که به من با نوشته خودش یادآوری کرد که این کار را دیدهام.
نخسین مسئلهای که با این اجرا داشتم این هست که در اطلاعات اولیه اجرا میخوانیم که نمایش قرار است 90 دقیقه باشد اما به خوبی به یاد دارم که در شب افتتاحیه این نمایش جایی بین 9:10 تا 9:15 (جناب نوید آغاز عزیز در کامنت ها ذکر کردند که اجرا 9:20 شروع شده است) شروع شد و تا ساعت 11 ادامه پیدا کرد که برای من قابل قبول نبود چرا که این نمایش با این تعداد کاراکتر، این میزان درهم آمیختگی کاراکترها و برخی ویژگیهای دیگر که پایین تر ذکر خواهم کرد به نظر من بسیار طولانی، دارای صحنههای اضافه و خسته کننده بود. اگر قرار باشد یک نمایش تا ابد ادامه داشته باشد از جایی به بعد دیگر تقریبا هر کارگردانی میتواند حرفی که میخواهد را بزند!
موضوع اولی که در نمایش به آن برخوردم این مسئله بود که دیالوگها در خیلی از صحنه واضح بیان نمیشدند و البته این که در بسیاری از صحنهها هم با فریادهای بلند بیان میشدند که شاید چنین روندی برای یک نمایش یکساعته یا کمتر برای من قابل تحمل و قابل پذیرش باشد اما برای نمایشی با این تعداد بازیگر که بخشی خوبی از آنها قرار است داد بزنند، خندههای بلند متوالی داشته باشند و البته یک ساعت و 50 دقیقه ادامه پیدا بکند، قابل پذیرش نیست.
به نظرم به
... دیدن ادامه ››
نوعی سیمبلین: یک نمایش فنسی (که انصافا انتخاب اسم خلاقانهای داشت) یک پیچش مداوم متنی داشت که برای مخاطب خسته کننده بود و البته به نظر من اعلان اول نمایش که از تماشاگران خواسته شد حتی یک لحظه از نمایش را هم از دست ندهند چون ممکن است داستان را متوجه نشوند به نوعی "رفع تکلیف" تیم سازنده اثر از اثر خود بود، همانطور که حسین فردوسی و سیئر با ایجاد یک شعار جوابی را از قبل برای تماشاگران منتقد به کار خود ایجاد کرد که میگفت:"کسی که خودشو به کوری زده نه میخواد ببینه نه میخواد بشنوه" و به نظرم اعلان ابتدای سیمبلین: یک نمایش فنسی هم از همین جنس است و اینکه در ابتدای کار مخاطب را تهدید (نه به آن شدت کلمهی تهدید) کنیم که اگر فلان اتفاق رخ دهد نخواهید فهمید چه خبر است برای شخص من خوشایند نیست. همانطور که گفتم من معمولا به این دلیل در سالن تئاتر حاضر نمیشوم که بخواهم مرعوب کارگردانی یک کارگردان بشوم بلکه برای دیدن اثری حساب شده که هم به میزان لازم پیچیدگی دارد و هم به میزان لازم فرصت تنفس به مخاطبش میدهد پا به سالن تئاتر خواهم گذاشت.
همچنین به نظرم شاید سیمبلین: یک نمایش فنسی بیشتر شبیه یک پایان دوره بود که کارگردان در آن میخواهد یک اثر پر پرسوناژ را بسنجد و به قولی انگار نمایش بیشتر متاثر بازیگردانی و کارگردانی این تعداد کاراکتر شده است تا هماهنگ باشند تا آن که بخواهد به مسائلی مثل متن خود، سهگانگی بین یک اثر جدی، یک کمدی، یا یک کمدی موزیکال بپردازند. توصیفی که میتوانم از سیمبلین: یک نمایش فنسی داشته باشم این است که این اثر، اثری "شلوغ" است، بسیار بسیار "شلوغ"! هم روی صحنه "شلوغ" است، هم روایتهای متنی "شلوغ" هستند و در نهایت ذهن مخاطب را نیز "شلوغ" و خسته میکند. و در واقع نمونه بارز توجه بیش از حد به فرم به جای محتوا است، هر چند که خود فرم هم جای حرف بسیار دارد که در این متن به آنها اشاره کردم.
همانطور که دوستان ذکر کردند قطعا هماهنگ کردن و کارگردانی کاری با این تعداد بازیگر، از نظر فنی قابل بررسی و در صورت لزوم قابل تحسین است اما همانطور که زیر اجرای "خاطره تحمل ناپذیر یک همهمهی نامفهوم" ذکر کردم:
"و من شخصا برای مرعوب شدن به تماشای تئاتر نمیروم چون تئاتر برای مخاطب ساخته میشود نه برای تمرین جلوی مخاطب یا فهماندن دانش کارگردانی کارگردان به مخاطب، چون هر قدر هم من در مورد تئاتر بدانم قطعا چیزهایی هست که در دانشکده هنر به کارگردان آموخته شده است و من از آن بیخبرم. "
قرار نیست ما در سالن تئاتر حاضر شویم تا به نوعی یک تمرین پیشرفته ببینیم یا بابی از کارگردانی (و به قولی دوستان هماهنگی بازیگران) بدون ارائه محتوای منسجم برای ما ارائه شود. چرا که اینجا دانشکده هنرهای دراماتیک نیست بلکه سالن نمایش است. نمایش در مقابل مخاطب و در مقابل "گوش"ها و "چشم"های مخاطب!